روزگار اندوهناک
غفار عریف
برای به خون خفتگان حمله
انفجاری
امروز و بمب گذاری
روزهای پیش
در شهرهای افغانستان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزگار اندوهناک
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید برنخوری
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری
( گلستان سعدی )
و باز شب پرستان شبگرد، در باغ زندگی
گل های صد برگ را شکستند و خونابه را در چشمان باغبان ها در باغ های پر ستاره،
جاری ساختند.
در لحظه های
تلخ روز های سیه و ظلمانی، دود غم همه جا را فرا گرفت و کرگسان جنگل شب خشنود شدند
که دیو های شب، گل های باغ زندگی را به خاک و خون کشیده اند!
از خرابه های
ساختمان فرو ریخته، دود غلیظی به آسمان بالا می شد و در زیر آوار، پیکر گل
های بی نفس می سوخت، که از بد روزگار، سرنوشت آنها را بدانجا کشانیده بود؛
لیکن امید ها و آرمان های آنها به آینده ی زندگی، در وادی غروب به زوال رفت.
آه ای زندگی!
درسرزمینی که
آدم های سراپا پرازعقده و کینه، پر از تعصب و بدبینی، با دار ودسته ی نابکار خویش،
بر گرده های شهروندان سوار باشند، در آنجا:
ـ دوست داشتن گناه ست؛
ـ خوشی و نشاط زندگی نیست و نابود است؛
ـ قرار و آرام زندگی بر باد می شود؛
و تنها بازار
توطئه گران لفظ پرداز و ریا کاران دسیسه ساز گرم می باشد و دست های پیروان راه و
رسم اهریمن را باز می گذارند؛ بر عکس آیین مهر و محبت و دوستی و صداقت و روشنی را
لگد مال می کنند.
در این
وضعیت، شهروندان در جست و جوی راه رهایی از بد روزگاری و جور و ستم فرمانروایان
خودکامه و بی آزرم، سرگردان اند و بار تباهی روزگار بردن خود و تک روشی و زورگویی
خفاشان شب را به دوش می کشند و ناله های جانسوز گوش شنوا پیدا نمی کند و هر روز از
پیکر غنچه های زندگی خون چکیده می رود و گل های زندگی شکسته می شوند.
چون گریزانی ز ناله خاکیان
غم چه ریزی بر دل غمناکیان
(مولوی)
(پایان)
شب ۲۱ / ۱ / ۲۰۱۹