هرگونه مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی

بهرام رحمانی

هرگونه مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی

از جمله مبارزه مسلحانه بر حق وعادلانه است!

مبارزه مسلحانه یکی از شیوه ‌های مبارزاتی رایج قرن بیستم در اکثر انقلاب ‌های این قرن بود که راه حلی اساسی برای پیروزی به ‌شمار می ‌رفت. شناخت جایگاه این شیوه مبارزاتی در مرحله انقلاب، در عین این که می ‌تواند به فهم عمیق‌ تری از ماهیت انقلاب منجر شود، در مرحله‌ ای بالاتر می‌ تواند به شناخت جایگاه انسان و جامعه در اندیشه انقلابی و درک تفاوت ‌های بنیادین آن با سایر حرکت‌ های تحول ‌خواه سیاسی جهان معاصر منجر شود.

مبارزه مسلحانه با سازمان دهی جنگ چریکی متفاوت است از این رو، بحث من در این جا، نه سازمان دهی جنگ چریکی، بلکه سازمان دهی تاکتیک مبارزه مسلحانه به عنوان بازوی مسلح حنبش سیاسی - اجتماعی که امروز در جامعه ما و به ویژه پس از کشتار خونین معترضین آبان ماه توسط حکومت اسلامی، به مراحل حساسی رسیده است و جنگ مسلحانه علیه حکومت اسلامی نیز اجتناب ناپذیر شده است.

در نوشتار حاضر تلاش شده است تا با تکیه بر اسناد و تجارب تاریخی، جایگاه مبارزه مسلحانه در انقلاب بررسی شود که در این میان به اندیشه و نگرش انقلابی، توجه ویژه ‌ای شده است.

شاید بسیاری مبارزه مسلحانه را بپذیرند اما درباره چگونگی آغاز آن کی و چگونه آغاز شود اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. اما به نظر من، سرآغاز چنین مبارزه ای بیش از آن که برای نیروهای اپوزیسیون اولویت داشته باشد این عملکردها و سیاست های غیرانسانی و سرکوبگرانهاعتراض های مردمی و اعتصاب های کارگری و دانشجویی و غیره توسط حکومت هاست.جامعه در بطن مبارزه سیاسی و اجتماعی در اعتراضو اعتصاب از یک سو و سرکوب های وحشیانه حکومت از سوی دیگر، به ضرورت مبارزه مسلحانه پی می برد. به عبارت دیگر، جامعه در شرایط عادی و آزاد قبل از این که به انقلاب و مبارزه مسلحانه بیاندیشد تلاش می کند از طریق اعتراض، راهپیمایی و اعتصاب حق و حقوق خود را دنبال کند اما هنگامی که حکومت این حرکت های سیاسی و اجتماعی معترضین را به وحشیانه ترین شکلی سرکوب می کند و به مردم زور می گوید تمام مطالبات مردم و هم زمان خشم مردم جمع می شود و به حالت انفجاری اجتماعی می رسد، آن وقت است که سرنگونی حکومت سرکوبگر و دیکتاتور و ستم گر، با یک انقلاب سیاسی - اجتماعی به مسئله روز جامعه تبدیل می گردد. روند انقلاب، هم چون شرایط عادی آهسته حرکت نمی کند، بلکه آن چنان شتاب می گیرد که بسیاری از نیروهای مخالف و حتی حکومت در برابر رویداها غافل گیر می شوند. در اعتلای انقلابی رادیکال شدن مبارزات از یک سو و سرکوب های وحشیانه حکومت از سوی دیگر، نیروهای انقلابی را به سوی مسلح شدن سوق می دهد.

به علاوه تجارب تاریخی نشان داده است که حکومتی های سرکوبگر صرفا با اعتراض و مبارزه مدنی و مسالمت آمیز مردم، نه تنها به خواسته ها و مطالبات آن اهمیتی نداده اند، بلکه سرانجام یک کشور را به یک جنگ داخلی و خارجی کشیده اند و یا با انقلاب مردم و نهایت مبارزه مسلحانه سرنگون شده اند. به خصوص حکومت اسلامی ایران و رهبری آن، این ظرفیت را دارد که برای حفظ بقای خود، حتی به یک کشتار جمعی همانند سال ٦٧ و یا جنگ ماجراجویانه ایهم دست بزند و جامعه را هر چه بیش تر به باتلاق نیست و نابودی بکشاند. هر چند شرایط امروز با شرایط ٦٧ متفاوت است اما برای حکومت اسلامی، کشتار مردم برای بقای خود، به یک سنت و عادت تبدیل شده است.

