روسیه دیگراتحاد شوروی نیست!

عبدالاحمد فیض

روسیه دیگراتحاد شوروی نیست!

ائتلاف سه کشورغربی درمحوریت واشنگتن سحرگاه شنبه چهارده اپریل دمشق مرکزکشور مستقل جمهوری عربی سوریه را آماج بیش(۱۰۰) موشک توماهاک وبمبهای رهبری شونده قرارداد، این حمله که بروایت محافل غربی در تلافی به کاربرد سلاح شیمیاوی توسط نظامیان رژیم سوری درشهرک دوما آن کشورصورت گرفت، نقض خشن منشورملل متحد، تخطی آشکارازتمامی موازین پذیرفته شده جهانی واهانت جدی به شورای امنیت ملل متحد خوانده میشود که بدون مجوزحقوقی آن نهاد، بی شرمانه انجام گردید؛ هکذا ویرانیهای گسترده وتلفات انسانی درکشوری مستقلی وارد گردید که ازسالهاست درخط مقدم جبهه ضد تروریستی قرار داشته وقربانیهای نا محدودی را متقبل گردیده است.

قطع نظرازماهیت تجاوزکارانه این تهاجم ونیزحملات مشابه که چندین بارواشنگتن ومتحدین بعد ازفروپاشی اتحاد شوروی درراستای تحقق اهداف ونیات توسعه طلبانه آنها بعزم سرنگونی نظامهای سیاسی حاکم ودولتهای مستقل با بی مبالاتی نسبت به اصول حاکم درنظام بین الملل انجام داده اند، حمله کنونی ازین زاویه بیش ازپیش مورد توجه درمحافل سیاسی جهان واذهان عمومی قرارگرفته است که ائتلاف غرب برهبری واشنگتن علی رغم ویتوی قطع نامه ضد سوری توسط مسکودرشورای امنیت ودرچنان وضعیت خاص سیاسی ونظامی حمله را انجام داده اند که فدراسیون روسیه درقلمروجمهوری سوریه ازپایگاه های قدرتمند زمینی، فضائی وموشکی برخورداربوده،پیشرفته ترین وقدرتمند ترین پدافند هوائی (اس-۴۰۰) روسیه در سوریه مستقراست که قادراست ازنفوذ موشکهای ائتلاف جلوگیری نماید واما استفاده ازسیستم دفاع موشکی وبکارگیری آن، درچنین فرصت حساس که حاکمیت این دولت متحد به مخاطره مواجه شده است علی رغم هوشدارهای مکررمسکوبه واشنگتن ،ازسوی روسها صورت نگرفت.

عده ای ازآگاهان امور بین المللی بدین باورند که عدم جانبداری مسکوازدمشق درمقابله با حملات گسترده هوائی غرب که معاهده مشترک دوکشورمبنی برحضورنظامیان روسی درجمهوری سوریه به مسکوحق دفاع مشترک دربرابر تجاوزخارجی را نیزوجاهت میبخشد، نه بخاطرضعف درقدرت موجود دفاعی مسکونهفته است؛ بلکه این روسیه بود که با تحلیل ژرف ازپیامدهای ناگوارحمله متقابل ازیک درگیری درمقیاس وسیع جلوگیری نماید. هکذا بعضیهابا دید انتقادیتر موضعگیری روسها را درقبال حمله ائتلاف کشورهای غربی علیه کشورمتحدش محکوم نموده وعدم سهمگیری مسکو دردفاع مضاعف را ناشی ازضعف مسکو عنوان نمودند همان توقعات که دردوران جنگ سرد ونظام دوقطبی ازاتحاد شوروی برده شده وملل مختلف جهان وبخصوص دولتهای کوچک وروبه توسعه خویش را درپناه قدرت اتحاد شوروی وبرتری اصل توازن قدرت میان شرق غرب مصؤون احساس مینمودند.

اماآیا نگریستن به روسیه امروزی ازعقب دوربینهای اتحاد شوروی ومقایسه نمودن سیاست روسیه دراموربین المللی با دیپلوماسی قدرتمند اتحاد شوروی اشتباه محض نیست؟

 با فروپاشی اتحاد شوروی پانزده دولت مستقل درپهنای جغرافیای جهان افزوده شد وفدراسیون روسیه بمثابه وارث حقوقی اتحاد شوروی اعلام موجودیت نمود.

