یک ماه واقعاً تاریخی برای آینده سیاره ما
یک ماه واقعاً تاریخی برای آینده سیاره ما
ماه
مارس به راستی ماه شگفتی ها بود و جهان را تا آستانه جنگی بزرگ پیش برد.
سیر
رویداد ها آن چنان سریع و غیر منتظره بود که بسیاری از تحلیل گران جهانی را سر در
گم کرد.
کشور ما
ایران در مرکز ثقل این تحولات قرار دارد. باآن تحليلیی که ساکر در این نوشته بیان
می کند، گذشته از بخش خبری آن که بر واقعیات رخ داده متکی است، می توان موافق یا
مخالف بود. اما نمی توان علت هایی را که بعنوان انگیزه تحرکات اخیر بر می شمارد
نادیده گرفت. این تحلیلی ژورنالیستی است و جای تحلیل بر مبنای اقتصاد سیاسی
امپریالیسم در وضعیت کنونی همچنان خالیست.
یک ماه واقعاً تاریخی برای آینده سیاره ما
نبشته ی ساکر
برگردان : هاتف رحمانی
مارس 2018
بعنوان ماهی تاریخی در تاریخ به جا خواهد ماند.
اول
مارس ، رئیس جمهور پوتین سخنرانی تاریخی خود را برای مجلس فدرال روسیه ایراد می کند.
چهارم
مارس ، سرگی اسکریپال ، جاسوس سابق بریتانیا ، به قول معروف در بریتانیا
مسموم می شود.
هستم
مارس ، مقامات بریتانیایی روسیه را
به استفاده از گاز اعصاب در تلاش برای کشتن اسکریپال متهم می کنند.
دوازدهم
مارس ، ترزامی رسما روسیه را مقصر مسمومیت اعلام و اولتیماتوم 24 ساعته ای برای توجیه او به روسیه می دهد، روسیه آن اولتیماتوم
را نادیده می گیرد. همان روز، نماینده امریکا در شورای امنیت سازمان ملل تهدید به حمله به سوریه
حتی بدون اجازه شورای امنیت سازمان ملل می کند.
سیزدهم
مارس ، والری
گراسیموف رئیس ستاد ارتش روسیه هشدار می دهد «در مواردی، که تهدیدی برای ارتش ماست،
نیروهای مسلح روسیه اقدام های تلافی جویانه ای هم در برابر موشک ها و هم هواپیما
ها یی که از آن ها استفاده خواهند کرد اتخاذ خواهد نمود.» درهمان روزوالری
گراسیموف، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح روسیه، معاون وزیردفاع، ژنرال ارتش، با جوزف
دانفورد ژنرال دریایی رئیس ستاد مشترک امریکا گفتگوی تلفنی می کند.
پانزدهم
مارس، بریتانیا
از طرح پیش نویس بیانیه شورای امنیت روسیه در باره مسمومیت
اسکریپال با درخواست« تحقیق فوری و متمدنانه» درمورد اسکریپال جلوگیری کرد. امریکا، بریتانیا، فرانسه وآلمان بیانیه ای در پشتیبانی از بریتانیا و محکومیت
روسیه صادر کردند. وزیر دفاع بریتانیا به روسیه می گوید «خفه شو و گم شو».
شانزدهم
مارس ، ایگور کوناشنکف، ژنرال ارشد روسی وزیر دفاع بریتانیا را «غرغروی
ناهنجار» و «روشنفکر ناتوان» خطاب می کند.
هفدهم مارس، ژنرال های روسی هشدار می دهند که امریکا در تدارک پرچم
دروغین حمله شیمیایی در سوریه است.
هیجدهم
مارس، پوتین با
قدرت در انتخابات ریاست جمهوری پیروز می شود. در همان روز ژنرال وتل،فرمانده سنتکام در شهادتی به کمیته خدمات مسلح اظهار می کند که اختلافات با
روسیه باید «از کانال های سیاسی و دیپلماتیک» حل و فصل شود. وقتی از او پرسیده می
شود این امر وقتی که می گوید« اسد با کمک روسیه و ایران جنگ داخلی را در سوریه
برده است» ایا می تواند درست باشد؟ ژنرال وتل جواب می دهد « من فکر نمی کنم خیلی
این چنین باشد – آن (ادعا) نقطه بسیار قوی بیانیه است. من فکر می کنم آن ها او را
با چیزی که عملی است تجهیز کردند – تا بتواند تا این نقطه پیش برود.»
نوزدهم
مارس، شورای
امور خارجی اروپا بیانیه ای در پشتیبانی کامل از بریتانیا صادر می کند.