اعتراض های شدید آبان ماه و سرکوب وحشیانه مردمی که در اعتراض به افزایش قیمت بنزین به خیابان ها آمده بودند همه گفتمان های بورژوایی را زیر سئوال برد از جمله انتخابات در چارچوب حکومت اسلامی، اصلاحات، مبارزه مسالمت آمیز، تغییر قانون اساسی، درخواست استعفای رهبر، جمع آوری امضاء و غیره را کنار زد و یک گفتمان انقلابی دو قطبی را در جامعه ایران به وجود آورد که در یک قطب حکومت اسلامی آدم کش با طرفدارانش و در سوی دیگر جنبش های سیاسی - اجتماعی ایران، لشکر چند میلیونی بیکاران، و همه مردم محروم و ستم دیده و حاشیه نشین!

اعتراض های اخیر، نارضایتی‌ ها بسیار فراتر رفت؛ اعتراضات ناگهان به هم گره خوردند، به سراسر کشور گسترش یافتند، زبان سیاسی صریحی به خود گرفتند و تحت رهبری جوانان پرشور و در عین حال خشمگین ۲۰ تا ۳۰ ساله درآمدند. آن ها خطر بزرگ آمدن به خیابان برای شعار دادن، سازمان دهی و هماهنگ شدن را به جان خریدند. اعتراضات آبان ماه مثل همیشه نبودند، بلکه به خیزشی فوق ‌العاده رادیکال و گسترده بود.

اما با در نظر گرفتن این که حکومت اسلامی بر این تصور بود که از خیزش شدید دی ماه ١٣٩٦، جان سالم دیگر بدر برده، این بار نیز این واقعه را تکرار خواهد کرد. بر این اساس، حکومت در مقطع اعلام افزایش قیمت نفت، همه نیروهای سرکوب گر خود را به حالت آماده باش درآورده بود و آمادگی سرکوب را داشت.

نخستین خیزش در ایران که بعد از سرکوب وحشیانه ده شصت، اوایل دهه ۱۳۷۰ رخ داد، شامل یک سری اعتراضات مردمی بود که شهرهای تهران، شیراز، اراک، مشهد، قزوین، تبریزط خرم ‌آباد و ... را درهم نوردید. اغلب این رویدادها دربرگیرنده ساکنان حاشیه شهری بود که خاشیه نشین بودند.

اعتراضات در سال ١٣٨٨، اعتراضی به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری بود. اما خیزش دی ماه سال ٩٦ که از مشهد آغاز شد و به بیش از ١٢٠ شهر ایران کشیده شد عمدتا اعتراض به گرانی، فقر، بیکاری و فشار بود.

اما ناآرامی ‌های اخیر، نه در مخالفت‌ های فرودستان سنتی و حاشیه نشن ریشه دارد و نه در طبقات متوسط مدرن شهری. وقایع اخیر، ریشه طبقاتی علیه سرمایه داری و حکومت حافظ سرمایه دارد و خیزش کارگران، لشکر میلیونی بیکاران، گرسنگان، محرومان و ستم دیدگانی است که جزو طبقه کارگر هستند. برخی نیز اخیرا از طبقه متوسط به درون طبقه محروم سقوط کرده اند؛ محصول اعتراض میلیونی ست که چیزی برای از دست دادن ندارند جز زنجیرهای اسارت شان!

وقتی ماموران رنگارنگ تا دندان مسلح حکومت، مستقیما به سوی تظاهر کنندگان تیراندازی کردند، جمعیت خشمگین شدند و بانک ها، ادارات دولتی، مراکز نظامی، پمپ بنزین ها و حوزه های علمیه و دفاتر امام جمعه ها را به آتش کشیدند؛ بنابر گزارشات، معترضان کنترل برخی مناطق شهرها را به ‌دست گرفتند. به‌ دنبال ناتوانی نیروی انتظامی در سرکوب سریع اعتراض های مردم، حکومت همه نیروهای امنیتی، سپاه، بسیج، ضدشورش و حتی ارتش را با تانک و تیربار و کاتیوشا و هلیکوپتر، برای سرکوب معترضان، به خیابان ها گسیل داشت. آمارهای متفاوتی از کشته شدگان از ٤٠٠ تا ١٠٠٠ نفر، صدها زخمی و حدود ١٠ هزار نفر بازداشتی در رسانه ها و شبکه های اجتماعی اعلام شده است. اما مقامات و نهادهای حکومتی، هم چنان از اعلام واقعی کشته شدگان و زخمی ها و دستگیر شدگان خودداری می کنند. به علاوه خانه گردی و دستگیری کسانی که احتمال می دهند در این اعتراض ها شرکت داشتند دستگیر و به جاهای نامعلومی می برند.