 روسیه با داشتن گذشته تاریخی پیچیده، تاریخ کهن، فرهنگ باشکوه، ثروتهای سرشار طبیعی ومنابع عظیم مالی با تغیيرات گسترده دراماتیک مواجه وساختارهای جدید قدرت برپایه ی ارزشهای ناسیونالیزم روسی که ازمنظربنیاد های فکری، هویتی، فلسفی وایدولوژیک با ساختارهای قدرت وشیوه اداره، بااتحاد شوروی تفاوتهای چشمگیری داشت، اساس گذاشته شد وگروهک های معین مرتجع که ازگذشته های دورفرا رسیدن روزفروپاشی نظام متمرکز و یکپارچه اتحاد شوروی را درنتیجه جریان یک توطئه محرمانه، عمیق و سازمان یافته بیرونی درهماهنگی با عناصرمزدور وبی ایمان داخلی، دقیقه شماری مینمودند، وارد کارزارسیاست  دروجود رهبری بیماری بوریس ایلتسین درمسکوگردید، اینگروه های مافیائی که خواب قدرت رادرکریملین حتا به چشم نمی دیدند، قادرشدند با تاراج ثروتهای بازمانده ازشوروی و زحمتکشان روس بمثابه وارثان ناخلف یکشبه بعد ازسقوط نظام شوروی به بزرگترین ثروتمندان دنیا مبدل شده واهرم های اساسی قدرت را دریک سیستم پوشالی ضد منافع عمومی دنباله روغرب بدست گیرند ومسکواین دژقدرت وافتخاربرای توده های میلیونی ونمادهمبستگی بین المللی زحمتکشان جهان به مرکزقدرت برای معماران قلابی یکی ازبدنام ترین وغیر متعارف ترین نظام اقتصادی سرمایه سالار ومنفعت جومبدل گردید. لذا تردیدی نیست که روسیه نوین توسط مشتی ازناسیونالیستهای روس بانیان الیگارشی غارت وخطرناکترین گروه های مافیائی اداره میشود که منافع شانرا چه درعرصه سیاست داخلی وهم درنظام بین المللی همانند سایرکشورهای امپریالیستی درچهارچوب اهداف معین راهبردی شان تعریف خواهند نمود.

 درحالیکه اتحاد شوروی همواره درخط دفاع ازجنبشهای نجات بخش ضد استعماری، نهضتهای کارگری واحزاب چپ درداخل نظامهای غارتگرسرمایداری قرار داشته وهمکاری با زحمتکشان سراسرجهان جزءازمسؤولیتهای تاریخی اتحاد شوروی محسوب میگردید وهکذا دردوران حیات شوروی بلوک غرب قادرنبود تا ازتوسل به اعمال زورعلیه دول مستقل بدون مجوزشورای امنیت وتائید اعضای دایم استفاده برده وحقوق جهانشمول را که تجلی اراده جمعی است مانند امروزبه بازی گیرد.

لازم به یاد دهانی است که با بقدرت رسیدن آقای پوتین روند توسعه اقتصادی روسیه که در بحران عمیق سیاسی، اقتصادی وفرهنگی ناشی ازگذارسیستم اقتصادی وسیاسی سوسیالیزم به یک نظام اقتصادی وسیاسی لجام کسیخته فرورفته بود، تسریع ومراکزمتعدد قدرت که بوسیله مافیای خیابانی درسطوح مختلف ایجاد گردیده بود نابود گردید، پوتین ارتش روسیه را به سرعت بازسازی نموده وبا رویکرد جدید که متضمن ظهموریک روسیه قدرتمند درمعادلات قدرت جهانی باشد وارد تعامل درمناسبات بین المللی گردید، روسیه امروزبا دستیابی به مدرن ترین تسلیحات متعارف وجنگ افزارهای هستوی ازاثرگذارتیرین قدرت درعرصه جهانی محسوب گردیده وپیشرفت های کنونی مسکوموجب گردیده است تا ستراتیژیستهای کهنه کاروهسته گذاران سیاست درواشنتگتن وناتونسبت به تعادل را هبردی وتناسب قوا میان غرب ومسکوابرازنگرانی نمایند.

درفرجام آنچکه دروضعیت موجود علی رغم صف آرائی های جنون آمیزغرب دربرهم زدن نظم جهانی ازاهمیت استثنائی درراستای بقای ثبات وامنیت جهانی برخورداراست همانا ظهورقدرتهای جدید اقتصادی ونظامی چون فدر اسیون روسیه وحفظ تناسب قدرت وتوازون راهبردی خواهد بود واما روسیه قدرت سرمایداری است که نمیتواند هر گزدرنقش اتحاد شوروی تبارزنماید.