ﻧﻘﺪﯼ ﻣﺎﺭﻛﺴﯿﺴﺘﯽ، ﺑﺮﭘﺴﺎ ﻣﺎﺭﻛﺴﯿﺴﻢ[6]

ﭘﯿﻮﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ

ﻧﻘﺪﯼ ﻣﺎﺭﻛﺴﯿﺴﺘﯽ، ﺑﺮﭘﺴﺎ ﻣﺎﺭﻛﺴﯿﺴﻢ

[6]

ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ: ﺟﯿﻤﺰ ﭘترﺍﺱ

ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ: ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺍﻣﯿﺪﯼ

 

 

NGO ﻫﺎ ﻭ ﺟﻨﺒﺶ ﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ - ﺳﯿﺎﺳﯽ

NGOها به پروژه‌ها اهمیت می‌ دهند، نه به جنبش‌ها. آن‌ها مردم را برای تولید در حاشیه‌ها ”بسیج” می ‌نمایند،نه برای مبارزه جهت کنترل ابزارهای اساسی تولید و ثروت. آن‌ها بر مساعدت‌های مالی و فنی پروژه‌ها متمرکزمی‌شوند، نه بر شرایط ساختاریی که زندگی روزمره مردم را شکل می‌دهد.

NGO  ها عباراتِ ادبیاتِ چپ مانند “قدرت توده ای”، “توانمند سازی”، “برابری جنسیتی” ،”توسعهِ پایدار” ، “رهبری از پایین به بالا” را به خدمت می ‌گیرند.مشکل این است که این زبان به چارچوبی از همدستی با اعطاء کنندگان و سازمان‌های دولتیی پیوند یافته است که فعالیتِ عملی راتابعِ سیاستِ عدمِ مقابله می‌نماید. ماهیتِ محلیِ فعالیتِ NGO به معنی”توانمند سازی”یی است که هیچگاه از تأثیر گذاری بر حوزهِ کوچکی از زندگیِ اجتماعی با منابعی محدود و درشرایطی که از سوی دولتِ نئولیبرال و اقتصادِ کلان مجاز شده است، فراتر نمی‌رود.

NGOها و ستاد حرفه ای پسا مارکسیست آن‌ها برای نفوذ در میان فقرا،زنان، محرومین نژادی و چنین اقشاری مستقیماً با جنبش‌های اجتماعی- سیاسی رقابت می‌ کنند. ایدئولوژی و عمل آن‌ها توجهات را از سرچشمه‌ها و راه حل‌های فقر(توجه به پایین و درون به جای توجه به بالا و بیرون) منحرف می‌نمایند.

سخن گفتن از شرکت‌های کوچک به عنوان راه حل، به جای استثمارشدن توسطِ بانک‌های خارجی، بر اساس این تصور است که مشکل نه انتقال درآمد به خارج بلکه نبودنِ یک ابتکار فردی است.

کمک‌هایNGOها از طریق راه اندازی رقابت بین اجتماعات برای منابع کمیاب، ایجادِ تمایزاتِ توطئه گرانه و رقابت‌های درونی و بیرونی و در نتیجه تضعیفِ همبستگی طبقاتی آن‌ها، تنها بر بخش‌های کوچکی از جمعیت اثر می‌ گذارد.

همین موضوع در مورد متخصصان نیز صدق می‌کند: هریک از آن‌هاNGOهای خود را برای جلب کمک‌های مالی خارجی راه می‌اندازند.آن‌ها با ارائه پیشنهادهای نزدیک‌ تر به تمایلِ اهداء کنندگانِ خارجی برای قیمت‌های پایین‌تر، با یکدیگر رقابت می ‌کنند، در حالی که هر یک از آن‌ها ادعامی ‌کنند سخنگوی تعداد بیشتری از پیروان هستند.تأثیراساسی این رقابت، تکثیر NGO هایی است که جوامع فقیر را به گروه‌های بخشی و زیر بخشی متلاشی می‌نماید که قادر به درک تصویرِ اجتماعی بزرگ ‌تر که آن‌ها را مبتلا کرده است، نبوده و در نتیجه کمتر قادرند تا در مبارزه علیه سیستم متحد شوند.

تجارب اخیر همچنین نشان می ‌دهد که اهداء کنندگانِ خارجی در طول دوره بحران” (چالش‌های سیاسی و اجتماعی وضع موجود)، پروژه‌ها را تأمین مالی می ‌نمایند. زمانی که جنبش زوال یافت، آن‌هاکمک‌های مالی خود رابه رژیم NGO مبتنی بر “همکاری” که پروژه های NGOرا در دستور کار نئولیبرال ها می‌گنجاند، تغییر می‌دهند.