بنابر اعلام وزارت کشور، بیش از ۹۰ درصد بازداشت‌ شدگان دی ماه ٩٦،به ‌طور متوسط زیر ۲۵ سال سن داشتند و اغلب تحصیل‌کرده ‌بودند.

طبقه ‌ای که دنیای فقر و محرومیت، دنیای کار موقتی، دست فروشی، کار با موتورسیکلت و زاغه ‌نشین‌ ها هستند که با بدهی روزگار می گذرانند. اعضای این طبقه به ‌شدت از آن چه نیاز یکی زندگی بخور و نمیر است نیز محرومند.

بیش تر آن ها، در پیرامون شهرهای بزرگ سکوت دارند مناطقی که از فاقد ابتدایی ترین خدمات شهره و شهر سازی هستند. آرزوی کار را در سر می‌ پرورانند، اما حس می ‌کنند که در زندان بزرگی گرفتار آمده اند. تصور این که از زندگی برزخی نجات پیدا کند برایشان سخت است. آن ها با دیدن اقلیتی سرمایه دار و ریخت و پاش های آن ها و فسادهای سیستماتیک اقتصادی و سیاسی و اخلاقی دولتی، سرشار از خشم عمیق هستند. از این رو، این طبقه تبدیل به بازیگری کلیدی در سیاست رادیکال شده است.

سرمنشاء این طبقه به سال ‌های اوایل انقلاب ١٣٥٧ و دهه ۱۳۶۰ برمی ‌گردد، زمانی ‌که آرزوهای نسل انقلاب با سرکوب های بی رحمانه حکومت اسلامی، بر باد رفت. اما جامعه در حال رشد بود. تا پایان دهه ۹۰ میلادی، جمعیت دانش آموزی ۲۶۶ درصد افزایش یافت و به ۲۰ میلیون نفر رسید، یعنی یک سوم کل جمعیت کشور. ماه ژوئن ۲۰۱۴ تعداد دانشجویان در ایران چهار و نیم میلیون نفر رسیده بود، که افزایشی ۲۵ برابری نسبت به زمان انقلاب داشت. در اوایل قرن بیست و یکم، یک پنجم خانوارها یک دانشجو یا فارغ‌ التحصیل دانشگاهی بیرون داده بودند.

تحصیلات در عین حال که موجب افزایش انتظارات شد، اما در تامین زندگی اقتصادی و اجتماعی؛ دست کم سه و یا چهار میلیون دانش ‌آموخته دانشگاهی که در حال حاضر هم بیکار هستند، به جایی نرسید. بنابر یکی از گزارش‌ های مجلس، در مجموع ۳۵ درصد جوانان دارای تحصیلات بیکار هستند. جوانانی که حکومت اسلامی رویاهایشان را بر باد داده است. بر اساس آمارهای رسمی، بیش از ١٩ میلیون تن از شهروندان ایرانی در حاشیه شهرها زندگی و در مناطق ناامن و آلوده زندگی می کنند.

در شرایطی که نیروهای تا دندان مسلح انتظامی، نظامی، ضد شورش، ارتش، لباس شخصی ها، سربازان گمنام امام زمان، نیروهای حزب الله لبنان، نیروهای حشد الشعبی عراق، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی با سلاح های سبک، نیمه سبک و سنگین، کاتیوشا، مسلسل، تیربار، تانک و هلیکوپتر به جان مردم بی سلاح و معترض افتادند و حتی کسانی که در پیاده روها حرکت می کردند، از پنجره و بالکن ها  نگاه می کردند بی رحمانه به گلوله بستند؛ هنگامی که بسیاری از کشته شدگان از فاصله نزدیک و از پشت به سرشان شلیک شده بود، هنگامی که سپاه و نیروهای امنیتی زخمی ها به زور از بیمارستان ها و درمانگاه ها جمع کردند و به جاهای نامعلومی انتقال دادند؛ هنگامی که هنوز جنازه هایی در رودخانه ها، دریاچه ها و سدها و گوشه و کنار شهرها و روستاها، کشف می شوند؛ هنگامی که ماموران امنیتی هر روز ده ها نفر را در شهرهای مختلف کشور دستگیر و زندانی می کنند؛ هنگامی که هیچ کس به ویژه خانواده های مفقودین، زخمی ها و و بیش از ده هزار دستگیر شده خبر ندارند؛ هنگامی که حکومت یک جنگ نابرابر و خشونت بار و فاجعه باری را علیه اکثریت شهروندان ایران راه انداخته است، چه باید کرد؟ آن هم در شرایطی که رهبر ورییس جمهوری این حکومت و کلیه مقامات سیاسی و قضایی، مردم معترض را «اشرار» و عامل «خارجی» و «خرابکار» می نامند، دیگر با چنین حکومتی نمی شود به زبان آدمیزاد سخن گفت.

