چگونه اروپا از سلطه ی فاشیسم هیتلری نجات یافت
چگونه اروپا از سلطه ی فاشیسم هیتلری نجات یافت
اول سپتامبر آلمان فاشیستی به خاک لهستان حمله کرد، آتش عظیم ترین جنگ تاریخ را آلمان فاشیستی، ایتالیا و ژاپن نظامی برافروختند.
جنگ، ۶١ کشور با جمعیت ١ میلیارد و ۷٠٠ میلیون نفر را به کام خود کشید. عملیات جنگی در۴٠ کشور، همچنین، در پهنه های دریایی و اقیانوسی انجام شد. علت اصلی جنگ جهانی دوم، خیز آلمان و متحدان آن برای باز تقسیم خشن جهان بود.
۸٠ سال قبل، اول سپتامبر سال ١۹٣۹، آلمان فاشیستی آتش جنگ جهانی دوم را در قاره اروپا برافروخت، که در روز سوم سپتامبر سال ١۹۴۵ در قاره آسیا پس از شکست کامل و تسلیم بیقید و شرط میلیتاریزم ژاپن خاتمه یافت. به این ترتیب، جنگ جهانی دوم درست شش سال ادامه داشت.
جنگ جهانی دوم، همچون جنگ جهانی اول پیامد تضاد شدید بین دو گروه امپریالیستی در مبارزه آنها بر سر تصرف منابع مواد خام و بازارهای فروش بود. اما جنگ جهانی دوم بر خلاف جنگ جهانی اول، در شرایطی آغاز شد، که سرمایهداری با وجود اتحاد شوروی، نخستین کشور سوسیالیستی تاریخ، دیگر تنها ساختار مسلط در نظام اقتصادی در سرتاسر جهان نبود.
امپریالیستها بارها به اقداماتی دست زدند تا تضاد بین خود را به حساب اتحاد شوروی حل کنند. نقش تعیینکننده در برنامۀ ارتجاع جهانی در مبارزه علیه کشور سوسیالیستی به آلمان فاشیستی و ژاپن نظامی محول گردید. درست به همین سبب، امپریالیستهای آمریکا، انگلیس و فرانسه با قدرت تمام اقتدار نظامی- اقتصادی آلمان را احیاء کرده، هجوم امپریالیسم آلمان در اروپا و ژاپن میلیتاریستی در آسیا را بسوی اتحاد شوروی هدایت کردند.
با این حال، برخلاف برنامه ارتجاع جهانی معلوم شد، که تضاد بین بزرگترین قدرتهای امپریالیستی از تضاد میان اتحاد شوروی و کشورهای امپریالیستی حادتر بود. بنا بر این، تشدید تضادهای داخلی امپریالیستها نیز به شکلگیری دو گروه کشورهای امپریالیستی در آستانه جنگ جهانی دوم منجر گردید.
گروه اول مرکب از کشورهای ایالات متحده آمریکا، انگلستان و فرانسه بود، که بر اساس اشتراک منافع سیاسی موقت، سعی میکردند موقعیت مسلط خود را در جهان سرمایهداری حفظ کرده، تقویت نمایند.
پایۀ گروهبندی دوم را کشورهای فاشیستی آلمان، ایتالیا و ژاپن تشکیل میداد. دوایر حاکمیتی این کشورها با تقسیم مستعمرات و حوزههای نفوذ که بعد از جنگ جهانی اول صورت گرفته بود، موافق نبودند و خواهان تقسیم مجدد جهان و برقراری سلطه جهانی خود بودند. اگر چه جنگ جهانی دوم را گروه کشورهای مهاجم به سردمداری آلمان فاشیستی آغاز کرد، اما محافل حاکم کشورهای ایالات متحده آمریکا، انگلستان و فرانسه نیز در قبال تدارک و شروع جنگ مسئولیت داشتند. بدون سیل عظیم وامهای طولانی مدت، سهم شیری که انحصارات معظم آمریکا پرداختند، امپریالیسم آلمان نمیتوانست در مدت کوتاهی بازسازی شود و قدرت نظامی- اقتصادی خود را توسعه دهد.
