ﻣﺼﺮ: ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻣﺮﺳﯽ، ﻋﺮﻭﺝ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺍﻧﻘﻼﺏ
ﻣﺼﺮ: ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻣﺮﺳﯽ، ﻋﺮﻭﺝ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺍﻧﻘﻼﺏ
ﺣﻤﯿﺪ ﻋﻠﯿﺰﺍﺩﻩ
ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺍﻥ: ﺁﺭﺵ ﻋﺰﯾﺰﯼ
دیروز خشم در میدان تحریر میجوشید و صدها هزار نفر وارد میدان شدند تا به رئیسجمهور مصر، محمد مرسی، و حزب حاکم، اخوان مسلمین، اعتراض کنند. در سراسر میدان پرچمهای بزرگی با شعارهایی همچون «اخوان مسلمین انقلاب را به سرقت برده» و «اخوان مسلمین دروغگو هستند» بالا رفت. در سراسر روز، جریان ظاهرا بیپایانی از تظاهرکنندگان از سراسر شهر باستانی به میدان رسیدند. اعتراض دیروز از نظر اندازه و رادیکالیسم تنها با اعتراضاتی که منجر به سرنگونی دیکتاتور منفور، حسنی مبارک، در ژانویه ۲۰۱۱ شد برابر بود.
***
این ششمین روز اعتراضاتی بود که در ابتدا در مخالفت با حکم رئیسجمهور که تمام قدرتهای دولتی را در دستان او متمرکز میکرد آغاز شد. این فرمان، غیر از اجازه به او برای حکومت با مصونیت در مقابل قوه قضائیه، در ضمن به او امکان میداد دست به «هر اقدام لازم برای دفاع از انقلاب» بزند. این در واقع بهانهای بود برای انجام کاری دقیقا برعکس! واکنش به فرمان در ابتدا محدود به لایههایی نسبتا اندک، بیشتر جوانان، بود. اما با سرکوب هر چه سنگینتر اعتراضات، دلایل اصلی پشت فرمان برای جمعیتِ وسیعتر روشن و روشنتر شد.
تودهها با این احساس که انقلاب در خطر است به خیابانها بازگشتند. شعارهای «مردم میخواهند نظام را پایین بکشند»، «برو، برو» و «سرنگون باد نظام!» بار دیگر در میدان تحریر طنین انداخت. یکی از حضار، محمد مجدی، در گفتهای که روحیهی خیابانها را منعکس میکند، به آسوشیتد پرس گفت: «ما میخواهیم کل این اوضاع را تغییر دهیم. اخوان انقلاب را به سرقت برده است.
مردم در مقابل اشتباهات او (مرسی) از خواب برخاستند و هر انتخابات جدیدی که باشد او هیچ رایی نمیگیرد.» مجدی بخشی از جمعیت عظیم حدود ۱۰ هزار نفری بود که از محلهی کارگریِ «شبرا» تظاهرات میکردند.
پلیس ضدشورش در طول روز چندین بار بیرحمانه به جمعیت حمله کرد. اشک گازآوری که از آن استفاده کردند و با آن بخشهای عظیمی از میدان را در سراسر روز پر کردند از نوع بسیار خطرناکی بود که در پایان به قیمت جان مردی ۵۴ ساله تمام شد. نخستوزیر هشام قندیل چند ساعت پیش هشدار داده بود که «دولت در مقابل هرگونه اعمال ویرانگر و خشونتبار که از اعتراضات صلحآمیز منحرف شود برخورد اکید میکند.» اما نیروهای دولتی در مقابله با موج انقلابی ناتوان از کار در آمدند.
علیرغم شرایط دشوار، مردم همچنان به میدان نمادین میریختند. با پیش رفتن روز، جمعیت به چیزی فرای هر آنچه سازماندهندگان تصور کرده بودند رسید. اخوان مسلمین خود رقم را ۲ تا ۳ میلیون نفر تخمین زد. خیلیها میگویند این یکی از بزرگترین اعتراضات تاریخ مصر بود. یکی از فعالین در اواخر بعداظهر در توئیتر نوشت: «دیگر نکتهی فوقالعاده این است که جایی در تحریر نمانده و تازه تظاهرکنندگان هنوز نرسیدهاند!»
معترضین فقط جوانان نبودند و از انواع و اقسام قشرها میآمدند. از کارگران اعتصابی و فعالین سندیکایی تا دانشجویان و خانهدارها، مرد و زن، پیر و جوان، همه آنجا بودند تا خشم و برآشفتگی خود را نشان دهند. فعال دیگری در توئیتر نوشت: «این دفعه کل خانوادهها به میدان آمدند. تمام مستقلها هم ایندفعه آمدند و بعضی والدین ما، برای اولین بار.»