بیست و
یکم مارس، وزیر امور
خارجه روسیه تمام سفیران را جهت توجیه مورد اسکریپال احضار می کند. زبان مورد استفاده نماینده روسیه در این توجیه شاید بی پرده ترین
زبان مورد استفاده از سوی هر مقام روس ( یا حتی شوروی) نسبت به غرب پس از جنگ
جهانی دوم است. نمایندگان فرانسه، سوئد و امریکای حاضر درهمایش همگی به پا می
خیزند و «همبستگی» خود را با بریتانیا اعلام می کنند.
بیست و
دوم مارس، والری گراسیموف، رئیس
ستاد مشترک نیروهای مسلح، معاون وزیر دفاع و ژنرال ارتش ،گفتگوی تلفنی دیگری با جوزف دانفورد ژنرال دریایی رئیس ستاد
مشترک ایالات متحده امریکا برقرار می کند .
واقعاً چه اتفاقی دارد می
افتد؟ قطعاً کسی به صورت جدی اعتقاد ندارد که بریتانیایی ها واقعاً فکر می کنند که
روس ها انگیزه ای برای کشتن اسکریپال داشته اند یا به آن خاطر، اگر انگیزه ای هم
داشته اند آیا کشتن او را با چنین رفتار احمقانه ای انجام می دادند؟ و با این حال
رفتار نسبت به سوریه چیست؟ آیا امریکا تصمیم دارد پرچم دروغ خود را به اجرا بگذارد
و (سوریه) را بمباران کند؟
من فکر می
کنم اکنون نباید در باتلاق جزئیات همه این (رخ داد ها) غرق شویم. پشت این درخت ها
جنگلی وجود دارد . مهم ترین موضوع اکنون آن است که قدرت مندترین بخش های نخبگان
حاکم امپراطوری انگلو صهیونیست در حال تلاش مشخصی برای ایجاد ائتلاف ضد روسی
هستند. در این رابطه واقعاً گفتنی است که امریکا ، فرانسه ، و آلمان در 15 مارس
بیانیه ای را بدون حتی زحمت مشورت با به اصطلاح «متحدان» خود در ناتو یا اتحادیه
اروپا صادر کردند. بلافاصله می توانید بگویید در این وضعیت بحرانی که بقیه ته
مانده های یورو اصلا اهمیتی ندارند( اروپایی های شرقی فقیر با فریب خوردگی در باره
مورد تقدیر یا حتی مورد احترام بودن از سوی غرب!) «رئیس کیست ». به علاوه کاملا
آشکار است که در این مورد ، ترکیب «آنگلو» امپراطوری «آنگلو صهیونیست» بیشتر از
بخش «صهیونیست» آن درگیر موضوع است، و حداقل تا کنون آن چنان که در جلو صحنه حاضر
شده است (پشت صحنه تئوکان
ها به خاطر تبریک به پوتین و دعوت به گفتگو در حال خروش بر ترامپ هستند). من فکر
می کنم رشته ای از رخ داد های تعیین کننده امریکا و بریتانیا را به تلاش برای محکم
کردن بقیه ملت های غربی در «احاطه واگون ها» گرد امپراطوری وادار کرده است:
1- امریکا
به شکل تحقیر آمیزی در تلاش برای ترساندن و وادار کردن جمهوری دموکراتیک خلق کره
به اطاعت شکست خورد؛
2- انگلوصهیونیست
ها جنگ داخلی در سوریه را باخته اند؛
3- بریتانیا
و بقیه ناتو از نظر نظامی بی ربط شده اند؛
4- اکرایین
خرُد شده است و در حال احتراق است و حمله اکرایینی علیه دنباس بسیار محتمل است؛
5- نیروهای
سیاسی در اروپا که با سیاست های ضد روسی مخالفت می کنند در حال صعود هستند؛
6-
روس ها در حال به دست آوردن بسیاری از کشورهای اروپایی با ابزارهای اقتصادی از
جمله مسیل های شمالی هستند که تحریم ها به اتحادیه اروپا بیش از روسیه آسیب می
رساند؛
7-
کارزار ضد پوتین به صورت نکبت باری شکست خورده است و روسیه در موضع خود علیه
امپراطوری کاملا متحد است.
معنی همه
این ها بسیار ساده است : امپراطوری هنوز نیاز به اعتراف به شکست یا دست بالا گرفتن
و به حرکت در آوردن آن چیزی که نخبگان امپراطوری خواهان ملاحظه آن هستند نیست. از
این رو از ابزارهایی که موثر ترین ابزار ها تلقی می کنند استفاده می کنند:
1- پرچم دروغین : این حقیقتاً یک سنت درازمدت غربی است
که به خوبی از سوی همه قدرت های غربی مورد استفاده قرار می گیرد. چون افکار عمومی
مغر شویی شده است و اساسا حتی نمی تواند تصور کند که «لیبرال دموکراسی عاشق آزادی»
می تواند از شیوه هایی که اغلب به رژیم های شیطانی، تشنه به خون دیکتاتوری نسبت
داده می شود استفاده کند، پرچم های دروغ شیوه ایده الی برای جلب افکار عمومی
برای توضیح درست فکر در تایید تجاوز، دشمنی و حتی سیاست های خشن علیه تهدیدی قابل
ملاحظه یا مانع سلطه هستند.
