سنگینترین اعتراف در قبال مارشالِ نبرد های دورانساز
محمد عالم افتخار
سنگینترین اعتراف در قبال مارشالِ نبرد های دورانساز
مشکلات صحی و به ویژه اُفت دید در اثر کتراکت؛ متأسفانه برایم اجازه خوانش های دقیق و نگارش های عمیق و بسنده را نمیدهد. لذا مواردی را در رابطه به نمایش اخیر جوزجان؛ تیتر وار بیان داشته و سپس یکی از نوشته های پیشین را که اینک به ضریب هزارها؛ گویا و مبرم شده است؛ خدمت عزیزان پیشکش میدارم.
کسیکه معنای این منظره را نداند؛ از سیاست در افغانستان و جهان امروز هیچ چیز نفهمیده است!
ـ پس از سرنگونی طالبان در سال 2001 و چند صباح بعد از تشکیل حکومت مؤقتِ مولود کنفرانس بن؛ توسط دوستانی در مجتمع نشراتی «طلوع افغانستان» کشانیده شده و دوباره به کار ژونالیستیک آغاز کردم. طی حضور 7 - 8 ماهه درین مجتمع آنچه را به گونه ستراتیژی دریافتم؛ اینها بود:
دوره موجودیت امریکا در افغانستان عمدتاً و اصلاً برای درهم کوبیدن وارلورد ها (جنگ سالاران) اقلیت هاست که با زور و اسلحه و کشت و کشتار «نظم طبیعی جامعه» را بر هم زده اند یا تهدید میکنند.
چون امریکا نمیتواند بر اقلیت ها تکیه و اعتماد کند؛ لذا جهادی ها و «طالبان» را که متعلق به اکثریت استند؛ وارلورد و جنگ سالار تلقی نمیکند؛ آنان در آخرین تحلیل از موقعیت تاریخی و طبیعی خود دفاع میکنند!
شاید مهمتر از همه؛ این دریافت بود که خلیلزاد یعنی امریکا و امریکا یعنی خلیلزاد!
چنانکه تا همین لحظه نیز معادله همین است!
بنابر این نه تنها جناب خلیلزاد در مجتمع ژورنالیستیک ما که قرار بود به نیویارک تایمز و فایننشل تایمز... دیگر اعتلا یابد بلکه بنگاه های تلویزیونی و مراکز ریسرچ و تحقیق و...و... داشته باشد؛ رهبر و حامی ارشد بودند بلکه این رهبری و پناه دهی ایشان بر اغلب روشنفکران افغانستان و اغلب مردمان افغانستان تسری داشت.
یکی از وظایف عاجل مجتمع ما ترجمه قانون اساسی امریکا و سپس کار و توسعه فعالیت ها بر اساس ارزش های آن بود. تا بودن من بدبختانه آنچنان باسواد در انگیسی امریکایی پیدا نشد که این مهم را رویدست گیرد!
در زمره جنگ سالارانی که هدف تبلیغاتِ به مرور برهنه شونده بودند؛ احمد شاه مسعود فقید و در جمله وارلورد هاییکه باید درهم شکسته میشدند؛ عبدالرشید دوستم بود. برای من که همان وقت به دلایل زیاد از خدمات متنوع نظامی دوستم به جناب خلیلزاد که ارتش امریکا به خاطر «مارشال پلان» ایشان به افغانستان پیاده شده بود؛ آگاهی داشتم؛ این پارادوکس بسیار گیچ کننده می نمود. البته بچه خیل ها بی پروا می گفتند که دوستم و همانند ها اجیر شده بودند و دالر خود را گرفتند و خلاص . کس که سر مملکت با آنها معامله نکرده؟!!
راستش من چیزی به فحوای طرد و تذلیل یا حذف و فراری دادن اقلیت ها احساس نکرده بودم ولی در مجموع نفوس آنها در حدود 15 فیصد جمعیت افغانستان وانمود میگردید که بعد ها عیناً از زبان کولن پاول وزیر خارجه وقت امریکا و جنرال پرویز مشرف دیکتاتور پاکستان و غیره نیز زیاد شنیده شد.
در مورد تعجیز و لگام زدن دوستم؛ جناب خلیلزاد در کتاب «فرستاده» از گام های عملی نیز سخن رانده اند که عمدتاً به قومانده ایشان توسط طیارات جنگی امریکایی محقق گردیده است.
پس از اینها از اقدامات سری و علنی حکومت های منتخب! حامد کرزی و اشرف غنی احمد زی منجمله علیه دوستم؛ صفحات مطبوعات و آرشیف ویبگاه های انترنیتی و رسانه های اجتماعی سرشار میباشد.