توسعه اقتصادی سازگار با “بازارآزاد” به جای سازمان اجتماعی طرفدارِ تحول اجتماعی، تبدیل به آیتم غالب دستور کار کمک مالی می‌شود. ساختار وماهیت NGOها با ژست “غیرسیاسی” وتمرکز آن‌ها بر خودیاری، فقرا را سیاست زدایی نموده وآن‌ها را ازحالت بسیج خارج می ‌نماید. آن‌ها فرآیندهای انتخاباتی‌ ای را تقویت می ‌نمایند که مورد تشویقِ احزابِ نئولیبرال و رسانه های جمعی است. از آموزشِ سیاسی در باره ماهیتِ امپریالیسم و پایگاهِ طبقاتیِ نئولیبرالیسم نیز مانند مبارزه طبقاتیِ بین صادر کنندگان و کارگرانِ موقت اجتناب می‌شود. به جای آن،NGOها از “محرومیت”، “ناتوانی، فقر شدید”، ” تبعیض جنسیتی یا نژادی” بحث می‌کنند، بدونِ اینکه حرکتی فراتر از نشانه های سطحی و در جهتِ درگیر شدن با سیستمِ اجتماعی‌ای که این شرایط را به وجودمی‌آورد، از خود نشان دهند. NGO  ها با جای دادن فقرا در اقتصادِ نئولیبرالی از طریقِ “اقدام داوطلبانه خصوصی” صرف، روزگارِسیاسیی را به وجودمی‌آورند که در آن با ظاهرِ همبستگی و کنشِ اجتماعی، یک هم ‌نوائیِ محافظه کارانه با ساختارِبین‌المللی و ملیِ قدرت را در لفافه می ‌پیچند.

این تصادفی نیست در مناطق خاصی که NGOها غالب گردیده‌اند، کنشِ سیاسیِ طبقاتیِ مستقل کاهش یافته است و نئولیبرالیسم به صورت بلامنازع رایج شده است.خلاصه اینکه در همه جا رشد NGOها با افزایش تأمین بودجه از نئولیبرالیسم و عمق یافتنِ فقر همزمان بوده است.علی رغم ادعاهای NGO ها از بسیاری موفقیت‌های محلی،قدرت کلی نئولیبرالیسم در این مناطق بلامنازع باقی می‌ماندو NGOها به صورت فزاینده ای به جستجوی جایگاهی برای خود در خلل و فرج قدرت می ‌روند. آلترناتیوهای فرموله شده دیگری نیز برای جلوگیری از تعمیق مبارزه طبقاتی مورد استفاده قرار می ‌گیرند.

بسیاری از رهبران سابق پارتیزان‌ها و جنبش‌های اجتماعی، اتحادیه های کارگری و سازمان‌های توده ایِ زنان توسط NGOها جذب و به همکاری پذیرفته شده‌اند. پیشنهادهای آن‌ها وسوسه انگیز است:

پرداخت بالاتر (گاهی به ارز قوی)، اعتبار و به رسمیت شناخته شدن توسط اهداء کنندگان خارج از کشور، کنفرانس‌ها و شبکه های خارجی، ستاد اداری و برخورداری از امنیت نسبی از سرکوب. در مقابل، جنبش‌های اجتماعی– سیاسی منافع مادی ناچیز اما احترام و استقلالِ بیشتر و مهم ‌تر از آن، آزادیِ به چالش کشیدن سیستمِ سیاسی و اقتصادی را ارائه می‌کنند.

 NGO ها و پشتی بانان بانکی خارجی آن‌ها(بانک بین آمریکایی- بانک جهانی)خبرنامه‌هایی را منتشر می‌نمایند که داستان‌های موفقیت شرکت‌های کوچک و سایر پروژه های خودیاری را نشان می‌دهند، بدون اینکه به نرخ بالای نابسامانی‌های آن‌هاچون کاهشِ مصرفِ عمومی، سیلِ وارداتِ ارزان به بازار و افزایشِ سریعِ نرخِ بهره, آنگونه که در مکزیکِ امروز مشاهده می‌شود، اشاره نمایند.

