غبار روبی از حقایق اتحاد شوروی و روسیه سرمایه داری امروز یا جعلیات و حقایقی در باره اتحاد شوروی و روسیه سرمایه داری امروز

 

 

غبار روبی از حقایق

اتحاد شوروی و روسیه سرمایه داری امروز

یا

جعلیات و حقایقی در باره اتحاد شوروی

و روسیه سرمایه داری امروز

ایگور کوزمیچ لوگاچف

مترجم ا.م.شیری

 

قرن گذشته میلادی چهار حادثه عظیم را در تاریخ بشری به ثبت رسانده است که هر یک در نوع خود نظیری نداشتند. جنگ اول جهانی، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، جنگ دوم جهانی، تخریب اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی.

جنگ اول جهانی مهیب ترین جنگی بود که تاریخ تا آن زمان به یاد داشت. حدود ۱۰ میلیون نفر فقط در جبهه های جنگ  کشته شدند. به اضافه میلیون ها زخمی و خرابی های بی حساب.

از خاکستر جنگ اول جهانی، انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه قد برافراشت و برای اولین بار در تاریخ بشر حکومتی بنیان گذاری شد که راه رهائی زحمت کشان از استثمار را نوید داد. به مدت ۲۴ سال حکومت شوراها راهی رفت که کشور های سرمایه داری بیش از ۳۰۰ سال طی کرده بودند.

با سر بلند کردن فاشیسم در اروپا و میلیتاریسم ژاپن یک بار دیگر امپریالیسم، برای تقسیم مجدد جهان و در عین حال نابود کردن کشور شوراها، دست به جنگی زد که بیش از ۶۰ میلیون کشته بر جای گذاشت. تنها سهم کشور اتحاد شوروی از عفریت جنگ ضد بشری فاشیست ها ۲۷ میلیون نفر بود.

پیروزی بر فاشیسم و میلیتاریسم ژاپن نه تنها سایه شوم جنگ و خونریزی را از کل جهان زدود، بلکه، برای اولین بار سیستم کشورهای سوسیالیستی جهانی به وجود آمد. متعاقب آن، استقلال کشورهای مستعمره آسیائی و آفریقائی از زیر یوغ کشورهای استعماری بود.

وجود کشور شوراها و دیگر کشورهای سوسیالیستی مانع بزرگی بود تا امپریالست ها یکه تاز میدان باشند. در عمر۷۰ ساله اتحاد شوروی ۲۵ سال این کشور درگیر جنگ هائی بود که امپریالیست های جهانی به این کشور تحمیل کردند. نحوه کارزار مبارزه با کشور شوراها فقط به جبهه های جنگ منحصر نبود. متجاوزین از روش های دیگری نیز مانند ترور شخصیت های کار آمد، استفاده از دسیسه های گوناگون، از آن جمله جاسوسی، خرابکاری های اقتصادی، مسابقه تسلیحاتی تا سطح کهکشان ها... و در نهایت به اتکاء عوامل داخلی خود نابودی سیستمی که صلح و آرامش را در برخی از مناطق جهان به ارمغان آورد.

تخریب اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی یکی از فاجعه بارترین حوادث تاریخ بشری است. تا به حال آمار دقیق و روشنی از تلفات و خانه خرابی های این فاجعه عظیم منتشر نشده است. کافی است نگاهی گذرا به جدائی کشورها، مهاجرت و جا به جائی جمعیت های میلیونی، کم شدن جمعیت در کشورهای سوسیالیستی سابق، خصوصا روسیه فدراتیو، بالا رفتن آمار اعتیاد به الکل، باز شدن بازارهای مواد مخدر و مرگ های ناشی از آن، جنگ های بالکان، عراق، افغانستان،  لیبی، سوریه و دیگر کشورهای آفریقائی که در تب جنگ هم چنان می سوزند.

باید۲۰ سال از نابودی اتحاد شوروی می گذشت تا بشریت سرابی را که امپریالیسم به جای بهشت وعده داده بود، فاش گردد. در توضیحات و تفسیرهائی که در باره ۲۰ سال گذشته از طرف نوسندگان بی طرف و یا احزاب کمونیستی و کارگری داه شده است، هنوز ورقی از یک کتاب قطور است که در جهان انعکاس لازمه را نیافته است. اما چه تاریخی گویا تر از زندگی خود انسان ها و تجاربی که به دست آورده و می آورند.

