ازیوگسلاوی تا سوریه راهی که ناتو طی کرده است
ازیوگسلاوی تا سوریه راهی که ناتو طی کرده است
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، » دموکراسی «های
غربی دوباره همان ابزار همیشگی وناب امپریالیستی که آن را
تداوم سیاست خارجی می دانند به میدان آوردند و دست به یک یورش مسلحانه
به یک کشور اروپائی زدند. همزمان با آن گروه ویژه جنگ روانی در پنتاگون به
تبلیغ این حکم ایده ئولوژیک پرداخت که » حکومت های دموکرات دست به جنگ
نمی زنند». دست نشاندگان آمریکا نیز در سراسر جهان، بویژه در اروپا، این فورمول را
چون اوُراد مذهبی لق لقه زبان کردند و شب و روز تکرار کردند که «دموکراسی
جنگ نمی کند» . طبق این تعریف از آن زمان به بعد، آمریکا و ناتو جنگ نمی
کنند، پس چه می کنند؟ » دخالت های انساندوستانه زورمند» میکنند ، برای حمایت
از حقوق بشر، برای حمایت از دموکراسی و آزادی، و بویژه برای تثبیت اقتصاد بازاری
لیبرالیستی.
در اسناد مربوط به نقشه های ناتو، بعنولن مثال در » طرح
راهبردی » از سال 1999با صراحت بدون تزیین و آرایش سخن از ضرورت دخالت نظامی
در دیگر نقاط جهان برای » تامین مواد خام و حفظ راههای حمل ونقل و راه یافتن به
بازار ها» سخن رفته. بعدا در کتاب های سفید ارتش آلمان نیز در مورد سیاست
نظامی همین مطلب ثبت شده است. این ها اسناد محرمانه نیستند. مضمون اسناد
شناخته شده اند، اما دولت ها و رسانه ها تا جائی که ممکن باشد در باره آن چیزی نمی
گویند.
چگونه می توان عملیات نظامی پر خرج در مناطقی دور از وطن
را برای افکار عمومی توجیه کرد؟ توصیف سبعیت دشمن بی رحم جدید بهتر است
یا بر زبان آوردن این منطق سرد که ما برای افزایش سود کنسرن ها
به جنگ رفته ایم؟
بمحض این که کشوری بعنوان هدف انتخاب شد، اولین و
مهمترین وظیفه سیاه کردن چهره دشمن است، دشمن دیو سرشت. زیرا در سال 1999 جو
افکارعمومی در اروپا و بویژه آلمان بشدت ضد دست زدن به عملیات نظامی بود .
ولی افکار عمومی باید جنگ علیه یوگوسلاوی را بپذیرد و سر و صدای زیاد
هم براه نیاندازد. از این رو پروپاگاندیست های ناتو شروع کردند به تبلیغ برای «جنگ
خوب»، مثل جنگ علیه فاشیسم آلمان، اکثر کسانی که مخالف جنگ بودند ضرورت جنگ
علیه فاشیسم را تایید می کردند.
با تکیه بر این الگو بمبارانِ هدف های غیر نظامی در
بلگراد پایتخت یوگسلاوی سابق و دیگر شهرهای صربستان توجیه شد. استدلال
یوشکا فیشر که در آن زمان وزیر خارجه آلمان بود این بود که اگر بخواهیم جلوی
پیدایش یک آشویتس تازه را بگیریم چاره ای نداریم جز پذیرفتن این تلفات جنبی
و مردم آلمان مجبور بودند این خسارات ناخواسته برای پیشگیری از آن
مصیبت عظیم را بپذیرند.
تلفات بزرگ انسانی
حمله ناتو به یوگسلاوی روز 24 مارس 1999 آغاز شد.
بمباران این کشور 78 شب و روز ادامه یافت. از آنجا که ارتش یوگسلاوی توانست با
مهارت خود را پنهان کند و از تیر رس دور بماند، بمب افکن های ناتو بسراغ هدف های
غیر نظامی رفتند : منابع تامین آب آشامیدنی، پلها، سدها، نیروگاهها ، ایستگاههای
قطار، بیمارستانها و غیره. درهمان زمان که بمب ها بر بلگراد فرو می باریدند، در
واشنگتن «طرح راهبردی» جدید بعنوان الگو برای تجاوزات بعدی در سراسر جهان
بتصویب و امضاء سران کشورها رسید و جشن گرفتند.