به این ترتیب، علل جنگ جهانی دوم عبارت بود از تضادهای آشتیناپذیز سیاسی و اقتصادی بین دو گروه بزرگ کشورهای امپریالیستی، مبارزه آنها برای تقسیم مجدد جهان و حوزههای نفوذ خود. این شرایط باعث آن شد، که جنگ جهانی دوم بمثابه جنگ امپریالیستی آغاز شود.
کلیۀ روند جنگ جهانی دوم را با عطف توجه به ماهیت نبرد مسلحانه، میتوان بطور مشروط به پنج دورۀ اصلی زیر تقسیم کرد:
دورۀ اول، از اول سپتامبر سال ١۹٣۹ تا ۲۲ ژوئن سال ١۹۴١ را شامل میشود. در این دوره، آلمان فاشیستی جنگ جهانی دوم را آغاز کرد، با شدت و خیانت به کشورهای اروپایی هجوم برد و آنها را اشغال نمود. لهستان بورژوا- ملاکی کمتر از یک ماه مقاومت کرد. ظرف یک روز دانمارک اشغال گردید. ارتش هیتلری برای تصرف نروژ فقط دو ماه وقت صرف کرد. کشورهای بلژیک، هلند و لوکزامبورک در مدت ١۹ روز تسخیر شدند. فرانسه فقط ۴۴ روز مقاومت کرد و ملت آزادیخواه در اثر خیانت محافل ارتجاعی بدست هیتلریها سپرده شد. ارتش اعزامی انگلیس شکست خورد و ناچار شد با بجا گذاشتن تسلیحات از راه دانکرک به حزیره مادر فرار کند. متعاقب آن، هیتلریها یکسری کشورهای شبهجزیره بالکان را تصرف کردند. آلمان هیتلری با گامهای پیروزمندانه حریم همه کشورهای اروپایی را در نوردید و تا بهار سال ١۹۴١ تقریبا تمامی کشور اروپایی را به تصرف درآورد و تعدادی از کشورها را به اقمار خود تبدیل نمود. ورود یگانهای آلمانی- فاشیستی به تنگههای لامانش و پاس دو کاله، عملیات شدید نیروهای هوایی و دریایی آلمان علیه تجهیزات ارتباطاتی انگلیس در اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه، انگلستان را در یک وضعیت دشوار قرار داد.
شکست سریع تعدادی از کشورهای اروپایی و شبهجزیره بالکان موجب تقویت مواضع آلمان و ایتالیا گردید و به این کشورها امکان داد تا اقتدار اقتصادی و نظامی خود را برای شروع جنگ علیه اتحاد شوروی تقویت نمایند.
دورۀ دوم جنگ جهانی دوم با حمله خیانتکارانه آلمان فاشیستی و همدستان آن به اتحاد شوروی و با ورود اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به جنگ علیه آلمان فاشیستی آغاز شد. این دوره از ۲۲ ژوئن سال ١۹۴١ تا ١۸ نوامبر سال ١۹۴۲، یعنی، تا آغاز ضد حملۀ نیروهای اتحاد شوروی در استالینگراد را در برمیگیرد. آلمان فاشیستی و متحدان آن در این دوره به پیروزیهای جدی در جبهههای جنگ شوروی- آلمان دست یافته بودند.
ارتش دشمن، جمهوریهای حوزۀ دریای بالتیک، بلاروس، اوکراین مناطق غربی و جنوبی جمهوری سوسیالیستی فدرال روسیه را اشغال کرد، لنینگراد را به محاصره درآورد، به نزدیکی مسکو، وارونژ، استالینگراد، وهمین طور، به کوهپایههای سلسله جبال قفقاز رسید.
