داستان واقعی در باره انقلاب آمریکا چیست؟
داستان واقعی در باره انقلاب آمریکا چیست؟
نقل از: مجله تاریخ-
هلند
ترجمه: سامان
نوشته: ادئوارد فان د
بیلت
در خلال انقلاب آمریکا
چه اتفاقی افتاد؟ سیاست مداران و شهروندان در ایالات متحده اغلب پدران بنیادگذار
مشهوری چون جرج واشنیگتن را که « بی باکانه» جنگ علیه « استبداد» سرزمین مادری
بریتانیا را رهبری میکرد تحسین میکنند.
انقلاب نزد عموم مردم
شکوه مبارزهای بینظیر را داشته و شورشگران آمریکایی در خاطره جمعی بدون
خودخواهی صرفا مبارزان راه آزادی هستند. مورخین در این باره چه میگویند؟ *ادئوارد فان د بیلت داستان واقعی را جستجو پیگیری میکند.
انقلاب آمریکا به
طور مختصر: سیزده مستعمره بریتانیا در آمریکای شمالی سال ۱۷۷۵ علیه سرزمین مادری بپا
خاستند. در اینجا شکلی از دموکراسی محلی وجود داشت. زیرا دولتهای مستعمره
نشین به طور اخص متکی به خود بودند. بدهیها و عوارض به طور یک جانبه از طرف لندن
تعیین میشدند. بین سالهای ۱۷۶۴ تا ۱۷۷۴ مالیاتهای جدید زیادی وضع شد. به عبارتی خزانه پادشاه جرج سوم پس از یکسری
جنگها علیه فرانسه بخاطر قدرت مستعمراتی در آمریکای شمالی ته کشیده بود.
توافقنامه صلح در سال ۱۷۶۳ امضاء شد و از آن پس لندن تلاش کرد تا به لحاظ سیاسی و مالی بیشتر به قلمرو
عظیم بریتانیا در آن سوی دریاها چنگ بیاندازد. نمایندگان مستعمره نشینهای آمریکایی،
مردان مرفه، از سال ۱۷۷۴
به طور مرتب در کنگره قارهای در
فیلادلفیا گرد هم میآمدند تا پیرامون سیاست گفتگو کنند، اما در پارلمان بریتانیا
هیچ نمایندگی مستعمراتی وجود نداشت. پس مجبور بودند عوارض را بالا بکشند.
شرایط موجب خشم بسیار شد و لذا سال ۱۷۷۵ در لگزینگتون و کنکوردخصومت ها علیه نیروهای مستعمراتی
بریتانیا آغاز گشت. ابتدا اعتراض بالاخص علیه قوانین مالیاتی بود، ولی به سرعت شکل
جنگ استقلال به خود گرفت. انتشار جزوه آتشین جمهوری خواهی عقل سلیم توماس پین در
ژانویه ۱۷۷۶، که جرج سوم را یک «گستاخ سلطنتی» خطاب کرد، انگیزه مهمی برای این تفکر بود
که گسست از این «ستمگر» و سلطنت او موجه و حتی لازم است. ظرف چند ماه ۵۰۰۰۰۰ نسخه از آن به فروش
رفت.
در تاریخ ۴ جولای ۱۷۷۶ مستعمرات اعلام استقلال
کردند. ارتش و شبه نظامیان ایالات متحده جدید تحت رهبری فرمانده ارشد جرج واشینگتن
علیه بریتانیاییها جنگیدند. آنها از فرانسه، جمهوری هلند و اسپانیا که با به
رسمیت شناختن آمریکا امیدوار بودند تا انگلیس دشمن بزرگ را مغضوب نمایند کمک
گرفتند. پس از پیروزی آمریکای در یورکتاون به سال
۱۷۸۱ ارتش بریتانیا تسلیم شد. اما در دریا مبارزه قدرت بین ابر قدرتهای اروپا
کماکان ادامه یافت. کمکهای خارجی به همراه ارتقاء فنون و مهارت نظامی شورشگران
آمریکایی و فقدان بینش از جانب بریتانیاییها نتیجه نبرد را تعیین کرد. در سال ۱۷۸۲ پارلمان در لندن شیر
پول را چرخاند و بست و جنگ به پایان رسید.