آنچه که در آن روز برای منتقدان روشن بود امروز دیگر بر
همه آشکار شده که ناتو در جنگ تبلیغاتی ضد صربستان، پیوسته با خبرهای ساختگی افکار
عمومی در کشورهای ناتو را تحریک می کرد. چون خبرهائی که ناتو در باره سیرجنگ منتشر
می کرد برای رسیدن به منظورهای خاصی بود یا بسیار مبالغه آمیز بودند و
یا بشدت بی اهمیت جلوه داده می شدند. در داستانهائی که در باره کوزوو
پخش می شد ادعا می شد که صدها هزار نفر در نهایت شقاوت و سبعیت بقتل رسیده اند تا
شباهتی بین کوزوو و اردوگاههای نازی و کشتار انبوه آنها به اذهان مردم القاء کنند.
(1)
قبل ازآن که جنگ هوائی ناتو آغازگردد، برای
سرکوبی یک گروه رزمی شبه فاشیستی آلبانیائی بنام «اوچه کا»،
کوزوو نزدیک به یک سال ، صحنه زد و خوردهای مکرر بود که گاه بسیار شدت پیدا
می کرد. در این سال و سالهای پیش از آن نزدیک به 2 هزار نفر از هر دوطرف کشته شده
بودند. اما پس از حمله ناتو و هرج ومرجی که بعد از آن بوجود آمد تعداد کشته شدگان
بسرعت افزایش یافت، که عده ای از آنها یا قربانی بمبارانها بودند ویا
قربانی سازمان تروریستی » اوچه کا» متحد ناتو که صرب ها، اقوام کولی
رومانی و یا آلبانیائی های هوادار صربستان در کوزوو را بقتل می رساندند. پس از
شروع بمباران های ناتو مردم روی به فرار آوردند. صدها هزار نفر روی به
گریز نهادند، از نظامیان صرب ، از » اوچه کا » از ترس بمب های ناتو ، از ترس
گرسنگی و درماندگی، در یک کلام، از جنگ می گریختند.
بنا به آمار آژانس پناهندگان سازمان ملل قبل از شبیخون
ناتو14 هزار نفر از کوزوو- آلبانی ها گریخته بودند. با آغاز شبیخون سیل فراریان به
حرکت درآمد. این شهدی بود در کام پروپاگاندیست های ناتو که نگذارند در افکار عمومی
کشورهای عضو ناتو و یا رسانه ها نشانه خستگی از جنگ پدید آید. این آن زمانی
بود که سخنگوی ناتو Jamie Shea با داستان » هزاران مرد جوان ناپدید شده » به میدان آمد.
«جوانانی که احتمالا بدست صربها بقتل رسیده اند».
تعداد کسانی که طبق تخمین ناتو در حین فرار» ناپدید» شده
و یا » احتمالا بقتل رسیده اند» پیوسته بالا تر می رفت و در نهایت رقمی شد میان100
تا 250 هزار نفر.(2) پیوسته بر مشابهت این رویدادها و هولوکاست تکیه و تکرار
می شد. در کنفرانس های مطبوعاتی ناتو عکس های ماهواره ای نشان داده می شد، و هر جا
در قطعه زمینی خاک کنده شده بود ادعا می شد که اینجا گور جمعی است. وزیرجنگ آلمان
از حزب سوسیال دموکرات بنام رودلف شارپینگ در چنین مواقعی سخت احساس
غرور می کرد. همزمان با این ادعا ها فرستنده های تلویزیونی آلمان ARD و ZDF و دیگر
رسانه های «معتبر» کلهم اجمعین، دروغ های ناتو را بی کم و کاست و بدون بررسی
نقادانه طوطی وار تکرار می کردند.
در جستجوی گورهای دسته جمعی
با توجه به این وضع نکبت بار» ادوارد لوتواد» طراح
سرشناس نقشه های راهبردی آمریکا در مجله «فارن افرز» که یکی ازمجلات معتبر آمریکا
در پرداختن به موضوعات مربوط به سیاست خارجی در امریکاست نوشت : » بجاست از خود
بپرسیم اگر ناتو اصلا دخالت نمی کرد وضع مردم کوزوو بهتر از
امروز نمی بود؟». ولی هدف اتحادیه نظامی ناتو کمک به مردم کوزوو نبود، بلکه
بزانو در آوردن این بخش از یوگوسلاوی بهانه ای بود برای تغییر رژیم در
بلگراد و سرمشقی بود برای اجرای » برنامه استراتژیک » جدید ناتو.