بی رودر بایستی باید تصریح کرد که اگر دوستم اقلیتی؛ مثلاً دوست محمد غلجایی یا درانی ... می بود؛ جناب خلیلزاد و اشرف غنی و کرزی حتی یک رئیس جمهور یا وزیر جنگ امریکا را ترغیب میکردند تا در فردای فتوحات شمال؛ مارشالی با شان و شوکت جهانی را مثلاً در قلعه جنگی مزار شریف؛ به وی اعطا نموده حتی در لیست برجسته ترین قهرمانان همطراز جنگ جهانی دوم ثبت و مرقومش فرماید.
ولی به عکس؛ چنانکه در استناد های متن آتی می بینید؛ حتی تا همین 5 – 6 ماه قبل هم سفارت های امریکا و بالاتر از سفارت ها و هم مطبوعات پالیسی ساز آن ابر قدرت «خواهان محاکمه و مجازات» دوستم در سطح ملی و بین المللی بودند؛ لذا رویداد اخیر؛ سنگینترین و تلخترین اعتراف به مقام مارشالی عبدالرشید دوستم است که خودِ کارنامه های نظامی او؛ برایش ارمغان کرده است. بی معنا ترین کلمات درین گستره «کلمات اعطا و تفویض و منظوری و ....» است چنانکه اهل نامنهاد اعطا و تفویض ... هنوز بغض و کینه و کدورت خویش را فرو خورده نتوانسته و بنگاه های «ملی» را مانع گردیدند که حتی از پخش خبر این «اعطا و تفویض و منظوری و ....» خود داری نمایند.
ناگفته نماند که اینجا دوستم منحیث یک قوماندان و رهبر جنگ های 42 ساله مطرح است و نه منحیث کدام انسان کامل و ولی و معصوم. آنکه بیشتر ناگزیر از کار و جنگ است؛ ناگزیر اشتباهات چه بسا خطیر هم ممکن است مرتکب شود.
اینک یک نبشتار چار سال قبل:
چرا یک «تُنبان»؛ مهمتر از افغانستان است؟!
(پرسشی از سفیر محترم امریکا و نمایندگان جامعه جهانی)
یکی از حقوقدانان برجسته کشور جناب قاضی فضل احمد معنوی که زمانی معاون قاضی القضات افغانستان و زمانی دیگر رئیس کمیسوین مستقل انتخابات بود، در صحبتی با تلویزیون آریا نیوز پس از اینکه کان و کیف دستگاه عدلی و قضایی کنونی (یعنی مال کشور حایز درجهِ اول فساد در دنیا را که در آنهم همین دستگاه ها فاسد ترین است) افشا میکند، می افزاید:
وقتی اعلامیه ارگ را در مورد موضوع (جنرال دوستم معاون اول رئیس جمهور و اتهام وارده بر وی) دیدم ادعایی که قبلا کرده بودم اثبات شد. و آن اینکه برای تیم ارگ هرکس که همرایشان بود به نفع شان بود (صرف نظر از همه جرم و جنایت و جهل و بداخلاقی و فسق و فجور)، آدم نیک است و خوب است و مبرا از هر گناه هست. اگر یک آدم یک روز به ضرر شان شد؛ باز به اصطلاح چوبی برای تهدید وجود دارد به نام دستگاه عدلی و قضایی.
(در مورد مسئله دوستم ـ ایشجی باید پرسید که شما) چه حق دارید؟ این موضوع جنایی نیست که دستگاه عدلی و قضایی بررسی کند. این لانجه سیاسی است؛ لانجه سیاسی را چه به دستگاه عدلی و قضایی؟ شرم است به آن نویسنده ها و مشوره دهنده ها که در داخل ارگ نشسته اند و می نویسند و مشوره میدهند. در بین سیاسیون ده ها تهمت ته و بالا میشود. امروز شما می بینید در بزرگترین کشور دنیا ـ ایالات متحده امریکا ـ که چه گپ ها در بین ترامپ و هیلاری کلینتون تبادله نشد. آیا آنها را کس به دستگاه عدلی و قضایی می برد؟ چنین چیزی منطق ندارد. لانجه سیاسی و جنجال سیاسی یک راه حل سیاسی پیدا میکند!
قاضی معنوی در بخش دیگر گفت: در قانون اساسی افغانستان یک آدم که در تکت انتخاباتی رئیس جمهور منحیث معاون راه پیدا میکند دیگر صلاحیت برطرفی او را نه رئیس جمهور دارد و نه پارلمان. من فکر میکنم اگر این مسئله ادامه پیدا کند، مسئاله توطئه چند نفره در ارگ؛ آنانکه که در داخل ارگ نشسته اند و اوضاع افغانستان را درک نمیکنند هرچه را منحیث یک حکایت و قصه شنیده اند؛ مثل ما و شما؛ چیز ها زیر نظر شان نگذشته. اگر آنها تلخی روزگار را میچشیدند؛ به احتیاط گام برمیداشتند. اگر به این بی احتیاطی ادامه بدهند و فکر کنند که ما یک جایگاه را گرفته ایم لازم نیست کوتاه بیائیم مثلیکه تا حالا کوتاه نیامدیم. در آنصورت با عقده گشایی عقب هیچ مصلحتی نمیگردند و عاقبت چنان خواهد شد که خدا نکند ما به آن نقطه برسیم.