بی گمان در مقابل چنین حکومت جهل و جنابت و رعب و وحشت ترور، تنها با سازمان دهی مبارزه رادیکال و با به کارگیری همه اشکال و تاکتیک های مبارزاتیمی توان طرف شد. یکی از این تاکتیک های شناخته شده، تاکتیک مبارزه مسلحانه است.

این مبارزه با مبارزه مسلحانه گذشته ایران و جهان متفاوت است. یک تفاوت اساسی در این است که اکنون یک جنبش اعتراضی و سراسری و گسترده علیه حکومت اسلامی در جریان است. حکومت اسلامی، کوچک ترین حرکت اعتراضی از اعتراض و اعتصاب کارگران و بازنشستگان گرفته تا مدافعان جنبش کارگری، شرکت کنندگان در اول ماه مه و هشت مارس، مال باختگان، کامیون داران، معلمان، زنان، بیکاران،مردم محروم و فقیر، حاشیه نشینان، دانشجویان، مردم استان هایی هم چون کردستان، خوزستان، لرستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان، شهرهای اطراف تهران و...، که هموارهبا تبعیض سیستماتیک و فقر و بیکاری فزاینده دست به گریبان هستند و هم چنین اقلیت های مذهبی چون دارویش و بهائیان را بی رحمانهسرکوب می کند؛ مخالفان خود را در خیابان ها و زندان ها می کشد به همین دلایل، ضرورت دارد که این جنبش مردمی، بازوی مسلح داشته باشد که آدم کشان حکومت را به عقب نشینی وادار سازد و مانع کشتار گسترده مردم بی گناه و بی سلاح شود. این نیرو قرار نیست منطقه آزاد شده داشته باشد و یا به فکر این باشد که سلاح های خود را از کجا تامین کند؟! نیروی جوانی که در خیابان هاست با خلع سلاح کردن مامورین دولتی و مراکز پلیس، نیروهای انتظامی، بسیج، سپاه و ارتش می توانند به سرعت مسلح شوند و به مرورزمان تسلیح عمومی صورت گیرد. اگر دورانی جنبش های چریکی می خواستند با ضربه زدن به حکومت، سکوت مرگ بار سیاسی در جامعه را بشکنند اکنون بر عکس، نه تنها سکوتی در کار نیست، بلکه تا این جا نیز مردم شیلی، لبنان، عراق، ایران و...، قربانیان زیادی داده اند. تا آن جا که به حکومت وحشی حکومت اسلامی ایران برمی گرددامروز تمام مردم جهان نیز به بربریت و وحشی گری های این حکومت آگاهی دارند و فیلم های تکان دهنده ای از کشتار معترضین توسط نیروهای حکومت اسلامی را با ناباوری دیده اند. فراتر از آن، امروز افکار عمومی جهان می داند که حکومت اسلامی ایران در کشتار مردم معترض لبنان و عراق و جنگ داخلی سوریه و یمنهم نقش مستقیم دارد.

