طبقات و مبارزه طبقاتی
زنده یاد امیر نیک آیین
تعریف جامع و همهجانبهٔ طبقهٔ
اجتماعی را ولادیمیر ایلیچ لنین به دست داده است. لنین میگوید:
«طبقات به گروه های بزرگی از افراد
اطلاق می گردد که برحسب جای خود در سیستم تولید اجتماعی دوران تاریخی معین، برحسب
مناسبات خود با وسایل تولید (که اغلب در قوانین تثبیت و تسجیل شده است)، برحسب نقش
خود در سازمان اجتماعی کار و بنابراین برحسب طرق دریافت و میزان آن سهمی از ثروت
اجتماعی که در اختیار دارند، از یکدیگر متمایزند.
طبقات آنچنان گروه هایی از افراد هستند که گروهی
از آنها می تواند به علت تمایزی که میان جای آنها در شیوهٔ معین اقتصاد اجتماعی
وجود دارد، کار گروه دیگر را به تصاحب خود درآورند.»
بنا بر این تعریف، تمایز طبقات
بطور کلی برحسب جا و مقام آنها در تولید اجتماعی مشخص می شود. چگونگی رابطهٔ طبقات
با وسایل تولید مهم ترین عامل تعیین کنندهٔ جای این طبقات در تولید اجتماعی است.
مالک وسایل تولید از یک سو و زحمتکشان فاقد وسایل تولید از سوی دیگر، هر یک مقام و
جای متفاوت در تولید اجتماعی دارند. یکی حاکم است و دیگری محکوم، یکی بهره کش است،
دیگری بهره ده.
بعلاوه، طبقات مختلف برحسب چگونگی
و میزان دریافت سهم خود از تولید اجتماعی نیز از هم متمایز هستند. مثلاً در شرایط
سرمایه داری، سرمایه داران به شکل سود، بهره و غیره و کارگران به شکل دستمزد سهم
خود را از تولید اجتماعی به دست می آورند. و میزان درآمد آنان نیز کاملاً متفاوت
است. به این ترتیب کاملاً روشن است که مارکسیسم ـ لنینیسم اساس تقسیم جوامع به
طبقات را در محیط تولید مادی می یابد و پایهٔ عینی این تقسیم را نشان می دهد.
همانطور که تاریخ نشان می دهد
طبقات همیشه از آغاز پیدایش انسان وجود نداشته اند. جامعهٔ اشتراکی یا کمون اولیه
جامعه ای بدون طبقات بود، رابطهٔ همهٔ افراد بشری با وسایل بسیار ابتدایی تولید
یکسان بود. سطح تولید چنان پایین بود که فقط حداقل نعم مادی را تأمین می کرد و
امکانی برای تراکم ارزش های مادی و پیدایش مالکیت خصوصی و گروه بندی اجتماعی از
نظر رابطه با وسایل تولید وجود نداشت (مالکیت اشتراکی و اجتماعی بود).
به دنبال رشد نیروهای مولده و
بازده کار و تولید بیش از مصرف و امکان انباشت ثروت، به دنبال تقسیم کار اجتماعی و
پیدایش مالکیت خصوصی و زوال مالکیت اشتراکی، نابرابری اقتصادی مردمان افزایش یافت.
برخی که بویژه از سران قبایل بودند ثروتمند و صاحب وسایل تولید شدند. عده ای دیگر
از آن محروم مانده، مجبور شدند برای صاحبان وسایل تولید کار کنند. این قشربندی طبقاتی
و تکامل آن منجر به پیدایش جامعهٔ برده داری شد.
هر یک از فرماسیون های اجتماعی
منقسم به طبقات، دارای ساخت طبقاتی ویژهٔ خویش است. در جامعهٔ برده داری طبقات
اصلی عبارت بودند از بردگان و برده داران، در جامعهٔ فئودالی اربابان و رعایا، در
جامعهٔ سرمایه داری، پرولتاریا و بورژوازی. در هر یک از این فرماسیون ها علاوه بر
طبقات اساسی نامبرده طبقات غیرعمدهٔ دیگر نیز وجود دارند. این ها یا طبقات جدید در
حال زایش و تکامل اند و یا طبقات در حال زوال، دستخوش قشربندی و تجزیه. طبقهٔ
کارگر دارای نقشی ویژه و رسالت تاریخی خاصی است، زیرا که این طبقه با مبارزهٔ خود
ضمن اتحاد با دهقانان زحمتکش علیه سرمایه داری و برای استقرار سوسیالیسم و کمونیسم
اصل استثمار را ملغی می کند و جامعهٔ بدون طبقات را ایجاد می نماید.