در ضمن، فراتر از قاهره هم مردم وسیعا به خیابانها ریختند. تظاهراتهای بزرگ در تمام شهرهای عمده در سراسر کشور صورت گرفت از اسکندریه، سوئز، پورت سعید و الاقصر تا سوهاج، اسیوط، دمیاط، محله، طنطا و بسیاری دیگر.
گرچه شمار روزافزون در میدان، تودهها را پر از اعتماد به نفس و خوشبینی انقلابی کرد، روحیه بسیار جدی و رزمنده بود و با روحیههای سرشاد و سرخوشِ بلافاصله پس از انقلاب فاصله بسیاری داشت. این همگام با روحیهای بود که در هفتهی گذشته در تظاهراتها دیدهایم.
در اسکندریه، که دهها هزار نفر در اعتراضات شرکت کردند، «اخوان مسلمین» به اعضایش دستور داده بود دفاتر تحت حمله را رها کنند. در منصوره، دفاتر اخوان به آتش کشیده شد. در محله، این دژ پرولتری، معترضین با سنگ و کوکتل مولوتوف به دفاتر اخوان حمله کردند.
ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺍﯾﺎﻥ
اخوان مسلمین به همراه شریک سیاسیاش، «حزب نورِ» سلفیها، در ابتدا خواهان ضدتظاهرات در میدان تحریر نیز شده بود. اما با دیدن روحیهای که شکل میگرفت مجبور شدند گردهمایی اصلیشان در قاهره را لغو کنند، به این امید که حداقل در شهرهای دیگر میتوانند تعداد کافی را بیرون بکشند. اما علیرغم این و علیرغم شبکهی سازمانیافته و دسترسی به دولت و بودجههای آن، سر و کلهی تظاهرکنندگان حامیِ مرسی پیدا نشد.
تنها در شهر اسیوط، بسیار دور از شهرهای صنعتی دلتای رود نیل، اخوان توانست ۵۰۰۰ نفر را برای تظاهراتی در حمایت از مرسی گرد آورد. اما این معترضین اکثرا دانشجویان دانشگاه الازهر بودند، مرکز اصلی آموزش اسلامی در جهان که تحت هدایت محمد سید طنطاویِ ارتجاعی است - یکی از حامیان قدیمی مبارک.
در اسکندریه، که معروف است به نقطه قوت اخوان مسلمین و دوستان سلفیشان، اسلامگرایان تنها توانستند گردهماییهای کوتاهی سرهم کنند که توسط جمعیت ضداخوان پراکنده شد. در پایان، اخوان مجبور شد وقتی مردم خشمگین قصد به آتش کشیدن ستادشان را داشتند، آنرا تخلیه کنند.
اسلامگرایان اکنون تحت فشار عظیم هستند. عماد عبدالغفور، رهبر هر روز مستکبرترِ حزب نور و مشاورِ مرسی، در حرکتی مذبوحانه به رویترز گفت پیش از اعلام حکمِ هفتهی گذشته توسط مرسی با او «مشورت نشده بود.»
تازه پنج ماه از به قدرت رسیدن اخوان مسلمین نگذشته که وارد بحران شدهاند. همین چند روز پیش بود که ناظرین بورژوایی در سراسر جهان میگفتند محمد مرسی رهبر جدید جهان عرب است و بعضیها حتی تا جایی پیش رفتند که او را ناصرِ جدید اعلام کنند.
اما امروز تمام افتخارات گذشته که او در سایهشان سیر میکرد به دست تودههای مصر نابود شدهاند. تودهها با این نمایش عظیم قدرت او را به کلی تحقیر کردهاند. مرسی دیشب تنها به لطف تودهها سرپا بود. اگر جرات به فراخوان ضدتظاهرات در تحریر داده بود، کاملا شکست میخورد و ریاستجمهوریاش تا صبح دوام نمیآورد.
مرسی ناصر جدید نیست و نخواهد بود چرا که ناصر، علیرغم کوتاهیهایش، خود را بر بنیان کارگران و فقرای مصر قرار داد تا ضرباتی علیه سرمایهداری وارد آورد. مرسی اما (مثل بقیه متحدین اسلامگرایش) بیش از هر چیز مردِ سرمایه است، مردِ نظم کهن که پیش روی تولد نظم نوین قرار گرفته.
ﺗﺤﺮﻛﺎﺕ ﻓﻠﻮﻝ ” - ﺭﻫﱪﺍﻥ ” ﺩﺭﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﻛﻨﻨﺪ
در روز دوشنبه، نمایندگان رئیسجمهور در تلاش برای آرام کردن جنبشی که شکل میگرفت با قوه قضائیه دیدار کردند تا به معامله برسند. عقبنشینی کامل زیادی تحقیر آمیز بود و مرسی نزد عموم تنها به قضات اطمینان داد که مصونیت او محدود به «مسائل حاکمیت» خواهد بود.
