تبدیل ارزش ها به قیمت تولید بر پایه آثار ونسان لور

تبدیل ارزش ها به قیمت تولید بر پایه آثار ونسان لور

سمیر امین

برگردان: محمد تقی برومند

منتشر شده در نگرش

همان طور که مارکس کشف کرد، سرمایه داری از یک عدم تعادل به عدم تعادل دیگری که از مبارزه های طبقاتی و کشمکش های سیاسی بین المللی ایجاد می شود، حرکت می کند، بی آن که تلاشی برای تعادل داشته باشد. در حقیقت، یک تاریخ گسترش سرمایه داری وجود دارد، اما «تئوری» گسترشی که از پاره ای بدیهیات رایج فراتر رود، وجود ندارد. زیرا تاریخ پیش از واقعیت یافتن نوشته نشده است.

اشاره: «کتاب ونسان لور فان بامبک (Vincent Laure Van Bambeke)، (پیچ و خم هوشمندانه است و باید خوانده شود. تزهای نویسنده در دیباچه ای 35 صفحه ای به روشنی فرمول بندی شده و فصل هایی که در پی می آیند، این تزها را به کار می برند. با این همه خواندن سراسر کتاب به همه کسانی که از کاربرد محاسبه های ماتریسی واهمه ندارند، توصیه می شود».

یک 

ونسان لور خواندن دقیق، موشکافانه و نقادانه اثر همه نویسندگانی که مسئله دشوار «تبدیل» در نزد مارکس را مورد بحث قرار داده اند، به ما پیشنهاد می کند. این منتقدان کوشیده اند ناکامی قطعی آن را نشان دهند یا فقط یک فرمول بندی بهتر از آن ارائه دهند. من نقدهای  بورت کیویج، سوئیزی، دُب، ناپولئونی، بوهم باورک، موریشیما، اوکی شیو، شیباتا،  استیدمان، آبراهامفروآ، دومنیل، آمیت بادهوری، سِتون، والراس، سرافا و دیگران را خوانده ام. من این احساس را دارم که تفسیرها و ارزش یابی ها در اساس با ارزش یابی های ونسان همخوان است. با این همه، خواندن کتاب او نکته های مهم بیشتری به من آموخته است.

ونسان لور مطلب خود را چنان که لازم بود، بسیار دقیق و واضح در باره مسئله های مهمی که از نظر شمار زیادی از مارکسیست های بافرهنگ پنهان مانده بود، بیان می کند و بنابراین واقعیت، شایسته توجه ما است.

الف) این نکته درست نیست که بین کتاب I کاپیتال (1867) و کتاب III که توسط انگلس  انتشار یافت تضاد وجود دارد؛ که مارکس از این تضاد دچار دردسری شده که توضیح دهنده تأخیر در کامل کردن کتاب III است. زیرا یادداشت هایی که بنابر آن ها کتاب III توسط  انگلسبازسازی شد، توسط مارکس در 1860، یعنی پیش از انتشار کتاب I نوشته شده بود. هدف کتاب I «حل» این تضاد کاذب آشکار نبود، بلکه کشف سرچشمه اضافه ارزش و نشان دادن این نکته بود که حتا اگر قیمت ها با ارزش ها برابر باشند، این اضافه ارزش امر ممکنی است و بنابراین، نمی تواند بنابر اختلاف بین قیمت ها و اضافه ارزش توضیح داده شود.

من نیز موضوع کتاب I را به همان ترتیب تعریف کرده ام. (بنگرید به قانون ارزش جهانی شده؛ دلگا 2013، صدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917، فصل سه «کاپیتال را بخوانید، سرمایه داری های تاریخی را بخوانید»؛ دلگا 2017)

ب) کارکرد تبدیل (transformation)، در صورتی معنی دارد که سیستم های مطرح شده و تبلور یافته در ارزش ها و سپس در قیمت های تولید، یک سیستم کامل تولیدی (در مثل سیستم یک کشور) را تشریح کنند. نوع همسان کارکرد انجام گرفته در یک «نمونه»، در مثل دو مؤسسه صنعتی با ساخت های اورگانیک مختلف، به طور قطع هیچ معنی ندارد. تبدیل، شامل سیستم تولید در کلیت آن است و بنابراین شناخت هم زمانِ توزیع کل سرمایه موجود میان شاخه ها و حجم تولید هر یک از آن ها را ایجاب می کند. برپایه این داده های بامعنی  و معتبر است که مارکسمی تواند یک سیستم تولید معین در ارزش را فرمول بندی کند و سپس آن را تابع کارکردِ تبدیل سازد که در این صورت تمام معنی خود را باز می یابد.