 

غبار روبی از گذشته و درس گیری از آن در مقام نخست به عهده احزاب کمونیستی و کارگری است. در این زمینه تا به حال حزب کمونیست روسیه گام های بلندی برداشته است که قابل تقدیر است. اما این گام ها در آن حدی نیستند که تبدیل به کارزاری جهانی شوند. بازنگری ها و پاک کردن گرد و غبار هائی که دستگاه های دروغ پراکنی غرب بر روی واقعیت های تاریخی افشانده است، کاری است بس عظیم و با اهمیت. کتاب حاضر که توسط  ایگور کوزمیچ، یکی از چهره های شناخته شده رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی و حزب کمونیست روسیه است، حاوی مطالب بسیار ارزشمند و قابل تامل  بخشی از حقایق آن چه در اتحاد شوروی گذشته است می باشد.

آن چه به درس گیری و غبار روبی از گذشته برمی گردد، متاسفانه فارسی زبانان و از آن جمله هموطنان ایرانی ما هنوز نیم گامی هم برنداشته اند. هر چند، گاه گاه  این جا و آنجا مطالبی نوشته شده است و یا ترجمه ای. اما هنوز گامی جدی در این زمینه برداشته نشده است.

رفیق غزیز و زحمت کش ما ابراهیم شیری شاید بشود گفت اولین کسی است که با همه دردها و مرارت هائی که با آن دست به گریبان است، آستین ها را بالا زده و ترجمه های در خوری را در سالهای اخیر در معرض دید فارسی زبانان قرار داده است. عشق و پای بندی عزیز ما شیری به آرمان های سوسیالیستی در خور ستایش هستند. ترجمه های روان او نشان از آن دارند که  هدف نه بازی با کلمات بلکه، تفهیم مطلب به خواننده است.

ترجمه این کتاب از روسی به فارسی، نمونه ای است از زحمات با ارزش او و در خور سپاس.

با وامی از صمد بهرنگی که شعله ای را در پهنه ایران برافروخت  و خود چه زود خاموش شد که:

 «هر نوری هر چقدر ناچیز باشد، بالاخره روشنائی است» (عروسک سخنگو).

  امیدواریم دوستان و رفقای دیگری که علاقمند به مسائل انسانی و اجتماعی با ایده های سوسیالیستی هستند، وارد میدان شوند و به سهم خود خشتی روی خشت گذاشته و دست به روشن گری بزنند. دست شیری عزیز بی بلا.

 

ایگور کوزمیچ لوگاچف

 

مترجم ا.م.شیری

 

مقدمه و ویراستاری اسفندیار صادق زاده

 

 

حاکمیت اولیگارشی- نیمه تئوکرات ها، بوروکرات های دولتی دست به اقداماتی می زنند تا سیمای گذشته شوروی را بدنام و بی اعتبار جلوه دهند- دوران سازندگی و پیشرفت های فوق العاده عظیم، گذشته روشن و بهبود مداوم سطح زندگی مردم را از حافظه توده ها پاک سازند.

طبیعیتا، بخودی خود این سئوال مطرح می شود که ،هدف از همه این اقدامات چیست؟ این کار برای آنها بدان جهت لازم است که بر گرده زحمت کشان بنشینند، به استثمار و چپاول آنها ادامه دهند، مایملک غصب شده مردم را در دستان گروه های مرکب از اولیگارشها، نیمه تئوکرات ها و مقامات دولتی متمرکز نمایند و دستاوردهای سوسیالیسم را مدفون سازند.

امروز مثل همیشه، صدای رسای نویسنده بزرگ شوروی، گئورگی ماکسیم اوویچ ماکاروف، از زبان قهرمان او، ماتوئیا استروگ اوف – بلشویک، قهرمان رمانش «استروگ اوفها» که در جریان جنگ داخلی می گفت: «تا کی بی لیاقتها- اراذل و اوباش مردم ما را لگدمال خواهند کرد، روح شریف آن را به تمسخر خواهند گرفت، انگیزه نجیب آن را از بین برده و چشمه الهام بخش اش را کور خواهند کرد»، همچنان طنین انداز است.

چقدر دموکرات های دروغین واوباشان سیاسی- وازده ها و ریاکاران- مردم ما را به استهزاء می گیرند. این ها افسانه های دروغین در مورد خلقهای شوروی، حاکمیت شوراها و حزب کمونیست اتحاد شوروی ساختند ولی، به مصداق این مثل معروف «دروغ روی پا می ایستد ولی، راه نمی رود».