با شروع جنگ ژاپن علیه آمریکا و انگلیس، عملیات جنگی مناطق وسیعی از حوزۀ اقیانوس آرام و جنوب شرقی آسیا را در برگرفت. وضعیت کلی در صحنۀ جنگ در این دوره برای آمریکا و انگلیس بسیار سنگین بود. نیروهای مسلح مستقر آنها در حوزۀ اقیانوس آرام و منطقۀ دریای جنوب شکستهای سختی را متحمل شدند. اراضی گستردهای از مناطق اقیانوس آرام و جنوب شرقی آسیا به تصرف ارتش ژاپن درآمد.
پیروزی نیروهای اتحاد شوروی درحومۀ مسکو، مهمترین حادٍثۀ این دورۀ جنگ بود. درهم شکستن نیروهای آلمان فاشیستی در حومۀ مسکو، راستوف، تیخوین و در سایر جبهههای جنگ اتحاد شوروی- آلمان در زمستان سال ١۹۴١/۴۲ نخستین شکست بزرگ آلمان فاشیستی در جنگ جهانی دوم بود. این غلبۀ نیروهای مسلح اتحاد شوروی برنامۀ ماجراجویانۀ جنگ صاعقهآسای آلمان علیه اتحاد شوروی را بطور کامل دفن کرد و نخستین منادی شکست ناگزیر مهاجمان فاشیست در جنگ جهانی دوم بود.
دورۀ سوم جنگ جهانی دوم با پیروزی بزرگ نیروهای مسلح اتحاد شوروی در استالینگراد در زمستان ١۹۴۲/۴٣ آغاز شد. درهم کوبیدن نیروهای آلمان فاشیستی در استالینگراد مبنا و پایۀ یک تحول اساسی را در روند جنگ جهانی دوم به نفع ائتلاف ضدفاشیستی بنا نهاد.
این دوره در سال ١۹۴٣ پایان یافت و دورۀ تحول بنیادی اوضاع سیاسی و راهبردی به نفع ائتلاف ضد هیتلری شمرده میشود. نیروهای مسلح اتحاد شوروی مهمترین واحدهای نیروهای راهبردی دشمن را دراستالینگراد و کورسک، در سمولنسک و درساحل چپ اوکراین تارومار کردند، محاصره لنینگراد را شکستند و ابتکار عمل را بطور جدی بدست گرفتند.
ارتش اتحاد شوروی تا اواخر سال ١۹۴٣دو سوم اراضی اشغالی کشور را از زیر سلطۀ نیروهای دشمن آزاد کرد. پیروزیهای مهم ارتش اتحاد شوروی در جبهههای جنگ با آلمان، شکست ناگزیر آلمان فاشیستی را از پیش مشخص کرد و در روند جنگ در دیگر صحنههای جنگ جهانی دوم تأثیر تعیینکننده گذاشت.
فرماندهی نیروهای آلمان فاشیستی، بدلیل تمرکز نیروهای اصلی خود بر علیه ارتش اتحاد شوروی در جبهههای جنگ شوروی- آلمان قادر به تقویت کافی گروهبندیهای مستقر خود ابتدا در شمال آفریقا، و سپس در ایتالیا نبود. باید توجه داشت، که در سال ١۹۴٣ در حوزۀ اقیانوس آرام نیز ابتکار عمل راهبردی بدست فرماندهی متفقین افتاد. به این ترتیب، نیروهای ائتلاف ضد فاشیست در طول سال ١۹۴٣ ابتکار عمل راهبردی را در همه جبهههای جنگ جهانی دوم بدست گرفتند. اوضاع کشورهای فاشیستی بطرز محسوسی بدتر شد.
دورۀ چهارم جنگ جهانی دوم از ماه ژانویۀ سال ١۹۴۴ شروع و تا ماه مه سال ١۹۴۵ ادامه یافت. در این دوره در جبهههای جنگ جهانی دوم نیروهای مسلح ائتلاف ضد هیتلری ضمن حفظ ابتکار عمل در دست خود، به حملات سرنوشتساز دست زدند. این حملات به شکست قطعی و تسلیم بیقید و شرط آلمان فاشیستی در ماه مه سال ١۹۴۵ انجامید.