پ) تبدیل تنها از اختلاف ساخت های ارگانیک ناشی نمی شود، بلکه همچنین از زمان های متفاوت دَوَران اجزایی که سرمایه پیشرفته را تشکیل می دهند، سرچشمه می گیرد. این اجزا از این قرارند: (1) سرمایه ثابت (ساختمان ها، ماشین ها) که مدت دَوَران آن دراز است، در مثل ده سال (2) سرمایه گردان (مواد اولیه، نیم ساخته ها، انرژی، ذخیره ها) که مدت دَوَران آن ها کوتاه است، اغلب کمتر از سال جاری تولیدی (3) سرمایه متغیر (مزدهای پرداخت شده) که دَوَران آن شتابمند است. من بعدا به مسئله پر اشکال در پیوند با دَوَران چند ساله سرمایه ثابت و بنابراین به استهلاک سالیانه آن بازخواهم گشت.

ت) مجموع ارزش هایی که در کمیت های فیزیکی کل زمان کار اجتماعی (مستقیم و نامستقیم) سنجیده می شوند و مجموع قیمت های تولید که در قالب یک ارز دلخواه (طلا، دلار، یورو و غیره)  تبلور می یابند، با هم متناسب اند. دلیل آن این است که زمان کار اجتماعی نیز باید در خود این واحد پولی متبلور شود. پول هم زمان معیار ارزش ها و معیار همه قیمت ها از جمله نیروی کار (کالایی چون دیگر کالاها) است.

ونسان در این باره نوشت: «از یک سو کسانی را داریم که می اندیشند که باید به سبد مصرف کارگر، چونان چیزی ثابت در شرایط واقعی نگریسته شود -برای نمونه به سبک موریشیما. از سوی دیگر، کسانی وجود دارند که می اندیشند مزد در وهله نخست به صورت پولی و بنابراین بصورت پولی تعین یافته است -برای نمونه آنگونه که فولیو دومنیل پیشنهاد می کنند. تا کنون نظر من این بوده است که نیروی کار کالایی است که مثل دیگر کالاها در معرض تأثیرهای تبدیل ارزش ها به قیمت تولید قرار دارد».

من خود همان دیدگاه ونسان لور را در اثرم در باره قانون ارزش پذیرفته ام (سمیر امین، قانون ارزش جهانی شده؛ دلگا 2016).

دو

ونسان لور در کتاب اش فقط به کتاب های I و  III کاپیتال، رجوع داده است. کشف های مارکس در باره شرایط بازتولید که بنابر نسبت های لازم توزیع سرمایه بین دو بخش تولید کالاهای تولیدی و کالاهای مصرفی تعریف شده، موضوع کتاب II را تشکیل می دهند. ونسان لور بر این باور است که این شرایط به طور ضمنی -به گونه ای که او خود در کاربرد روش اش تاکید می کند- تامین می شوند.

با این همه، علاقه مندم به این مسئله که کتاب II به آن می پردازد، بازگردم. زیرا مارکس اینجا نه فقط به یک نتیجه، بلکه به سه نتیجه می رسد.

نتیجه نخست شامل شرایط بازتولید ساده یا گسترده می شود. این شرایط نیازمند افزایش مزدهای واقعی قابل محاسبه است، که وابسته به پیشرفت های بهره وری کار اجتماعی در هر یک از دو بخش است. از این رو ، اضافه می کنم که پاسخ به مسئله گرایش نزولی نرخ سود با فرگشت های ممکن مزدهای واقعی در ارتباط است.