و به بویژه دروغهائی در باره:

ــ بی اهمیت نشان دادن و پائین آوردن نقش انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، درگیر کردن بلشویک ها در جنگ داخلی و «ترور سرخ»؛

ــ «جنایت کمونیسم» و پاک کردن رد پای خونین سرمایه داری؛

ــ اینکه گویا رهبری شوروی، کار دفاع از شوروی در مقابل تجاوزگران فاشیسم را تدارک ندید؛

ــ رسوائی «دوران رکود»؛

ــ ناتوانی پانزدهمین برنامه پنج ساله تامین مسکن شوروی (سالهای١٩۸٦ـ٢٠٠٠)؛

ــ رفتار «بربر منشانه» بلشویک ها و حاکمیت شوروی در برخورد با دین؛

ــ این که رهبری شوروی واقعیتهای پیرامون سانحه انفجار نیروگاه اتمی چئرنوبل را مخفی کـرد و نیز تدابیر کافی برای از میان برداشتن پیامدهای ناشی از آن اتخاذ ننمود؛

ــ «زیان بار بودن» مبارزه با مشروب خواری در زمان شوروی؛

ــ کالخوزها و ساوخوزها، در مورد «صادرات غله» و «خودکفائی مواد غذائی» روسیه کنونی.

کتاب با بخشی تحت عنوان تاکتیک های حزب حاکم سرمایه و استراتژی حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه پایان می یابد.

هدف از رواج بدخواهی و دروغگوئی در مورد تاریخ دوره شوروی این بود که اعتماد به نیرو و توان خود برای بازگشت به سوسیالیسم را از ذهن مردم پاک کـنند.

مهم این است که اذهان مردم را از افتراهای ضد شوروی پاک کرد. بدون تغییر در آگاهی اجتماعی، نمی توان مردم کشور را از فقر و بدبختی عمومی نجات داد و در شرایط بی حقوقی او، حاکمیت شوراها را برقرار ساخت.

باید توجه داشت که «آفت ــ بوستان را، زنگ زدگی ــ آهن را، و دروغ ــ روح را تخریب می کند» (آ. پ. چخوف) زیرا، بسیار اتفاق افتاده است که دروغ را به شکل نیمه واقعیت هائی درآورده اند و افشای آن، کار چندان هم ساده ای نبوده و نیست.

بازپس گرفتن همه آنچه که از مردم غصب کرده اند، قبل ازهر چیز، مایملک عظیم اجتماعی و حاکمیت شوراها (تمام بهترین ها) یک هدف ملی، بزرگترین عامل اتحاد ویگانگی در جامعه  است.

این کتاب به همین امر مهم اختصاص یافته است. بخش مربوط به «پانزدهمین برنامه مسکن اتحاد شوروی» را ایوان ملنیکف، از کادرهای سرشناس حزبی، مسئول پیشین شعبه تامین مسکن کـمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی و دبیر کنونی احزاب کمونیست متحد شوروی نوشته است.

ی. ک. لـیـگاچف

 

واقعیت های تاریخی و دلالی های  سیاسی.

 انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر

و اغتشاشات دوره های آغازین قرن هفدهم

 

انقلاب شوروی در حرکت به پیش کل جامعه بشری نقش بزرگی داشت، چراغ روشنی است که نمی توان آن را خاموش کرد. آن تمدن تازه ای را بنیاد نهاد که جهان بر مبنای آن به پیش خواهد رفت.

(ج. نهرو، سیاستمدار و دولتمرد هند).

 

برای اولـین بار در سال ٢٠٠۵، سالروز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر برای مردم کشور ما روز کار بود. این روز را بدان جهت روز کار اعلام کردند، که مانع بزرگداشت این رویداد بزرگ که اهمیت جهانی دارد، بشوند و آن را از حافظه توده ها پاک کـنند. بر اساس قانون مصوب دومای دولتی و شورای فدراسیون روسیه روز چهارم نوامبر را روز اتحاد ملی، جـشن رسمی تازه اعلام گـردید و رئیس جمهـور نیز آن را تائـید کـرد.