فضل احمد معنوی مقدم بر اینها تصریح کرده بود که: جایگاه و توانمندی و نیرو و نفوذ و صلابت و ساحه و اراضی و همه چیزی را که جنرال دوستم دارد؛ دیگر ها ندارند. به قریه خود رفته نمیتوانند، خانواده ایشان پُشت شان ایستاد نیست. شما داکتر غنی را ببینید، یک کاکایش بر خلافش حرف میزند، برادرش بر خلافش است، قریه و قصبه اش را که در جایش بمانید.
جنرال دوستم بسیار واضح است که جایگاه مردمی دارد و صاحب رأی است و به همین اساس داکتر غنی با همه مخالفت ها، او را به تیم انتخاباتی اش آورد. آنوقت در برابر یک پرسش که من کردم یکی از کلانهای تیم غنی گفت که دوستم؛ بانک رأی است!
در 13 سال اخیر کسی نتوانسته این جایگاه و پایگاه را از نزد دوستم بگیرد. حکومت استاد ربانی تلاش کرد این پایگاه را گرفته نتوانست. طالب ها نتوانستند با اینکه دوستم از افغانستان برآمد؛ جنرال مالک آمد؛ بعد دست کسان دیگری را بلند کردند مثل اکبر بای و کی و کی. اما جایگاه دوستم را کسی از نزدش گرفته نتوانست. در 13 سال طبق اشاره شما (مجری برنامه) که به داکتر خلیلزاد داشتین؛ توطئه هایی را که من در جریان یک قسمت آنها بودم راه انداختند؛ بازهم کس جایگاهش را از.. (دوستم) گرفته نتوانست. درین نظام هم که او به حیث بانک رأی بود!
معنوی اضافه کرد: یک چیز را صادقانه بگویم و طرفداری از دوستم تلقی نشود. در دو انتخاباتی که یکی را مستقیم شاهد بودم و دیگری را ناظر بودم اگر رای پاکی در 2009 به کرزی وجود داشته؛ آرایی بود که دوستم برایش آورد و در دوران دکتر غنی اگر کدام رأی پاک وجود داشته باشد آرایی است که دوستم برایش آورده.
مردم و گروه ها و نظام حق دفاع از خود را دارند. خوب. دوستم چه کرده؟ در دفاع از این نظام و از این حکومت ایستاد است، خود را سپر ساخته، لباس نظامی پوشیده.
جنرال دوستم را حالا تهدید و تخویف نمیتوان کرد. جنرال دوستم اکنون همه قاعده های بازی را به درستی میفهمد و این را که حالا زمان محکمه لاهه و محاکمه و بازخواست و پرسان اینچنینی تیر شده. حالا نمی ترسد.
https://www.facebook.com/1698620903689873/videos/1815274098691219/
*******
در همین رابطه اظهارات داکتر رمضان بشر دوست در برنامه مثب ـ منفی تلویزیون آرزو نیز بسیار گویاست و از حقایق مهم و اصل ماهیت توطئه سیاسی بودن برخورد ها با جنرال دوستم در عین انتقادات بارز بر خود دوستم؛ پرده دری میکند. که آنرا درین آدرس دیده و شنیده میتوانید:
https://www.facebook.com/YouthsVoicePage/videos/1306650096063366/
اما زمانیکه ما و شما به اطلاعات عمقی تر و حاکی از جریانات سیستماتیک که موارد بر شمرده؛ صرف نمود هایی از آنها میباشد؛ پی ببریم؛ اذهان مان داغ می آید و وجدان هایمان حالت انفجاری کسب مینماید.
با دریغ که چنین اطلاعات دست اولی همیشه در معرض دسترسی مردمان و حتی به اختیار مبصران رسانه ای و انترنیتی و اهل قلم و کتاب نیز به آسانی قرار نمیگیرد. لذا آنان اگر خواسته هم باشند نمی توانند به گفته محترم معنوی؛ لانجه سیاسی را از جرم و جنایت عادی و پیشبینی شده در قوانین و متون فقهی و عرف؛ تمیز و تفکیک کنند.