سرانجام هنگامی که در 10 ژوئن 1999 غرش سلاح ها در کوزوو
خاموش و یوگوسلاوی ویران تسلیم شد جست و جو برای یافتن گورهای جمعی با شدت آغاز
گشت. اینک وظیفه ناتو نشان دادن «هولوکاست» به جهانیان بود. روزنامه نگاران
را نیز به میدان آوردند و نقشه های نقاطی را که گویا گورهای جمعی بودند در
اختیارشان گذاشتند.
روزنامه انگلیسی ایندیپندنت که در هیستری جنگ سهیم نشده
بود، روز 27 ژوئن 1999 گزارش داد که گوئی » تب جویندگان طلا» گریبانگیر
روزنامه نگاران در کوزوو شده است. اگر کسی می توانست نخستین گزارش مصور از
یک گورجمعی را عرضه کند قطعا به پول و شهرت می رسید. البانی های زرنگ که سوراخ دعا
را پیدا کرده بودند شروع به پولسازی کردند. روزنامه انگلیسی از قول یکی از »
کوزوو- البانی» ها، نوشت در حالی که دستش را جلوی دهانش گرفته بوده، یواشکی
درگوش خبرنگاری گفته، اگر دلار حسابی بدهد حاضر است یک گور جمعی را به او نشان
بدهد. و برای این که جریان را هیجان انگیز تر کند بدنبال حرف های قبلی خود می
گوید: » بیست جسد. همه سربریده». بالاخر خبرنگار پول را می دهد ولی گور جمعی
را نمی بیند.
پس از آن که نخستین تردید ها در مورد تعداد مقتولین و
گورهای جمعی پیدا می شود، تبلیغاتچی های ناتو فورا تخمین های قبلی خود را
تقلیل می دهند و با وقاحت ادعا می کنند که آنها هیچوقت صحبت از صدها هزار قربانی
نکرده اند. و گفتند صحبت از 10هزار قربانی و 130 گور جمعی بوده است. اما برای این
ادعا هم نمونه ای پیدا نشد. شکافتن «گورهای جمعی» همراه با سر و صدای زیاد رسانه
ای نیز پوچ از آب در آمد. از اجساد افراد یا اعضای بدن آنها خبری نبود که
نبود. در زمین های بیل خورده ای که در عکس های ماهواره ای دیده می شدند و آنها را
بعنوان گورهای جمعی قالب کرده بودند چیزی جز لاشه های گاو و گوسفند و
دیگر حیوانات خانگی نبود.
آنچه پس از آن آمد بکلی مضحک بود : روزنامه نگاران
که در » گورهای جمعی » چیزی جز لاشه حیوانات نیافته بودند همین را دلیلی دانستند
بر نابکاری خاص صرب ها، با تایید ضمنی «بخش اطلاعات گمراه کننده
ناتو». و ادعا کردند که صرب ها برای آن که اتحادیه اتلانتیک شمالی به جنایات جنگی
آنها پی نبرد، نعش ها را از زیرخاک در آورده اند تا آنها را در جاهای دیگر سربه
نیست کنند. مدعیان مطمئن بودند که صرب ها اجساد را به اعماق معادن ذغال سنگ
» ترپکا» در شمال شرقی کوزوو انداخته اند.
پس از آن که در آنجا هم جسدی یافت نشد خبرنگاران » حقیقت
یاب» به فکری دیگری افتادند که آن هم یادآور هولوکاست بود: اجساد را در کوره های
ذوب فولاد صربستان آتش زده اند. اما تیم های پزشکی قانونی که از کشور های
عضو ناتو برای تحقیق آمده بودند نیز به علائم و رد پایی دست نیافتند.
تیم پزشکی قانونی » اف.بی.آی» آمریکا بمراتب از دیگر تیم ها بزرگتر و مجهز تر بود.
اعلام شد که آن منطقه بزرگترین منطقه تحقیقات پزشکی در
تاریخ » اف.بی.آی. بوده است. چند ماه بعد نمایندگان اعزامی آمریکا با دست خالی آن
منطقه را ترک کردند و به امریکا بازگشتند. رئیس گروه پزشکی قانونی اسپانیا در
برابر رسانه های عمومی شکایت کرد که ناتو در ماشین تبلیغات جنگی خود از او و
همکارانش بعنوان ابزار نمایش تحقیقات علمی سوء استفاده کرده است، چون آنها حتی یک
گور جمعی هم پیدا نکرده اند.
سرانجام «جان کیفنر» از روزنامه نیویورک تایمز راه نجات
را در این یافت که با استفاده از اعتبار روزنامه ادعا کند اجساد را به مراکز صنعتی
صربستان منتقل کرده و در کوره های بلند ذوب فلز آتش زده اند. و چون اتحادیه
نظامی خود اجازه تحقیق در صربستان را ندارد اثبات کشتار جمعی توسط صرب ها غیر ممکن
است.