مبارزه مسلحانه به عنوان یک تاکتیک مبارزاتی در حمایت از حنبش های سیاسی - اجتماعی و خیزش های مردمی در مقابل حکومت هایآدم کشی هم چون حکومت اسلامی ایران، یک ضرورت است. ضرورتی که اساسا حکومت بر مردم تحمیل می کند. چرا که مردم با اعتصاب و اعتراض عمومی و تظاهرات و راهپیمایی می خواهند هم حق خود را از حکومت های ستم گر و استثمارگر بگیرند و هم خواهان تغییرات بنیادی در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دفاعی و دیپلماسی هستند. اما هنگامی که یک اعتراض ساده مردم مانند اعتراض اخیر مردم ایران به افزایش قیمت بنزین و فقر و بیکاری، این چنین به خاک و خون کشیده می شود طبیعی ست که مردم خمشگین گردند و هر آن چه به دست شان می رسد در مقابل ماموران تا دندان مسلح آدکش حکومتی از خود دفاع کنند. در چنین روندی مبارزه رادیکال تر می گردد و مردم برای دفاع از خود و پیش برد مبارزه شان مجبور می گردند دست به اسلحه ببرند. بنابراین، دست بردن به مبارزه مسلحانه یکی از تاکتیک های مبارزه انقلابی برای سرنگونی یک حکومت قداره بند و آدم کش است.

حکومتی که اعتراض طبیعی مردم به گرانی بنزین را با تانک، هلیکوپتر، و مسلسل و کاتیوشا، به خاک و خون می کشد و حتی به کودکان و رهگذران نیز رحم نمی کندهرگونه مبارزه برای سرنگونی چنین حکومتی از جمله مبارزه مسلحانه بر حق و عادلانه است.

سئوال اساسی این است که چگونه سران و مقامات و نهادهای یک حکومت جرات می کنند در عرض چند روز با چنان خشونت افسار گسیخته ای به مردم کشور خود حمله کنند و صدها تن از مردم معترض را که برای گرفتن حق خود و برای یک زندگی انسانی به خیابان‌ ها آمده ‌اند را این چنین وحشیانه و بی رحمانه کشتار و زخمی و زندانی کنند و حتی آن‌ ها و خانواده ‌هایشان را با درخواست پول شکنجه دهند؟ حال کلیه منابع مالی و ثروت های این مملکت دست سران و مقامات و حکومت است و هر طوری خواستند آن را بین خود تقسیم و حیف و میل می کنند اما باز هم دست به جیب خالی مردم فقیر و تهی دست می کنند تا پول خردهای ته جیب آن ها را نیز خالی کنند! چگونه می شود در برابر چنین حکومتی ساکت ماند و قربانی داد؟!

وقایعی که امروز در ایران، روی داده صرفا مربوط به زمان حاضر نیست، بلکه در طول چهل سال به این جا رسیده، یعنی روز به روز حکومت اسلامی سرکوب گر تر و وحشی تر شد؛ همه چیز گران تر شد و مخارج بالا رفت. تورم، سالانه بین ٢٥ تا ٣٠ درصد بالا رفت، حقوق‌ ها تنها ١٠ تا ١٥ درصد افزایش یافت. هر سال مردم نسبت به سال قبل بین ١٥ تا ٢٠ درصد فقیرتر شدند و نهایتا مثل مورد آخر یک باره بنزین را گران کردند که در پی آن قیمت برخی کالاها نیز افزایش یافت. این در حالی است که جامعه ما با مسئله گسترده فقر، بیکاری مواجه اند. مردم کار و زندگی امنی ندارند.

طبق گفته کارشناسان و روان شناسان، ویژگی مشترک ٨٣ درصد از مردانی که خودکشی می ‌کنند بیکار بودن است.

جمعیت حاشیه نشین ایران، از مرز ١٩ میلیون نفر گذشته است.

بنا به گزارش سازمان بهزیستی؛ از ۸ میلیون نفر معلول در ایران، تنها ۱ میلیون ۴۰۰ هزار معلول ایرانی زیر پوشش بهزیستی قرار دارند.

نماینده مجلس از ایرانشهر اقرار می کند و می گوید: «من ٣ سال است به مردم دروغ می گویم!

براساس گزارشی که از طرف مرکز آمار ایران منتشر شده است، نرخ تورم در سال ۱۳۹۸، به ۵۱.۴ درصد رسیده ‌است. با این توضیح که نرخ تورم در روستا ۵۹.۴ درصد و نرخ تورم درشهرها۵۰ درصد است می ‌توان به دلیل گستردگی اعتراضها درشهرهای کوچک ‌تر پی برد.

سهم جمعیت بیکار فارغ ‌التحصیل دانشگاه نسبت به کل بیکاران، بیش از ۴۳ درصد بوده است که این خود می‌ تواند یکی از دلایل حضور حجم بالای جوانان در اعتراض‌ به شرایط کشور باشد.