پدران بنیانگذار
مشهور سال ۱۷۸۷ در فیلادلفیا بر پایه اصول روشنگری قانون اساسی را که هنوز پا برجاست تواما
با لایحه حقوق اتباع آمریکایی (۱۷۹۱)
که شالوده دستگاه سیاسی و قضایی
آمریکاست را پیشنهاد کردند، در اولین انتخابات ریاست جمهوری، سال ۱۷۸۹ جرج واشنیگتن برنده شد.
کلید باستیل
تاریخ آمریکا مدتهای
مدید مایل بود تا این رخدادها را بی همتا و شکوهمند اعلام نماید. بلافاصله
پس از جنگ، تجلیل از انقلاب و مهمترین نمایندگان آن با انتشار دو بیوگرافی از جرج
واشینگتن آغاز شد. نمایندگان دیوان عالی کشور جان مارشال و دیوید رمزی، سیاستمدار و مورخ از کارولینای جنوبی،
در شرح زندگی خودشان به ترتیب در ۱۸۰۴ و ۱۸۰۷ او را یه عنوان رهبری بزرگ معرفی میکردند.
سال ۱۸۲۶ به نظر میرسید که
ایالات متحده حتی برای بت پرستی سیاسی آماده میشود. در تابستان دو نفر دیگر از
پدران بنیانگذار درگذشتند. جان آدامز و توماس جفرسون. آنها هردو دقیقا در روز پنجاهمین سال پس از
صدور اعلامیه استقلال در ۴ جولای ۱۷۷۶، که برای افکار عمومی آمریکا نشان نیات خداوندی برای سرزمینشان بود
درگذشتند. در آنجا یک «دین مدنی» با پیش فرض الهی آیندهای باشکوه برای
ایالات متحده به عنوان ایمان و پدران بنیانگذار به عنوان الگوهایی جهت نسلهای
بعدی سیاسیون رشد یافت. آمریکا استثناء بود، اما انقلاب به قول خود آمریکاییها در
عین حال جذابیت بینالمللی هم داشت: به نظر بسیاری از معاصران، انقلاب آنها و
رهبرانش راه را به تمام جهان غرب نشان دادند.
این امر تا حدی
درست است. همانند توماس پین، که در انگلیس زاده شد اما از ۱۷۷۴ در محافل انقلاب آمریکا
فعال بود. به هنگام انقلاب فرانسه ژیروندنها در فرانسه نمایندگی مردم را بدست
گرفتند. جان آدامز به عنوان سفیر آمریکا شخصیت مورد علاقه میهن پرستان هلندی
بود و به عنوان مثال با سیاستمدار ضد سلطنتی یوآن فاندر کاپلن،
نویسنده جزوه جمهوریخواهی «به مردم هلند(۱۷۸۹) » ارتباط داشت. توماس
جفرسون در شروع انقلاب فرانسه توسط اشرافی چون مارکیز د لافایت،
سفیر آمریکا در پاریس بود تا به تدوین پیش نویس اعلامیه حقوق بشر و شهروندی آنها
یاری برساند. لافیت به علاوه خود کمی پس از اعلام استقلال آمریکا به ایالات متحده
رفت که به شورشیان خدمت کند؛ او ابتدا آجودان واشنگتن شد و بعدا پس از به رسمیت
شناخته شدن آمریکا توسط فرانسه علیه بریتانیاییها جنگید. جرج واشینگتن، و
همچنین پدر بنیانگذار جیمز مدیسن ، در خلال انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه لقب
شهروند افتخاری فرانسه را گرفتند. واشینگتن حتی کلید باستیل را دریافت کرد:
لافایت، که حال رئیس گارد ملی فرانسه بود، اجازه داد با کمک دیگران این
گوهرگرانبها به مناسبت جشن پیوند دو انقلاب توسط تام
پین تحویل شود.