آنچه نگران کننده است این است که رسانه ای که زمانی جدی
بود اجازه دهد وسیله ای برای تبلیغات پیش پا افتاده جنگی شود.
منبع بخش مهمی از داستان های هراس
برانگیزی که سخنگوی پیمان اتلانتیک شمالی ( ناتو) نقل می کرد اطلاعاتی بود که دولت
انگلیس در اختیار گذاشته بود. پایه و اساس ادعاهای آنها نه تحقیقات میدانی بلکه
مجموعه ای از شنیده های آنها از باصطلاح فراریان کوزوو-
آلبانیائی در اردوگاههای آلبانی یا مقدونیه، و یا نوشته های روزنامه
های محلی و یا گزارش های نظامی بود. یکی از آن داستانهای شنیده شده این بود
که گویا حیوانات ( در این مورد منظور مردان صربی هستند) شکم زنی
باردار(در این مورد زن اهل آلبانی است) را پاره کرده و بچه را از شکم او
بیرون کشیده اند.
پیوسته هیتلری تازه رونمائی می شود
یک سال بعد دادگاه بین المللی لاهه برای رسیدگی به
جنایات جنگی در یوگسلاوی برپا شد، دادگاهی که مبتکر آن سازمان ملل متحد نبود؛ بلکه
ناتو آن را سازمان داده و هزینه آن را نیز پرداخته بود. این دادگاه اعلام کرد که
در «گورهای جمعی» در کوزوو رویهم رفته 2788 جسد یافت شده است. آما این اجساد
بخش هائی از پیکرهای باقی مانده از رزمندگان دو طرف درجنگ و قربانیان
» اوچه کا» یعنی صدها نفر از کولی های » روما و سینتی» و نیز
البانیائی های هوادار صربستان بودند که در جنگ بقتل رسیده بودند. در این
رقم آن چند هزار قربانی غیر نظامی که در اثر بمباران های
نیروی هوائی ناتوکشته شده بودند به حساب نیامده بودند.
جالب این است که سخت ترین انتقاد به رهبری ناتو از جانب
» جورج فریدمان» رئیس سازمان جاسوسی » استارتفور اینتلیجنس » که یک
سازمان جاسوسی غیردولتی در امریکاست ، صورت گرفت که گفت از دیدگاه او »
تعداد کشته شدگان از دو جهت حائز اهمیت ویژه است نخست این که آیا ناتو که
خود آغازگر جنگ است آنچه را که می گوید حقیقت دارد یا حقیقت ندارد.
دوم آن که یک تفاوت کیفی هست میان چند صد نفر که در حین مبارزه با تروریسم
کشته شده اند و یک قتل عام از نوع نسل کشی با هزاران
قربانی».
این موسسه جاسوسی خصوصی روز 17 اکتبر 1999 یک تحلیل
انتقادی منتشر کرد که در آن تعداد اندک اجساد یافت شده در برابر ادعای
های ناتو مبنی بر این که صرب ها در مورد کوزوو- آلبانیائی ها دست بخلق خلق
کشی زده اند ، در مقابل هم قرار داده شده بودند. در آن تحلیل استدلال این
بود که » اگر کشته شدن چند صد نفر که در پی خشونت های قومی کشته شده اند
مرزی است که عبور از آن حمله به یک کشور و از بین بردن استقلال
آن را موجه می سازد آنگاه این قاعده باید در مورد همه کشورها بکار بسته شود، از
انگلستان گرفته تا ترکیه و کره جنوبی (…) ولی اگر جنایت صربستان با جنایات دیگر
کشورها فرقی نداشته باشد آنوقت تصمیم به بمباران صربستان از لحاظ اخلاقی مظنون
است». بنا بر این از دیدگاه رئیس » استارتفور» تعداد کشته شدگان دارای اهمیت
مرکزی است.
اما عاملان پشت میز نشین کشته شدن کوزووئی ها، یعنی
پرزیدنت کلینتون رئیس جمهور آمریکا، همکار انگلیسی اش آنتونی بلر، صدراعظم شرودر
در آلمان و وزیرخارجه اش یوشکا فیشر تا امروز نه تنها تحت پیگرد قانونی قرار
نگرفته اند بلکه برعکس، در جامعه ارزش های غربی از حد اکثر احترام نیز برخوردارند.
