فرهنگ تفکر سنتی و بازتاب آن بالای نقش اجتماعی زنان
ع. بصیر دهزاد
فرهنگ تفکر سنتی و بازتاب آن بالای نقش اجتماعی
زنان
با ابراز سپاس و
ابراز قدردانی بزرگ از همایش اروپائی زنان افغانستان که ابتکار یک کنفراس بکر و
جالب امروزی را روی دست گرفته اند. این کنفرانس
چند موضوع حایز اهمیت جدی، مرتبط به نقش و جایگاه اجتماعی و مدنی زن را در جامعه
افغانستان کنونی و اثرات سنن و عنعنات
مسلط جامعه بر این نقش و جایگاه را به بررسی و تبادل نظر قرار می هد.
بدون شک برایم موجب افتخار بزرگ است که فرصتی برایم نیز دست داده شده است تا
موضوع " فرهنگ تفکر سنتی و بازتاب آن بالای نقش اجتماعی و مدنی زن" را به ارزیابی گیرم.
قبل از آنکه بر اصل
موضوع داخل بحث گردیدم، باید مکثی کوتاهی بر مفهوم تعلیم و تربیه اجتماعی نمائیم
که فرد بخصوص یک زن در یک اجتماع کوچک
مانند خانواده تولد می يابد، بزرگ می شود
و در همان اجتماع کوچک به تکمیل شخصیت و رشد جسمی و روانی خویش نایل می گردد که بالآخره این فرد با همان کرکتر
و شخصیت کسب کرده شده اش، داخل اجتماع می گردد و با همان شخصیت وکرکتر اجتماعی خود
به تأمین روابط اجتماعی می پردازد. همانگونه، که در یک تناسب عمل وعکس العمل، خود
بر جامعه اثر می گذارد، پدیده های مسلط اجتماعی رفتار، کردار و تفکر اجتماعی وی را
نیز تحت تاٌثیر قرار می دهد.
پس برای توضیح و
شناخت این شخصیت و کرکتر اجتماعی باید تفکر خویش را بر چند سوال مدخلی متمرکز
سازیم:
آیا فرد در شرایط
مصئون خانواده گی پرورش یافته است؟
آیا شخص خود در فضای
فشارهای روانی، خشونت های مختلفه اجتماعی، فقرمادی و معنوی، عقب مانده گی فکری
والدین بزرگ شده است؟
آیا فرد درهر دوره
سنی، از تولد تا سن رشد، از جانب والدین در شکل گیری شخصیت و کرکتر اجتماعی مورد
توجه، راهنمایی، مواظبت و تشویق قرار گرفته است؟
ایا پدر و مادر طفل
شان را در دوره های کودکی و نوجوانی در روشنی و شناخت انکشاف جسمی و تغیيرات ناشئ
از آن در رشد جنسیتی و هورمونی قرار داده است، تا فرد به خود شناسی جسمی، روانی و
شخصیتی خویش نایل گردد؟
آیا فرد در نوجوانی
از جانب والدین در شکل گیری و تکامل شخصیت کمک و تشویق شده است، تا نوجوان بتواند
مستقلانه فکر کند و تصمیم گیرد و توانائی بهترین انتخاب را برای حال و آینده خودش
داشته باشد.
آیا طفل و نوجوان با
مهر، محبت و گرمی خانواده بزرگ شده ویا اینکه
پیوسته در بی توجهی، خود گردانی شخصیتی، مورد دشنام، توهین و تحقیر قرار
گرفته است.
و بالآخره آیا پدر و
مادر از درجه ذکاوت، رشد فکری و عقلی فرزند خویش یک دید واضیح داشته اند تا بدانند
که تا کدام حد میتوان از فرزند توقع نمایند که طفل و یا نوجوان چه میخواهد و چه
میتواند، تا چه حد توانائی تفکر و آینده بینی را برای خود داشته باشد و دهای دیگر
که همه از دیدگاه پیداگوژیک و فنون دیگر
علوم اجتماعی حایز اهمیت اند.