در واقع این “موفقیت‌ها” تنها بخش کوچکی از کل فقرا را تحت تأثیر قرار داده و تنها تا اندازه ای نتیجه می‌دهند که دیگران نتوانند در آن بازار وارد شوند. با این وجود ارزشِ تبلیغِ موفقیتِ شرکت‌های کوچکِ فردی در تقویتِ این توهم که نئولیبرالیسم یک پدیدهِ مردمی است، از اهمیت برخوردار است. ظهورِخشونت‌های توده یی مکرری که درمناطقِ پیشرفتِ شرکت‌های کوچک رخ می‌دهد، اشاره به این دارد که این ایدئولوژی در این مناطق مسلط نبوده و سازمان‌های غیر دولتی هنوز جانشین جنبش‌های مستقل طبقاتی نشده‌اند.

NGOها در نهایت نوع جدیدی از استعمار و وابستگی فرهنگی و اقتصادی را ترویج می‌ نمایند. پروژه‌هایی که طبق”دستورالعمل” و اولویت‌های مراکز امپریالیستی یا نهادهای آن‌ها طراحی شده یا حداقل تصویب شده‌اند، برای جوامع تجویز شده یا به آن ‌ها “فروخته” می‌شوند.  

ارزیابی پروژه‌هابه وسیله نهادهای امپریالیستی و برای آن‌هاانجام می‌شود. اعمال تغییر در اولویت‌های بودجه ای یا ارزیابی‌های زیان آور از وضعیت پروژه‌ها، منجر به کنار گذاشتن گروه‌ها، اجتماعات، مزارع و تعاونی‌هامی‌گردد. همه چیز و همه کس به شکلی فزاینده برای انطباق با خواسته های اهداء کنندگان و ارزیابی کنندگانِ پروژه‌های شان تنظیم می‌شوند. نایب السطنه های جدید انطباق با اهداف،ارزش‌ها و ایدئولوژیِ اهداء کننده را نیز به اندازه استفاده صحیح از منابع نظارت نموده و از آن اطمینان حاصل می‌کنند. هر جا که “موفقیت‌ها” رخ می‌دهد، آن‌هابه شدت وابسته به حمایت مداوم خارجی می‌شوند، در غیر این صورت ممکن است سقوط کنند.

در حالی که انبوه سازمان‌هایNGO به صورت فزاینده ای ابزارهای نئولیبرالیسم هستند، اقلیتِ کوچکی از آن‌ها در تلاشند تا استراتژی جایگزینی را ایجاد کنند که حامی سیاست‌های طبقاتی و ضد امپریالیستی باشد. 

هیچ یک از آن‌ها از بانک جهانی یا نمایندگان دولتی و اروپایی کمک مالی دریافت نمی‌کنند. این دسته از NGO هاتلاش‌هایی را که در جهت پیوند دادنِ قدرت محلی به مبارزات برای قدرت دولتی انجام می‌شوند، مورد پشتیبانی قرار می‌دهند.

آن‌ها در حالی که از مالکیت عمومی و مالکیت ملی در برابر شرکت‌های چند ملیتی دفاع می‌کنند، پروژه های محلی را به جنبش‌های اجتماعی- سیاسی ملی که در صدد تصرف املاکِ بزرگ مالکان هستند،پیوند می‌دهند.  

آنها همبستگی سیاسی برای جنبش‌های سیاسیِ درگیر درمبارزاتِ سلبِ مالکیتِ زمین را فراهم می‌نمایند. آنها از مبارزات زنان در پیوند با دیدگاه های طبقاتی، پشتیبانی می‌نمایند. آنها اهمیت سیاست گذاری در دستورِ دفاع از مبارزاتِ محلی و آنی را تشخیص می‌دهند.

آنها براین باورند که سازمان‌های محلی باید در سطحِ ملی مبارزه نمایند و رهبرانِ ملی باید به فعالانِ محلی پاسخگو باشند. در یک کلام، آنها پسا مارکسیست نیستند.

 

 

[1]-http://www.hartford-hwp.com/archives/26/154.html-A Marxist Critique Of Post-Marxists

By James Petras, in Links, #9, November 1997 – February 1998-Arm The Spirit

[2]-Pentecostals (وابستگان به گروههای مسیحی بنیادگرا)

[3]- Jacobo ArbenzGuzmán

افسر و سیاستمدار گوآتمالایی که از سال ۱۹۵۱تا ۱۹۵۴ به عنوان وزیر دفاع و از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۷ در گوآتمالا خدمت نمود. او با یک کودتای طراحی شده بوسیله یک دسته نظامی به سرکردگی دولت ایالات متحده و سازمان سیا برکنار و کارلوس کاستیلو(Carlos Castillo) جایگزین وی گردید.
او بعد از کودتا تبعید شد و در سال ۱۹۷۱ در مکزیکو در گذشت. (م(