اما آن کس که واقعا بعنوان » هیتلر جدید» مسئول » گورهای جمعی» در کوزوو
شناخته شد پرزیدنت اسلوبودان میلوسه ویچ، رئیس جمهور صربستان بود.
گورهای جمعی دروغین و جنایاتی که در کوزوو رخ
دادند ساخته و پرداخته همان نابکاران ناتو است که چند سال بعدافسانه » سلاحهای
کشتار جمعی » صدام حسین و کشتار انبوه غیرنظامیان در بنغازی توسط قذافی رئیس جمهور
لیبی را ساختند و ادعا کردند که بشار اسد هم علیه مردم سوریه گاز های کشنده بکار
برده است. چندی پیش هیلاری کلینتون وزیرخارجه سابق آمریکا چندین بار پرزیدنت پوتین
رئیس جمهور روسیه را » هیتلر جدید» خطاب کرد. داوید کامرون نخست وزیر ( پیشین)
انگلستان نیز پوتین را به هیتلر تشبیه کرد.
در پایان چند اشاره به Jamie Shea چهره همیشه خندان جنگ کوزوو. درست یک سال پس از آغاز حمله به
یوگسلاوی نام سخنگوی ناتو بر سر زبانها افتاد. روزنامه سوئیسی » نویه زوریخه
سایتونگ» در 29 مارس 2000 گزارشی نوشت در باره حضور او در برن و سخنانی که در حضور
شنوندگان شگفت زده خود که از شخصیت های سیاسی و اقتصادی بودند
برزبان آورده و توضیح داده بود که ناتو چگونه افکار عمومی جهان را در
باره جنگ فریب داده است. او در سخنرانی خود با عنوان »Selling a conflict – the
ultimate PR challenge» ( فروش
یک درگیری چگونه است – حداعلای چالش در روابط عمومی) ، خود ر ا فردی معرفی
کرد که جنگ را بعنوان یک کالای مارکداربسته یندی کرده و فروخته – در واقع او
طوری سخن می گفت که گویا شخصا برنده جنگ شده است.
Shea او برای روزهای آرام جنگ یک توصیه خوب دارد:» اگر داستانی
برای گفتن نداری باید داستانی بسازی!» علاوه بر این بینندگان
تلویزیون دوست دارند برنامه » سریال جنگ» را هر روز دنبال کنند و این
برنامه یک هنرپیشه اصلی لازم دارد، که البت منظور او خودش بود.Jamie
Shea می گفت حتی امروز هم همه جای دنیا
او را شخصا می شناسند و مجله Elle، ویژه
بانوان او را یکی از ده مرد داغ ( سکسی) جهان اعلام کرده است.
تفسیر روزنامه «نویه زوریخه سایتونگ» در باره
موضوع این است که امیدواریم این مرد خود شیفته آنچه در عرصه سکس عرضه می کند
بیش از آن اطلاعاتی باشد که در باره ناتو داد. در دموکراسی افکار
عمومی حق دارد از دولت های خود که در حال جنگ هستند بخواهد که اطلاعاتی مطابق
با واقعیت در اختیارش بگذارند. اساسِ اعتماد وفاداری به حقایق است. اگر این
وفاداری در دراز مدت رعایت شود، آدم حاضر است در مواردی هم که به دلیل رازداری
نمیتوان همه جزئیات را بیان کرد ، اعتماد کند، تا اینجا تفسیر آن روزنامه سوئیسی
است. روزنامه در ادامه تفسیر خود می نویسد: » حال اگر یک سخنگوی کوچک، که از
کل جریان سر در نمیآورد، بیاید و بگوید همه چیز بستگی به روابط عمومی دارد، ارزش
خود را در نظر قدرتمندان پائین می آورد. اعتماد به او ناگهان بر باد می رود. در
اینده ای نزدیک مردم از خود می پرسند راستی اسم ان سخنگو چه بو د؟ Jamie چی چی.»
ولی آن روزنامه اشتباه می کند.
Shea به زندگی
حرفه ای خود در ناتو ادامه می دهد. تداوم مسیر شغلی او نمودار خصلت این
سازمان است. او نه تنها رئیس بخش برنامه ریزی سیاسی ناتو شد، بلکه امروز معاون
دبیر کل ناتو شده است. او حالا می تواند در باره روسیه بعنوان قدرت غیرقابل
اعتماد کلی وراجی کند و بگوید روسیه خطری است تازه برای ناتو، که یک
اتحادیه صلح دوست و مدافع ارزش های دموکراتیک است.
1-
: www.newstatesman.com/node/138456
2-