رسوم و عنعنات و سنت
های اجتماعی هم بحیث بخشی از روان اجتماعی
هم ازهمان زوایا شکل گیری کرکتر و شخصیت فرد را تحت تاثیر قرار میدهد که والدین
آنرا از جامعه کوچک (خانواده) محیط و اجتماعی بزرگ (محیط) کسب نموده و آنرا به
فرزندان خویش انتقال می دهند.
پدیده های روان
اجتماعی مانندعرف، تعامل رسوم و عنعنات سخت جان ترین پدید های اند که در یک پروسه
طولانی شکل گرفته اند تغیيرپذیر میگردند و با پدیده های جدید در تقابل قرار می گیرند،
که ما آنها را تضاد نو و کهنه می نامیم.
آکنون من بر جامعه ی خود مان، افغانستان برمیگردم.
من و ماها همه در
جامعه بزرگ شده ایم که نمی توانیم دور از خصوصیات پذیرفته شده در روان جامعه افغانستان
زنده گی کنیم. اگر در برابر آنها ایستاده شویم و بر علیه آن مخاصمت نمائیم، در
محیط ، خانواده و جامعه به انزوا و بدبینی و حتی به فشار،نفرت و خشونت مواجه می گردیم.
افغانستان جامعه با رسوم و سنت های مختلف اند که
در یک پروسه تاریخی یعنی قرنها شکل گرفته
که اکنون برای هر یک خود ما پذیرفته شده اند و از دیدگاه اخلاقی یک مسئولیت فردی می
دانیم تا آنانرا در زنده گی فرزندان خویش
تطبیق نموده و مشورت دهیم، یعنی اینها را بحیث ضابطه های خانواده گی و اجتماعی به
آینده گان انتقال میدهیم.
چند مثال عملی:
" کاری نشود که بر غیرت خانواده
گی ما برخورد"
" نباید حین شندیدن گفته های
بزرگان با دو چشم طرف مقابل ببینید"
"زبان بدل کردن با پدر، مادر و
برادران بزرگتر گستاخی و بی ادبی است".
وقتی یک طفل علاقه به سهیم شدن در یک بحث گردد،
به وی گفته می شود که " شما چیزی نمدانی، کلانکاری اجازه نیست، ویا تو خُرد
کلانکار هستی".
در مثال دیگر: نکاح یک بیوه برای برادر متوفی یک
مسئولیت خانوادگی و حفظ غیرت در منطقه است.
اگر این و یا آن شود ،دیگران
در مورد بالای ما تبصره بد خواهند کرد.
اگر واضیح تر بگوئیم، ممکن خشونت خانواده گی به
شکل جسمی و یا روانی در خانواده خودم نیز وجود داشته بوده است که همان سنت های اجتماعی بر آنها مهر مشروعیت زده و
برای ما هم قابل پذیرش گردیده که آنها را با خود در زنده گی خانواده گی خود نیز
انتقال خواهیم داد.
یک تمرین
کوچک برای خواننده: حالا شما هرکدام برای یک دقیقه سکوت کنید و چشم های تان را
ببندید و یکبار خود را به گذشته خویش برگرانید و گفته های بالا را در ذهن تان
تداعی نمائید که چه را دیدید، چه را آموختید و چه را به فرزندان تان انتقال دادید.
سوال :
چقدر آنها را حالا خود اشتباه دانسته و یا خود را قربانی آنها می دانید؟ در صورتی
که جواب بلی باشد، آیا باز هم شما عین اشتباه را برای فرزندان تان تکرار
می کنید؟
جواب خود تان برای خود تان.
باید بر این امر
متمرکز شده که این سنت ها و رسوم غیر پسندیده در قدم اول اطفال و زنان را قربانی می
کند. نتیجه بر آن می شود که ما بحیث انسان های قربانی شده از رسوم و سنت های خشن
اجتماعی از ابتدائی ترین حق حیات، حق خوشبختی و حق انتخاب برای خود و آینده خود
محروم می گردیم و تن به بد بختی، بخت، طالع، نصیب و قسمت، در پیشانی نوشته شده و
صد ها نا ملایمات زنده گی میدهیم.