اتحاد شوروی و نیروهای مسلح آن در مبارزه ی ظفرمند علیه آلمان فاشیستی نقش کلیدی ایفاء کردند. نیروهای مسلح اتحاد شوروی طی انجام یک عملیات کوبنده در لنینگراد، نوگوراد، در اوکراین غربی، در حوزۀ بالتیک، در بالکان، در قطب شمال، در پروس شرقی و لهستان، در مجارستان، اطریش و چکوسلاواکی نیروهای اصلی آلمان فاشیستی را تارومار کردند و ملل اروپای شرقی و جنوب شرقی را از اسارت فاشیسم آزاد نمودند.
ضربات نیروهای اتحاد شوروی به تصرف پایتخت آلمان فاشیستی- برلین و آزادی پراگ، پایتخت چکوسلاواکی از نیروهای فاشیستی انجامید.
ارتشهای لهستان، چکوسلاواکی و یوگسلاوی، و همچنین در مرحلۀ نهایی جنگ با آلمان فاشیستی، نیروهای رومانی و بلغارستان در مبارزۀ بزرگ نیروهای مسلح اتحاد شوروی با دشمن شرکت فعال داشتند. نبرد با دشمن مشترک دوستی مبارزاتی خلقهای اتحاد شوروی با خلقهای اروپای شرقی و جنوب شرقی را تحکیم بخشید.
اتحاد شوروی و نیروهای مسلح آن سنگینی اصلی نبرد با آلمان فاشیستی را متحمل شدند. جبهۀ دوم در اروپا با تأخیر بسیار زیاد در تابستان سال ١۹۴۴ باز شد. تا این هنگام، ارتش آلمان فاشیستی متحمل تلفات سنگینی شده بود و کاملا واضح بود، که اتحاد شوروی میتواند آلمان فاشیستی را به تنهایی و بسرعت مغلوب سازد. گشایش جبهۀ دوم در مرحلۀ نهایی جنگ در اروپا نمیتوانست زمان شکست آلمان فاشیستی را در حد قابل ملاحظهای کوتاه نماید. نیروهای پیاده شدۀ آمریکا و انگلیس در اوپا با ارتش بشدت ضعیف شدۀ آلمان فاشیستی میجنگیدند. این به متفقین اجازه داد تا به برتری بزرگی بر ارتش دشمن دست یابند و حمله برای آزادسازی فرانسه و آلمان غربی را گسترش دهند. در آن هنگام آمریکا و انگلیس در حوزۀ اقیانوس آرام و در جنوب شرقی آسیا به پیروزیهای بزرگی در مقابل نیروهای مسلح ژاپن دست یافتند.
دورۀ پنجم و نهایی جنگ جهانی دوم پس از تسلیمی آلمان آغاز شد.
تا این هنگام اگر چه ضربات خرد کنندهای به نیروهای مسلح ژاپن در اقیانوس آرام وارد شده بود، اما آنها هنوز توان کافی برای ادامه جنگ داشتند. تصرف جزایر اوکیناوا و مواضع نزدیک به ژاپن بزرگ توسط ایالات متحده آمریکا بمعنی پایان سریع جنگ بود. ژاپن هنوز نیروی عظیمی در چین و در ژاپن بزرگ داشت. بخش قابل ملاحظۀ نیروی زمینی و هوایی آن در شمال شرقی چین مستقر بود. واحدهای ضد حملۀ نیروهای مسلح ژاپن که بخشی از ارتش کوانتونگ را تشکیل میدادند، در اینجا، در ناحیه هممرز با اتحاد شوروی موضع گرفته بودند. تسریع تسلیمی ژاپن و پایان فوری جنگ جهانی دوم فقط پس از تارومار کردن این ارتش امکانپذیر شد.