2- قدرت نرم : ایا دقت کرده اید که فستیوال های اسکار
یا کن اغلب دقیقا نوعی از «هنرمندان» را که امپراطوری به لحاظ سیاسی ترویج می کند
انتخاب می کنند ؟ خوب، این نه فقط در مورد اسکار یا فستیوال کن بلکه تقریبا در
تمام زندگی فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی غرب حقیقت دارد . این امر به ویژه در مورد به
اصطلاح «حقوق بشر» و سازمان های » صلح» که در واقع چاله هدف های سیاسی هستند که می
توانند در هر کشوری در صورت نیاز به واژگونی و یا دخالت حفر شوند حقیقت دارد.
روسیه هر گز آن نوع مجموعه سیاسی را توسعه نداده است.
3- جنگ لفظی: این راهکار (تاکتیک) به شدت زمخت هنوز
بسیار موثر است. شما با صدای بلند ادعای چیزی دروغ را آغاز می کنید . حقیقتی که به
این شیوه بلند و اغراق آمیز ادعا می کنید دو نتیجه بلافصل دارد: به دوستان و
متحدان شما پیغام روشنی ارسال می کند » یا با مایید یا علیه ما»، که هیچ جای خالی
برای اختلاف یا تحلیل باقی نمی گذارد ، و در این صورت به سیاست مدار های بی جرات
راهی برای عقب نشینی نمی دهد، و به این ترتیب «تصمیم» آن ها را تقویت می کند.
4- گرد هم آوری: در تعداد امنیت وجود دارد . بنا براین زمان
رفتار با یک دشمن خطرناک احتمالی، مانند روسیه، تمام آدم کوتوله ها گرد هم می
آیند، برای این که بزرگتر، یا حداقل نسبت به فرد درشت تر به نظربرسند. همچنین
زمانی که همه مسئولند هیچکس مسئول نیست. بنا بر این گرد هم آوری از نظر سیاسی نیر
مصلحت آمیز است. در نهایت این امر پویش روابط درونی را از یک دوست یا متحدان به یک
بنیادی نمونه وار در میان همدستان جرم تغییر می دهد.
5- تهدید مستقیم: امپراطوری دهه ها است که به تهدید های چپ و
راست ادامه می دهد و این عادتی است که شکستن آن سخت است . کسانی مانند نیکی هیلی
یا هیلاری کلینتون احتمالا صادقانه اعتقاد دارند که امریکا شبه قادر مطلق یا
بالعکس آن است ، ان ها می توانند با بدگمانی خزنده ای که ممکن است وجود
نداشته باشد وحشت زده شوند. تهدید ها هم اگرچه جانشینی بی اثر ، اما سلیس برای
دیپلماسی و گفتگو هستند، به ویژه زمانی که موضع شما به صورت عینی غلط است و طرف
دیگر تا حد زیادی زرنگ تر از شما است.
مشکل بزرگ
آن است که هیچ یک از این روش ها علیه روسیه کار نمی کند، یا اجازه دهید اصلاح کنم
که دیگر کار نمی کند( قطعا در گذشته موثر به نظر می رسیدند). افکار عمومی روسیه از
تمام این روش ها کاملا آگاهند( رفتار رسانه های روسیه تحت کنترل آنگلو صهیونیست ها
نیست) و مارگریتا سیمونینا استنباطی را که از این احساسات مردم روسیه دارد به
زیبایی تمام خلاصه می کند:
« تمام بی عدالتی و ستم های شما، سخت گیری ریاکارانه و دروغ های شما ما را به متوقف کردن احترام به شما وادار می کند. احترام به شما و به اصطلاح به "ارزش هایتان". ما نمی خواهیم بیش از این مانند شما زندگی کنیم. مدت پنجاه سال، آشکار و نهان، ما می خواستیم مانند شما زندگی کنیم، اما دیگر نمی خواهیم. ما احترام زیادی برای شما و برای کسانی در میان خود که مورد حمایت شما هستند، و تمام این افرادی که از شما حمایت می کنند قائل نیستیم (…) به همین خاطر، شما برای سرزنش کردن فقط خودتان را دارید (…) مردم ما لایق بخشش زیادی هستند. اما ما گردن فرازی از بخشش خود نداریم و هیچ ملت عادی نمی تواند داشته باشد . تنها امپراتوری باقی مانده شما باید برای آموحتن تاریخ از متحدان خود توانا باشد، تمام آن ها امپراتوری های سابقند. شیوه ای که آن ها امپراتوری خود را از دست دادند بیاموزید. تنها به خا