در واقع عملکرد چهل ساله این حکومت سانسور، به طورمداوم و سیتماتیک سرکوب و خون ریزی بوده است، تنها تفاوت امروز با دیروز در این است که با مردمی جان به لب رسیده و خشمگین رو به رو هستند که امروز با جسارت فوق العاده ای برای گرفتن حق خود به خیابان آمده و مبارزه می کنند. اگر حق و حقوق این مردم به رسمیت شناخته شود و از یک زندگی شایسته انسان برخوردار گردند دیگر لزومی نمی بینند به خیابان بیاینند، اعتراض و اعتصاب کنند و خون عزیزان شان بر سنگ فرش های خیابان ها ببینند و سپس ماتم زده به خانه هایشان برگردند. نه مردم عادی و نه نیروهای سیاسی آزادی خواه و برابری طلب و عدالت جو، نه عاشق تظاهرات و اعتصاب و نه عاشق مبارزه مسلحانه هستند آما آن ها با تمام وجود از حق خود دفاع می کنند و نمی گذارند حاکمان قداره بند مردم جامعه شان را به زنحیر اسارت و بردگی بکشد و به مسلخ مرگ ببرد.

چرا در جامعه ما، ٢٥٠ هزار زندانی وجود دارد در حالی که ظرفیت زندان های حکومت اسلامی، تنها نصف این جمعیت زندانی را دارد. چرا زندانیان در زندان و یا پس از آزادی به طور مشکوکی جان می بازند؟ در زندان های حکومت اسلامی، نه تنها به زندانیان بیمار رسیدگی نمی کنند، بلکه گاهی داروی آن ها را نیز می گیرند تا زنداین بیمار جان خود را از دست بدهند.

جرم سپیده قلیان، ندا ناجی، اسماعیل بخشی، و هزاران زندانی سیاسی با نام و بی نام، به چه جرمی زندانی و شکنجه می شوند؟ جرم نویسندگانی چون رضا خندان (مهابادی) و سایر اعضای کانون نویسندگان ایران چیست که هم آثارشان سانسور شود و هم سایه سنگین تهدید و زندان بر بالای سرشان باشد؟ جرم محمد مختاری، مجید شریف، محمدجعفر پیوند، حاجی زاده، زال زاده، سیرجانی و... چه بود که سربازان گمنام و با نام اما زمان شما آن ها را با فرمان حکومتی و فتوای مذهبی روسای خود، در داخل و خارج کشور، ترور کردند؟

آیا فعالان زیست محیطی چه گناه کبیره ای مرتکب شده اند که در زندان های سپاه جهل و جنایت و ترور اسلامی، زیر شدیدترین شکنجه های روحی و جسمی به سر می برند بدون این که حتی حق ملاقات داشته باشند؟ دکتر کاووسی متخصص محیط زیست را به چه جرمی در زندان کشتند؟

بازنشستگانی که یک عمر برای جامعه خدمت کرده و اکنون باید در دوره بازنشستگی، از امنیت مالی و جانی برخوردار باشند اما آن ها در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، مجبورند برای گرفتن حق خود، هر روز با دلهره و نگرانی از جمله در مقابل مجلس گروه های مافیایی و دزد و آدم کش تجمع کنند و مورد ضرب و شتم قرار گیرند؟

چرا به اقلیت های مذهبی مانند دراویش و بهائیان و غیره این همه ظلم و ستم روا می دارند؟

چرا هر کسی که بگوید من علاقه دارم به زبان مادری ام سخن بگویم، مدرسه و دانشگاه و رادیو تلویزیون و روزنامه، حزب و غیره داشته باشم به جرم «تجزیه طلب» زندانی و شکنجه و اعدام می کنید؟ مردم استان های غیرفارس، چه جرمی مرتکب شده اند که دایما باید در سایه تهدید و سرکوب و تبعیض زندگی کنند؟ البته اگر بشود اسم اش را زندگی گذاشت؟

چهل سال است که حکومت اسلامی، خون اکثریت مردم جامعه ما را می مکد و نه تنها سیر نمی شود، بلکه هرگونه اعتراض حق طلبانه مردم به شدیدترین و وحشیانه تری وجهی سرکوب می کند و زندانیان سیاسی را فردی و جمعی و آشکار و نهان به دست جوخه های مرگ شان می سپارند.

زنان جامعه ما، چهل سال است به طور سیتماتیک سرکوب می شوند و از هیچ حق و حقوقی برخوردار نیستند انواع و اقسام سرکوب ها و شکنجه ها و اعدام در انتظارشان است.

مگر زنا