حزب حاکم کنونی، «حزب روسیه واحد»، از آن روی  به تغییر و تحریف تاریخ  روی آورده است که با وارد ساختن تهمت و افترا، گذشته پر افتخار، بویژه دوره شوروی را از خاطره توده های میلیونی بزداید. یکی دیگر از ریاکاری ها و حیله گری های حاکمان کنونی این بود که در سالروز پیروزی بزرگ خلق شوروی بر آلمان هیتلری ومیلیتاریسیم ژاپن، نه تنها هیچ اشاره ای به اهمیت و ارزش آن پیروزی بزرگ نکردند، حتی از حزب کمونیست اتحاد شوروی و یوسف استالین، یادی هم نکردند که گوئی، مردم شوروی بدون رهبری به پیروزی دست یافته است.

اینک یک رویداد تاریخ روسیه را در مقابل حادثه تاریخی دیگری قرار داده و با تجاهل پرنسیپ های تاریخ را زیر پا می گذارند. یعنی، شرایطی را که منجر به آن حوادث و پیامدهای آنها شد  در نظر نمی گیرند. بخش فوقانی روحانیت را نیزدراین امر دخالت داده اند. در این جا بر خورد به  دو حادثه، یعنی، انقلاب کـبیر سوسیالیستی اکـتبر و بیرون راندن اشغال گران از مسکو در سال ١٦١٢، پایان اغتشاشات در روسیه، مطرح است.بطوری که اعلام روز چهارم نوامبر به نام روز اتحاد ملی به ابتکار کلیسا بوده و نمایندگان دومای دولتی از حزب «روسیه واحد» نیز، صورت قانونی به آن داده اند.

اکثریت محقـقـین تاریخ دولت روسیه، آغاز پادشاهی بوریس گودانف و تا به پادشاهی رسیدن میخائیل رومانوف، بنیان گذار سلسله پادشاهی جدید، از آخر قرن شانزده تا سال ١٦١٣ را، دوره اغتشاشات چهارده ساله ارزیابی می کـنند.

سرشت و خصوصیات دوره اغتشاشات، علل و عواقـب آن کدامند؟

به نظر بسیاری از مورخان شوروی و روسیه(ب. د . گرئکف، ر. گ. سئکرئن نیکف، و. و. زیمین، و. او. کلیوچفسکی و دیگران)، اغتشاش ها، اولین جنگ داخلی و جنگ دهقانی و قیام قزاق ها و دهقانان وابسته به زمین، به رهبری بالاتنیکف، نقطه اوج آن بود. آن خود، زاده علل اجتماعی-اقتصادی «ناهنجاری اجتماعی» بود. هیرارشی کلیسا و «اعضای روسیه واحد» در این باره سکوت می کـنند و کلمه ای  هم بر زبان نمی آورند.

تحت انقیاد درآوردن و بی حقوقی دهقانان باعث بروز اغتشاش ها بود. شورش پشت شورش روی می داد. دهقانان وابسته به زمین برای رهائی از مظالم ملاکان و دهقانان برای نجات از بی حقوقی نابخردانه و وابستگی خود به صاحبان زمین، بپا خواستند.

در عین حال، دوروئی و حیله گری خادمان دربار، اشغال گران لهستانی- لیتوانی و سوئدی نیز یکی دیگر از عوامل بروز شورشها بودند. فریب کاران، (لژدیمتری اول و دوم) برای پادشاهی لهستان و گروه های مختلف اشراف که سلطنت بوریس گودانف و واسیلی شویک در مسکو را،جدا از سلسله پادشاهی برسمیت نمی شناختند،لازم بودند. شیادان،»فعال در مسکو، دست پخت لهستان بودند»( کلیوچفسکی. تاریخ روسیه، جلد ٣،بخش ٣).

شورشها دولت مسکو را در آستانه سقوط قرار داد و آن به خوراک ارزانی برای دشمنان خارجی تبدیل شده بود. لهستانی ها، سمولنسک و سوئدی ها، نوگوراد را به تصرف درآوردند. مقاومت اقشار پائینی جامعه بر علیه اشغالگران خارجی بشدت بالا گرفت. سازماندهی نیروی دوم مردمی، با وسعت هر چه بیشتربه لحاظ ترکیب اجتماعی، با فراخوان تاجری بنام کوزما میـنیـن، رهبر زئمسک ها، در نیژنئی ـ نوگوراد در سال ١٦١٢، بسرعت آغاز شد. این میهن پرست روس خطاب به هموطنانش گـفت: «کار بزرگی در پیش داریم. زندگی خود را فـدا می کـنیم، خانه های مان را می فروشیم، زن و بچه های مان را گرو می گذاریم و به دولت مسکو کمک می کـنیم  ...»( کاستامار، «تاریخ روسیه»).