بنابراین طبقه یک مقولهٔ اجتماعی
تاریخی است. در کمون اولیه وجود نداشته و در کمونیسم نیز از بین خواهد رفت. در
نظام های اجتماعی منقسم به طبقات، طبقات استثمار شونده همهٔ ثروت های اجتماعی را
تولید می کنند، ولی طبقات بهره کش سهم مهمی از آنها را، از آنجا که صاحب وسایل
تولید هستند، به خود اختصاص می دهند. تناقضات و تضادهای طبقاتی از همین جا ناشی می
شود. مبارزهٔ طبقاتی که بر شالودهٔ عینی وجود طبقات بهره کش و بهره ده و منافع
متضاد آنها جریان دارد یک امر ذهنی وابسته به اراده و میل افراد نیست.
عدم درک مفهوم علمی طبقه و مخلوط
کردن آن با دستجات و گروه های مختلف اجتماعی و اقشار و اصناف یا گروه های صنفی و
جنسی معین (زنان، جوانان، روشنفکران، کارمندان و غیره) نه تنها از نظر تئوری
اشتباه است بلکه در عمل کار را به نفی تضادهای طبقاتی و مبارزهٔ طبقاتی می کشاند.
مبارزهٔ طبقاتی
مبارزهٔ طبقاتی عبارت است از
مبارزه ای که به اشکال گوناگون بین طبقهٔ استثمارگر و طبقهٔ استثمار شونده جریان
دارد و مظهر و بیانگر خصلت آشتی ناپذیر منافع این دو طبقه است. مبارزهٔ طبقاتی
نیروی محرکهٔ اساسی در تمام جوامع منقسم به طبقات متخاصم، یعنی دوران های برده
داری، فئودالیسم و سرمایه داری به شمار می رود.
کشف طبقه و مبارزهٔ طبقاتی قبل از
پیدایش مارکسیسم صورت گرفت و مورخین و اقتصاددانان و جامعه شناسان مترقی و حتی
بورژوازی به وجود طبقات در جامعه و مبارزهٔ طبقاتی بین آنها پی برده بودند، ولی
تئوری علمی مبارزهٔ طبقاتی را کارل مارکس و فردریک انگلس تدوین نمودند، اهمیت آن
را به مثابه نیروی محرکهٔ جوامع منقسم به طبقات متخاصم ثابت کردند و نشان دادند که
بالاخره این مبارزه از طریق انقلاب سوسیالیستی و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا به
از بین بردن هر نوع طبقه و ایجاد جامعهٔ بدون طبقات یعنی جامعهٔ کمونیستی می
انجامد.
لنین می نویسد: «در پیچ و خم ها و
آشفتگی های ظاهری جامعه، مارکسیسم راهنمای اصلی را به دست می دهد و قوانین عینی و
ضروری جامعه را کشف می کند. این راهنما تئوری مبارزهٔ طبقاتی است.»
لنین اضافه می کند: «سرچشمهٔ آمال
و هدف های متضاد افراد عبارت است از تفاوت بین موضع و شرایط زندگی طبقاتی که این
افراد در آن جای دارند و جامعه را تشکیل می دهند.»
در صورت بندی های اجتماعی ـ
اقتصادی برده داری و فئودالیسم و سرمایه داری، منافع طبقات حاکم و طبقات ستمکش
کاملاً در نقطهٔ مقابل یکدیگر قرار دارد. منافع طبقهٔ حاکم استثمارگر (برده داران،
اربابان، سرمایه داران) حفظ مناسبات تولیدی و تشدید شکل بهره کشی موجود را ایجاب
می کند؛ و برعکس طبقهٔ ستمکش و بهره ده (بردگان، رعایا، پرولتاریا)، خواستار تغییر
و تحول، رهایی از ستم و استثمار و بهبود اساسی وضع زندگی خویش است.
مبارزهٔ طبقات متخاصم، آشتی ناپذیر است. این
مبارزه از تضاد آشتی ناپذیر وضع اقتصادی و سیاسی طبقات در جامعه ناشی می شود.
مبارزهٔ زحمتکشان بر ضد اسارت و خواست آنها دایر بر تحصیل زندگی بهتر، آزاد و
سعادتمند کاملاً طبیعی و طبق قانون تکامل است.
بدون مبارزهٔ طبقاتی، ترقی اجتماعی
روی نمی دهد. ضمناً هر اندازه مبارزهٔ توده های اسیر علیه استثمارگران سرسخت تر و
متشکل تر باشد، تکامل جامعه علی القاعده سریع تر است. شکل عالی مبارزهٔ طبقاتی،
انقلاب اجتماعی است که در ترقی جامعه نقش بزرگی دارد. در نتیجهٔ انقلاب اجتماعی
است که نظم اجتماعی کهنه نابود می شود و نظم جدید و مترقی جای آن را می گیرد.
بر گرفته: از واژه نامه سیاسی و اجتماعی
اثر زنده یاد امیر نیک آیین