ویلم فان اورانیه یک
واشینگتن «زود هنگام»
سیاستمداران آمریکایی،
به هر حال، به دلیل نیازشان به دیدن نسخه هایی از نمونه درخشان خود در همه جا،
اغراق میکنند. هر جنبش استقلال خواهی در اروپا و آمریکای جنوبی در قرن نوزدهم به
نظر آنها رد پای ایشان دنبال میکند. اگر جایی موقعیت پادشاهی یا اشرافی زیر سوال
رفته، آمریکاییها به این امر مساعدت کردهاند: جدایی مکزیکیها از اسپانیا در ۱۸۲۱، تلاش یونانیها برای
خودمختاری در سالهای ۱۸۲۰ و انقلابات اروپا در ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸. مورخین مختلف نیز اجازه میدهند که سیمای گذشته آنها تحت تاثیر افکار خوب و
زیبا پیرامون عملکرد محوری ایالات متحده قرارگیرد. بدین نحو ویلم فان
اورانیه به نظر تاریخ نویس قرن نوزدهمی اهل بوستون، جان لوتروپ موتلی یک واشینگتن «زودهنگام» بود. و
هنگامی که اتو فون بیسمارک در ۱۸۷۱ آلمان را متحد کرد،
مورخ پیشرو آمریکایی جرج بانکرافت این
صدر اعظم پروسی را یک جرج واشنگتن «دوم» دید. رابرت. آر. پالمر در کتاب دو جلدیاش
بنام عصر انقلاب دموکراتیک(۱۹۵۹ و ۱۹۶۴) می بیند که تا سال ۱۸۰۰ چگونه با انقلاب موفق آمریکا به عنوان نقطه شروع از طریق موفقیتهای
گوناگون، موجی از دموکراتیزه کردن، جهان غرب را فراگرفت،
متفکر سیاسی هانا آرنت در اثر خود پیرامون انقلاب(۱۹۶۳) مطرح میکند که انقلاب
آمریکا به عنوان یک چرخش و دگرگونی کاملا موفق، تاکنون رادیکالتر از سایر
انقلاباتی چون انقلاب کبیر فرانسه(۱۷۹۸)، روسیه(۱۹۱۷) و چین(۱۹۴۹) است. همه اینها
استبدادی را جایگزین استبداد دیگری کردند. به قول آرنت، اما دگرگونی آمریکا درست
ساختار جدیدی ایجاد کرد که هرکسی میتوانست وارد عرصه سیاست شود.
جنسیت گرایان و
نزاد پرستان
گوردون وود در اثرش به
نام رادیکالیسم انقلاب آمریکا(۱۹۹۲) بحث آرنت را مبنی
بر این که پس از ۱۷۷۶ در آمریکا جامعهای دموکراتیک وجود داشت تکرار میکند، اما به هر صورت کاملا
زمانه دیگری بود.
ستایشهای حماسی آن کلا متفاوت از صداییهای هستند که در جهان آکادمیک به گوش
میرسند. از زمان حضور تاریخ زنان و تاریخ سیاهان در سالهای ۷۰ میلادی پدران بنیانگذار
گوناگونی بودند همچون جنسیتگرایان و نژاد پرستان که به ذهن متبادر میشوند.
جفرسون، مدیسون و واشینگتن البته بردهدارانی بودند با دیدگاههای تردید آمیز در
باره سیاهان، و زنانی که قطعا ضعیف بودند: قانون اساسی ملی جمهوری جدید(۱۷۸۷) به آنان حق انتخاب نداد.
اتفاقا قانون اساسی فدرال به ایالات اجازه داد که دقیقا باید به چه کسی رای
دهند: مردان سفید پوست با سرمایه.
حال رویکرد جدید
دیگری در برابر منحصر بفرد بودن و هنجارهای انقلاب آمریکا علامت سوال میگذارد.
جاناتان اسراییل با اثرش به نام سایه در حال گسترش. چگونه انقلاب
آمریکا جهان را به آتش کشید، ۱۷۷۵- ۱۸۴۸(۲۰۱۷) و جانت پولاسکی با اثرش انقلاب بدون مرز. فراخوان به
آزادی در جهان آتلانتیک(۲۰۱۵) اجازه می دهند این حقیقت روشن شود که چگونه پدران بنیانگذار آمریکا