در ماه اوت سال ١٦١٢دسته های ارتش خلق به نزدیکی مسکو رسیدند، لشکر بزرگ لهستان را که برای پشتیبانی اشغالگران کرملین آمده بود، تار و مار کـردند. ٢٢ماه اکتبر کیتای- گراد،٢٦همان ماه (طبق تاریخ جدید، ۸نوامبر، نه ٤نوامبر) چند صد نفر نیروی لهستانی که تا مرز آدم خواری رسیده بودند، در کرملین تسلیم شدند. پاکسازی سرزمین روسها از اشغال گران لهستانی ـ لیتوانیائی و سوئدی تا مدتها بعد ادامه داشت. در سال ١٦١٣کلیسای جامع زئمسک، میخائل رومانوف، سرسلسله پادشاهی جدید روسیه را شاه اعلام کرد.

نیتجه گیریها

١ـ مردم میهن تحت رهبری رهبران خود، مینین و پاژارسکی، خطری را که دولت مستقـل مسکو را تهدید می کرد، دفع کردند.

٢ـ وضعیت روستائیان که شامل اکثریت جمعیت کشور بود،پس از بیرون راندن اشغال گران نه تنها بهبودی نیافت ، حتی بدترنیز شد و چـپاول دهـقانان شدت یافت. حاکـمیت مطلقـه قـوت گرفـت. «اوضاع خلق بعد از طوفان قیام ها، با آنچه که پیش از آن هم چون سلاحی مطیع و حرف شنو در دست حاکمیت بود، فاصله ای نگرفت... قرن هیجدهم، دوره شورش های مردمی در میهن ما بود.» (منتخب تاریخ روسیه، جلد سوم، بخش ۳، صفحه٨٩). این نتیجه گیری و. او. کلیوچوسکی، دانشمند تارخ شناس بورژوای نیمه دوم قرن نوزده و آغاز قرن بیستم بود.

٣ـ ملاکین و اشراف به عنوان طبقه حاکم، از جنگ داخلی درسی نیاموختند و نیاموختند که تغییراتی در سیاست داخلی بدهند. در رابطه با سیاست خارجی، در آغاز پادشاهی سلسله تازه رومانوف ها از گسترش و توسعه زمینهای روسیه به بخش اروپائی، همان طور که در سده پانزده و شانزدهم، نیمه دوم قرن هفـدهم و هجدهم  معمول بود خودداری کردند. سمولنسک و ایالات شمالی به لهستان واگذار شد. مسکو از سواحل خلیج فنلاند که در راه آن خون جنگاوران روس ریخته شده بود، دور شد.

٭٭٭٭٭

واضح است که شورشهای آن دوره، نه به لحاظ مقیاس و ماهیت آن و نه از نظر نتایج و پیامدهائی که نصیب روسیه و همه بشریت کرد، با انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبرقابل مقایسه نیست.

انقلاب کبیر اکتبر و خلقهای آزاد شده به رهبری حزب کمونیست تحت رهبری و. ای. لنین و ی. و. استالین، روسیه را پس از هزاران سال اعتلا بخشید، تمدن تازه سوسیالیستی را پی ریزی کردند.به استثمار زحمتکشان، فقر میلیونها انسان و بی سوادی عمومی مردم پایان دادند، اتحاد شوروی با علم و فرهنگ پیشرو را تشکیل دادند. بشریت را از طاعون فاشیسم نجات دادند. نقشه جهان را تغییر ریشه ای دادند، سیستم استعمار و امپراطوری آن را نابود ساختند، میلیاردها انسان به سوی عدالت اجتماعی و سازندگی سوسیالیستی  روی آوردند.

نباید فراموش کرد که رهبری کلیسا و پیش از همه، کلیسای پروتستان، بدون مشورت با معتقدان، پیشنهاد کرد بجای هفتم نوامبر، روز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، روزچهارم نوامبر، بمناسبت بیرون راندن اشغالگران لهستانی از مسکو و پایان شورشها، روز جشن ملی اعلام شود. و دومای دولتی روسیه نیز به آن قانونیت بخشید.

موضع قاطع حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه و سازمانهای ملی – مردمی، دومای دولتی و رئیس جمهور را مجبور ساخت تا روز هفتم نوامبر، سالروز انقلاب کبیر اکتبر را همچنان جشن ملی، روز کاری اعلام کنند.  

٭٭٭٭٭