نتیجه دوم آن است که مارکس به این نتیجه نمی رسد که سرمایه داری به راستی آن طور که خواسته ارضای این شرایط تولیدی است، عمل می کند؛ آن هم به روشی که به سبک خود قابل قیاس با فرضیه «تعادل عمومی بازارها» است که اقتصاد دانان رایج («عامی») مدعی آن اند. بر عکس مارکس این جا تضاد اساسی سیستم را برجسته می کند: فشار دایمی روی مزدهای واقعی چنان زیاد است که این مزدها همواره کمتر از مبلغ های لازم برای بازتولیدند. این تضاد با توسعه دایمی فضای تحت مدیریت شیوه تولید سرمایه داری، به زیان سیستم های پیشین، در مرکزها و پیرامون های اش رفع می شود. البته، سرمایه داری بسیار دور از دستیابی به «پایان تاریخ» و پیروزی قطعی «عقلانیت» فراتاریخی، فقط پرانتزی کوتاه در تاریخ را تشکیل می دهد که کارکرد یگانه (و با این همه تعیین کننده) آن، فراهم آوردن شرایط لازم و ممکنِ فراتر رفتن از آن است.

نتیجه سوم مارکس به کارکردِ فعالِ اعتبار در بازتولید مربوط است. این نکته در صورتی ممکن خواهد بود که حجم اعتباری که مبلغ آن بر حسب رشد بهره وری های کار اجتماعی در هر یک از دو بخش قابل محاسبه است، انتخاب شود تا توسعه فاز بعدی را امکانپذیر سازد، و در پایان این مهلت زمانی، قابل بازپرداخت باشد.

من روی این سه نتیجه که قرار دادن مسئله تبدیل را در جایگاه واقعی آن، یعنی جایگاهی سرانجام فرعی، حتا فرودست را ممکن می سازند، پافشاری می کنم.

سه 

ونسان لور روش خود را با دقت علمی چشمگیر و تسلط کامل بر ابزار محاسبه ماتریسی  تقویت کرده است. نخست او با دقت گزاره های مسئله را تعریف می کند. ترکیب ارگانیک سرمایه، حجم سرمایه به کار رفته لازم که خود دارای دو جزء تشکیل دهنده است:  (الف) ارزش یا قیمت تولید سرمایه ثابت کلی پیشنهاد شده (بدون کاستن استهلاک سالیانه آن) (ب) ارزش یا قیمت تولید سرمایه گردان و سرمایه متغیر . حاصل جمع آن ها مبلغ سرمایه به کار رفته را به دست می دهد که به آن باید ارزش اضافه یا سود برای مشخص کردن نرخ آن افزوده شود.

محاسبه نرخ های سود در دو سیستم که در ارزش ها و قیمت های تولید فرمول بندی شده (این دو نرخ واپسین که توسط تبدیل مساوی می شوند) از این دقت های مربوط به  روش نتیجه می شود. این روش از شکل ماتریسی زیر استفاده می کند:

V= Av+Lکه در آن v نمایشگر ارزش، A ماتریس ضریب های فنی و L بُردار ستون کار مستقیم است.

برای محاسبه تبدیل از این فرمول استفاده می شود:

P=(1+r) [AP+sL]

این فرمول (که فرمول موریشیما است) با فرمول سرافا یعنی

P+(1+r)Ap+s ،تفاوت دارد.

وانگهی، من از این فرمول اخیر که سرافا را در یک بن بست گیر انداخته، انتقاد کرده ام. الگوریتم ابداع شده ونسان لور یک پیشرفت مهم است که بحث در باره تبدیلرا زیر و رو می کند. زیرا در این صورت محاسبه ضریب های تبدیل x سرمایه گردان و سرمایه متغیر را ممکن می سازد. بنابراین من جلوتر به مسئله ضریب x درباره سرمایه ثابت بازمی گردم. نتیجه هایی که ونسان لور به آن ها می رسد چشمگیرند.

(الف) مجموع سودها برابر با مجموع اضافه ارزش ها یا مجموع قیمت های تولید با مجموع ارزش ها است.

(ب) مبلغ های سرمایه متغیر (یعنی دستمزدها) که در