ما از پدر و مادر و ملا امام می شنویم که عشق و
دوستی بین زن و مرد بعد از ازدواج به وجود می آید پس نتیجه این است که ازدواج در
عالم چشم و گوش و دهان بسته آغاز و با آینده مبهم و غیر قابل پیشبینی بر یک جوان
تحمیل می گردد.
در سطح اجتماعی موضوع
بدنامی قوم، مداخله ملا امام و ریشسفیدان قوم یک موضوع مهم جدی است.
مثال: در بسیاری مناطق کشور تا سطح جرایم شدید که در قانون بحیث جنایت توضیح
گردیده است و حبس طویل و یا دوام برای
آنها پیشبینی شده است، در یک جرگه به اصطلاح قومی و یا ریشسفیدان حل و فصل می گردد.
در نتیجه مجرم نه تنها مصئون از مجازات قانونی باقی می ماند؛ بلکه یک دختر جوان
نیز به بد داده می شود که در حقیقت جرم اول خود زمینه ساز جرم دوم است.
دربسیاری از این
حالات دختران در سن صغارت در عقد نکاح بزرگسالان داده می شوند که نظر به اساسات حقوق بشری در حکم جرم مجازاتی
پیش بینی می گردند.
یکی از فکتور های حفظ
این سنت ها و عرف محلی و منطقوی نقش ملا امامان عقب مانده است که این رسوم را با بعضی مسائل مذهبی رو پوش و نسبت داده،
مشروعیت می بخشند، که اصلاٌ نمی توان آن دلایل را در نصوص کتاب الهی ما مسلمانان
جستجو نمود.
فکتور دومی موضع
روشنفکران و تحصیل کردگان در برابر این سنت ها است که در یک چهره روشنفکر و تجدد پسند اند؛ ولی در چهره
دیگر هیچ گونه موضع در برابر این سنت های
ضد حقوق اولیه انسانی از خود تبارز نمی دهند و با همان چهره ی روشنفکری و تجدد
خواهانه خود در محیط و خانواده خود عامل حفط و تسلط سنت های نا پسندیده و خلاف
ارزش های حقوق بشری و خواست های مشروع انسانی می شوند. دیده شده است که اکثر روشنفکران و تحصیکرده های
مناطق مختلفه کشور خود تابع رسوم و عنعنات منفی محل و منطقه خود اند.
در سطح جامعه بزرگ
افغانستان ودولت ما تقابل ها و تناقضات واضیح را میان ترکیب اجتماعی و سیاسی
دولتمداران می بینیم که میان سنت گرایی
قومی و مذهبی، تجدد گرائی نسبی تکنوکراتها،عرض وجود نموده اند. درعین حال تناقضات
در متون قوانین هم یکی از فکتور های اند
که فرهنگ تفکر سنتی را نه تنها سخت جان نگهمیدارند بلکه به نسبت تسلط سونامی بنیادگرائی اسلامی، این
فرهنگ سنت گرانی روز تا روز مدون تر گردیده، اندیشه ها و جهانبینی های عقب گرایانه
را شکل و فورم می دهد و به روان مسلط
اجتماعی جامعه تحمیل می گردند.
به عنوان جمع بندی؛
بررسی در این خاکه یک اصل تعمق و کاوش را متبارز میسازذ و آن این است که در شرایط و امکانات کنونی سوال،
کاوش، نتیجه و انتخاب را باید به هم تلفیق
داد و راه های عملی برون رفت را مطرح نمود.
در سطح میکرو ( فرد
در جامعه کوچک):
اولین سوال که در سطح
میکرو- پروبلم مطرح می گردد این است که
آیا خود برای خود و برای حانواده و اطفال خویش در یک محیط گرم و پر از اعتماد بحث
های گرم را باید براه انداخت و ضرر های سنت و تفکر سنتی را برای خود به بحث گرفت.