قضات در ابتدا به نظر این معامله را پذیرفتند اما با تماشای خشمِ خیابانها چرتکه انداختند و دیدند که اگر کمی بیشتر سرجایشان بایستند، امتیازات بیشتری میگیرند. این بود که معامله را نزد عموم محکوم کردند و مدعی شدند اصلا چنین قرار و مداری وجود نداشته.
روشن است که گرچه اخوان مسلمین عموما مشکلی در همکاری با «فلول» (نامی که مردم مصر به باقیماندههای رژیم کهن دادهاند) ندارد، تمام لایهها به یک اندازه از تشریک قدرت با این گروه خشنود نیستند. بعضی از این لایهها بحران کنونی را فرصتی میبینند برای ضد حمله و بازیابی مواضع از دست رفتهی خود.
باید اضافه کنیم که داد و فغانهای هیستریک این آقایان سر هیچ یک از مردم مصر را شیره نمیمالد چرا که آنها به یاد دارند همین قضات هم در زمان مبارک و هم پس از آن از ستونهای حمایت از ارتجاع بودهاند.
اما آنها جهتِ تلاش برای سواری روی موج انقلاب برای ضربه زدن به اخوان مسلمین، برای اعتراض امروز بسیج کردند و بعضیهایشان در میدان تحریر حضور یافتند. اما در سراسر روز روشن بود که میدان در مقابل این حقه مقاومت کرد و فلول به روشنی اقلیتی منزوی در میان معترضین بودند.
اما متاسفانه کسانی که قرار بود رهبر تودهها باشند متوجه این حقه نشدند. پنجشنبهی گذشته، محمد البرادعی، چهرهی لیبرال و حمدین صباحی، چهرهی ناصریست، (که تودهها آنها را عمدتا بخشی از اردوی انقلاب میدانند) به همراه عمر موسی، که در زمان مبارک وزیر امور خارجه بود، اعلام تشکیل گروه جدیدی به نام «جبههی نجات ملی» کردند. این آقایان با بهانهی قدیمیِ «هر چه بیشتر، بهتر» نه تنها از عمر موسی که از دوستان فلول او در قوه قضائیه و سایر نقاط نیز دعوت به همکاری کردهاند.
مساله اینجا است که انقلاب هیچ نقطه اشتراکی با این آدمها که همین چند ماه پیش آماده بودند به جای اجازه به قدرت گرفتن مردم، کشور را غرق در دریایی از خون کنند، ندارد. بیایید فراموش نکنیم که این قوه قضائیه بود که با تحرکات خود دست به لغو انتخابات مجلس و دخالت در مجلس موسسان زد. این در ضمن همین قوه قضائیه بود که وقتی قصابان مبارک در دادگاه ظاهر شدند نسبت به آنها نهایت تخفیف را نشان داد. جا باز کردن برای این آدمها به مثابهی دعوت از ضدانقلاب برای حضور در قلب اردوی انقلاب است - و این میتواند عواقبی ویرانگرانه داشته باشد.
این تاکتیک به جای ترسیم روشن خطوط گسل درون جامعه و ارتقای درک سیاسیِ تودهها تنها میتواند به گمراهی و تضعیف انقلاب بیانجامد.
اولین نتایج مشخص این ائتلاف تا همین حالا خود را آشکار کردهاند. اول، اخوان توانسته علنا تظاهراتهای ضداخوان را محکوم به ائتلاف با فلول کند، واقعیتی که طبیعتا بسیاری را از پیوستن به جنبش باز میدارد. دوم، برنامهی «جبهه» برای راضی نگاه داشتن فلول اینقدر رفیق شده که نمیتواند هیچ کس را جذب کند.
خواستههای اصلی آن لغو حکم ریاستجمهوری و دفاع از قوه قضائیه هستند. تا جایی که از قوه قضائیه حمایت میکند، صادقترین و دوراندیشترین نیروهای انقلابی را از خود میراند و تا جایی که خواهان لغو فرمان است، خود را در انتهای جنبش قرار میدهد که خواستهی آن در میدان تحریر «سرنگون باد نظام» (یعنی انقلابی جدید) مطرح شده است.
این است که میبینیم فرمول «هر چه بیشتر، بهتر» در واقع به ضد خود بدل میشود و عرصهی جنبش انقلابی را تنگ میکند تا قدم روی پای حکام کهن نگذارد. تنها راه تضمین پیروزی بیان حقیقت و پیش گذاشتن برنامهای جسورانه و انقلابی و نقشه عملی است که هدف آن کنار زدن کل رژیم و نظام اقتصادی و اجتماعی پشت آن باشد