اتحاد شوروی در اجرای صادقانه تعهدات خود در مقابل متحدین و با الهام از یک هدف انساندوستانه، با هدف خاموش کردن آتش جنگ جهانی دوم و دادن دست برادری به دست خلقهای آسیا در نبرد آنها با تجاوز امپریالیستی ژاپن، در شرق دور وارد جنگ با ژاپن گردید. نیروهای مسلح ژاپن، که در شمال شرقی چین، در جنوب ساخالین و در کره شمالی حضور داشتند، در اثر ضربات ارتش اتحاد شوروی شکست خوردند. ژاپن ناچار به قبول شکست و تسلیمی خود شد. جنگ جهانی دوم که شش سال ادامه داشت، با تسلیم شدن ژاپن خاتمه یافت.
خلق چین با نبرد قهرمانۀ خود برعلیه تجاوز ژاپنیها سهم عظیمی در هزیمت میلیتاریزم ژاپن داشت. مبارزات شجاعانۀ مردم چین، ارتش بسیار بزرگ ژاپن را برای مدت طولانی زمینگیر کرد و باعث تضعیف کلی میلیتاریزم ژاپن و تسریع شکست آن گردید.
این بود خلاصهای از دورههای مختلف جنگ جهانی دوم. و در هفتاد و پنجمین سالگرد این پیروزی بزرگ که همه بشریت در سال ۲٠۲٠ آن را جشن خواهد گرفت، ما موظفیم درمقابل قهرمانان اصلی این پیروزی بزرگ- مرکب از رزمندگان ساده و پارتیزانها، فرماندهان جزء و متوسط و عالی، هیأت سیاسی نیروهای مسلح و همیاران آنها در پشت جبهه ادای احترام کنیم.
آنها تربیت یافته و بزرگ شدۀ حزب کمونیست خردمند اتحاد شوروی بودند، که تحت رهبری آن موفق شدند از شرف و آزادی میهن در مقابل اشغالگران فاشیست دفاع نموده خاک وطن را از لوث وجود آنها پاک کنند، به کمک خلقهای اروپا بشتابند تا خود را از زیر سلطۀ فاشیسم برهانند. ما پایداری و شجاعت، شهامت و دلاوری سربازان اتحاد شوروی را، انضباط و توانایی آنها در عبور از همه سختیها را، و اطمینان قطعی آنها به پیروزی را که در جبهههای نبرد نشان دادند، تحسین میکنیم. میهندوستان بسیاری امروز نیزعبارات «سرباز شوروی»، «رزمندۀ ارتش سرخ» را نماد قهرمانی، شجاعت، وفاداری به میهن و وطن سوسیالیستی تلقی میکنند.
پیروزی اتحاد شوروی در جنگ دوم جهانی بر فاشیسم ثابت کرد، که سازمان نظامی کشور سوسیالیستی، همانند همۀ ساختار سوسیالیستی آن، بسیار قدرتمندتر است از سازمان نظامی کشورهای فاشیستی. غلبه بر ارتش هیتلری برتری علوم نظامی اتحاد شوروی و هنرهای رزمی آن بر علوم نظامی و هنرهای رزمی سرمایهداری را ثابت کرد. راهبرد واقعبینانه اتحاد شوروی روی شالودۀ درک عمیق و درست از اوضاع سیاسی و شرایط عام انجام نبرد مسلحانه بنا گردید.
خلقهای اتحاد شوروی، دراين پیروزی تاریخی خود، مدیون حزب کمونیست اتحاد شوروی هستند وآن حزب، خلق و ارتش تحت رهبری خود را خردمندانه ازطریق آزمونها ودشواریهای جنگ به سوی پیروزی بر آلمان فاشیستی و پس از آن، بسوی غلبه بر میلیتاریزم ژاپن هدایت کرد و ما کمونیستهای امروزی نیز به آن پیروزی شکوهمند افتخار میکنیم .
نویسنده: ولادیمیر یومبولایف
ترجمه:ا.م.شیری
منبع: http://www.sovross.ru/articles/1885/45472