[4]-high technology

[5]-micro-chip

[6]-Porto Alegre

[7]-municipal government / Local government

دولت محلی یا دولت شهری شکلی از حکومت همگانی است که در اکثر زمینه ها به عنوان پایین ترین سطح حکومت در درون یک دولت وجود دارد.این واژه در برابر ادارات در سطح دولت استفاده شده است که به دولت مرکزی،دولت ملی، یا دولت فدرال اطلاق شده و همینطور در برابر نهادهای قدرت فراملی که با نهادهای حکومتی بین دول سروکار دارد. دولت های محلی به طور کلی در محدوده اقتدار محول شده به آنها توسط قانونگذاری یا فرامین سطح بالاتر حکومت عمل می کنند.(م(

[8]-Workers’ Party

[9]-high technology

[10]- mega-information processing computers

[11]-Montevideo

[12]-Possibilism

نوعی رویکرد در احزاب سیاسی مانند روش های رفرمیستی که تنها به آنچه که فوراً امکانپذیر یا قابل اجرا است، اعتنا دارد. (م(

[13]-pragmatism

[14]-incrementalism

[15] -انهدام محصول در واقع نابودی عمدی محصولات یا فرآورده های کشاورزی به منظور ممانعت از ارائه مفید آن برای مصرف یا فرآوری است. این کار از طریق سوزاندن، له کردن، ریختن به آب یا استفاده از مواد شیمیایی انجام می شود. این موضوع نباید با سوزاندن باقی مانده های محصولات در مزارع که کشاورزان قسمت های باقی مانده بلااستفاده را می سوزانند، اشتباه گرفته شود. استفاده ارزان از محصولات کشاورزی ،جایگزین دیگری برای نابودی محصولات کشاورزی است. قسمت مهمی از شراب اتحادیه اروپا برای تولید الکل صنعتی تغییر کاربری پیدا می کند. این رویکردها در چارچوب نظام سرمایه داری به منظور پیشگیری از بروز وقفه در ساز و کار تولید سود انجام می شود. جهانی که در آن ...ماهی ها گندم می خورند و بخش قابل توجهی از انسان های گرسنه بدنبال نان می دوند.(م(

[16]-atavism

[17]-“the poor” و نه طبقه کارگر و زحمتکشان (م)

[18]-enganchadores واژه اسپانیایی

[19]-Inter-American Development Bank (IDB)

[20]-Critical Marxist

[21]   -روند وقایع طی سالهای پس از انتشار این مقاله در سال ۱۹۹۷درستی پیش بینی نویسنده را در ارتباط با تعمیق فاصله طبقاتی و تشدید مبارزه طبقاتی نشان می دهد. نه تنها درنتیجه حاکمیت رویکرد نئولیبرالی براقتصاد، سیاست وفرهنگ، این روند نشان ازکاهش فاصله طبقاتی نیافته و روند نابودی طبقات ندارد، بلکه بیشتر ازهرزمان دیگری شاهد حذف خدمات عمومی، برچیدن دولت های رفاه، بازگشت نئو کلنیالیسم، تخریب تشکل های کارگری، جنگ های توسعه طلبانه، و… و متعاقب آنها رشد اعتراضات طبقه کارگر و سایر زحمتکشان از آمریکا گرفته تا اروپا، آسیا، آفریقا وحتی در کشورهای اسکاندناوی و نیز مبارزات ضدامپریالیستی ملتها در برابر آن هستیم. آنچه تحت عنوان روند نابودی طبقه کارگرمطرح می شود، در واقع برداشت متاثر از فرهنگ نئولیبرالی بخشی از روشنفکرانی است که به دلیل جاذبه ماندگار مارکسیسم بویژه در این روزگار،علاقمندند همچنان خود را مارکسیست بخوانند. آنها در عین حال که خود را مارکسیست می نامند، به جای تمرکز بر تخریب دستاوردها و تشکل های مبارزاتی و همبستگی طبقاتی کارگران در نتیجهِ حاکمیت سیاست های نئولیبرالی در حوزه های اجتماعی واقتصادی و مهندسی اجتماعیِ استراتژیست های سرمایه داری برای بازپس گیری دستاوردهای مبارزاتی کارگران ، ترجیح می دهند شواهدی را جستجو نمایند تا نشان دهند که رویکرد تحلیلی مارکسیسم به مناسبات اجتماعی –اقتصادی جامعه سرمایه داری چندان هم علمی و معتبر نیست و نیاز به اصلاخ و به روز شدن دارد. (م(