آیا از خود سوال کرد که برخورد من با این
سنت های عقبمانده اجتماعی چه و چگونه است و چگونه خود را می توان فارغ از این سنت
ها ساخت و در عوض به حقوق اولیه ی انسانی، حق انتخاب و حق خوشبخت شدن نایل شد؟
باید شجاعت، تعقل، تفاهم و هنر بحث های فامیلی را بکار گرفت. باید بدین ترس و
تشویش پایان داد که ترک سنت های عقب مانده مرا به انزوا خواهد کشانید. باید این
انتخاب را برگزید که نباید اطفال ما سنت های را که من قربانی آن هستم با خود به
آینده گان خود انتقال دهم.
در سطح میزو (محیط):
مسئولیت بزرگ است که
افراد صاحب تحصیل و آنهای که برای تجدد و ترقی خواهی سنگ به سینه می کوبند، باید
نه تنها خود را از چنگال سنت های عقب مانده و فرهنگ سنتگرائی رهائی بخشند؛ بلکه در
نوشته ها، برامد های اجتماعی و بخصوص اطلاعات جمعی و رسانه ئی جهات منفی و ضد حقوق
انسانی آن سنت های را به بالا بکشانند که روان خانواده،
جامعه و محل و منطقه خودش را در چنگال اسارت و عقب ماده گی فکری حفظ نموده است.
نباید تنها علیه
خشونت و سنت های نا پسندیده اجتماعی حرف زد، چک چک نمود و در عین حال خود در فامیل
خود عامل تسلط آنها و مرتکب خشونت شد. مسایل مهم منجمله خشونت و خشونت خانوادگی و
محلی را نباید با نصیحت ها، شعر خوانی ها و محافل موسیقی و تفریحی محدود ساخت؛
بلکه باید جدی و با مسئولیت بزرگ بر ارزیابی و تحقیق گرفت و از متخصصین و نهاد های
مسلکی همکاری و امداد جست.
در سطح مکرو:
در سطح مکرو نقش نهاد
های اجتماعی، احزاب سیاسی، جامعه مدنی
حایز اهمیت جدی اند تا چگونه با استفاده وسیع و جمعی از امکانات دنیای
مجازی، تلویزیون ها بحث های گرم را روی اثرات منفی و مضر تفکر سنتی بر انکشاف
جامعه و تغیر روان اجتماعی براه اندازند.
امروز تناقض در متون قوانین، منجمله قوانین
مربوط به خانواده را بین ارزش های حقوق بشری و منابع دیگر قانون منجمله عرف و
تعامل را باید به بحث های گرم کشانید.
من معتقد بر آنم که کشانیدن بحث ها روی موضوعات
عام در تغیير روان اجتماعی و زمینه سازی تفکر سیاسی پیرامون رفع تناقضات در متون
قانون و ضابطه های مولود فرهنگ تفکر سنتی، کمتر در روان جامعه اثر گذار خواهد بود.
بنابرآن، طرح های
پیشنهادی مرتبط این موضوع را در چند موضوع
مهم فرهنگ تفکر سنت گرائی خلاصه می نمایم:
- سازماندهی هفته
مبارزه با سنت ازدواج های قبل از سن رشد اطفال؛ زیان های روانی و جسمی و تکمیل
شخصیت قربانبان آن در همکاری و سازماندهی جمعی نهاد های سیاسی ،اجتماعی و مدنی در
داخل و خارج کشور؛
- هفته مبارزه با
موانع رشد جسمی و روانی طفل و فضای مصئون انکشاف جسمی و روانی طفل در خانواده؛
- کنفرانس و یا ورکشاپ پیرامون حق انتخاب همسر( انتخاب من برای من یا انتخاب
فامیل برای فامیل)؛
- کنفرانس پیرامون رسوم و عنعنات از پسندیده تا نا پسندیده؛
- کنفرانس حقوقی، پیرامون تناقضات در قوانین مدنی، پیرامون خانواده، زن و طفل.
از توجه شما سپاسگزارم