به هر حال بسیار خوشبختانه یکی از وطنپرستان کشور که احتمالاً افسر بلند دست نظامی پیشین و صاحب امکانات بی بدیل دسترسی به اطلاعات پُشت پرده سیاست ها و جریانات پیرامون شبکه ها واحزاب و دولت هاست؛ درین استقامت زبان گشوده و آنچه را که لازمی و سازنده بوده؛ بیرون داده است. من به اظهارات این هموطن در ویدیویی روی یوتیوب تماس یافتم و با شنیدن آن و تعمق پیرامون محتوای آن و عواقب آنچه تاکنون جریان داشته و آنچه از این پس پیشبینی میشود؛ به جای همه مردمان افغانستان اعم از پشتون؛ تاجیک؛ ازبک، هزاره و دیگر خواهران و برادران وحشت کردم. توجه فرمائید؛ متن ویدیو را اینجا پیاده میکنم:
************
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان از من پرسش کردند که چرا در مورد قضه انجنیر احمد ایشچی و جنرال دوستم چیزی نمیگویی؟
دوست های عزیز!
کشمکش هایی که در جوزجان جریان داشت و جریان دارد؛ از اوایل حکومت کرزی منشاء میگیرد. کرزی و یکی از معاونانش مبلغ سه میلیون دالر را برای لعل محمد قوماندان، برای فقیر جوزجانی و برای احمد گدامدار با مشوره با احمد ایشچی میدهند که شما از اطرافیان نزدیک دوستم استید؛ اورا ترور کنید؛ به هر شکلی که میشود. حتی تصمیم گرفتند که زهر را در بوتل شراب جابجا کنند و ازین طریق جنرال دوستم را بکشند.
درین جریان نه احمد گدامدار زبان باز میکند و نه لعل قوماندان. فقیر جوزجانی می آید پیش دوستم در شبرغان. برای دوستم میگوید که برای من همین یک میلیون داده شده، حق من رسیده؛ و فلان و فلان آدم ها هم پول گرفته و مشوره اساسی را انجنیر احمد ایشچی داده که چگونه ما میتوانیم تو را از بین ببریم.
به خاطر اینکه ما از یک جوزجان استیم؛ تقریباً یک جای بزرگ شدیم و هم قوم استیم و در یک محیط زندگی میکنیم؛ من از این قضیه صرف نظر کردم و خودت را در جریان ماندم.
بعد از اینکه جنرال دوستم لعل قوماندان را خواست و قضیه را ازش پرسان کرده گفت: یک میلیون دالر را چه کردی؟
درین جا لعل قوماندان موازنه خود را از دست داد و زیر تأثیر دوستم رفت، هیچ چیزی گفته نتوانست و دوستم برایش گفت که من؛ تو یک آدم بیسواد، یک آدم وحشی را تا معاونیت جنبش رسانیدم، قوماندان فرقه ساختم، قوماندان قول اردو ساختم. من چه کاستی برایت کرده بودم که تصمیم مرگ مرا گرفتی؟!
من هیچ چیزی برایت نمیگویم و دیگر نمیخواهم که رویت را به رویم بزنی.
بعد از جریان حادثه؛ لعل قوماندان؛ وقتی به طرف خانه خود حرکت میکند، از ترس و هراسی که برای دوستم خیانت کرده بود؛ منقلب میشود و حمله قلبی بالایش می آید که در شفاخانه جان میدهد.
قضیه دوم، قضیه فاریاب بود که یکی از قوماندان ها را علیه دوستم تحریک کردند تا قرار پیشبینی شان دوستم عکس العمل نشان داد و طیاره های آیساف را سرخانه اش پرواز دادند که اگر عکس العمل متوقعه دیگر را دوستم نشان دهد؛ خانه اش را بمبارد بکنند، خودش و عیال و اطفالش را از بین ببرند.
سوال من درینجاست گیرم یک تعدادی در چار اطراف دوستم استند و بر علیه دوستم قد علم کردند که دوستم را از صحنه بیرون بکشند، خلع بسازند، از وظیفه سبکدوش نمایند؛ چه واقع میشود؟
هدف اساسی ما مبارزین این است که کی در مقابل دشمن ایستاد میشود. دوستم ایستاد میشود، عبدالله ایستاد میشود، استاد عطا ایستاد میشود، حاجی ظاهر قدیر ایستاد میشود، رزاق قندهار ایستاد میشود؟؟
هرکس که ایستاد میشود هدف ما این است در مقابل دشمن مردم افغانستان؛ باید یک کسی ایستادگی کند.
گیرم اگر دوستم امروز در صحنه نبود؛ همین احمد ایشچی این جرئت و این غیرت را داشت و دارد که در مقابل دشمن در فاریاب، در جوزجان، در سرپل و در سایر ولایات برود؛ ایشچی ایا قابلیت این را دارد که یک دو سه هزار نفر را مسلح کند؟ ایا گنجایش این را دارد که همین قدر مردمی که پُشت دوستم ایستاد است؛ پشت او ایستاد شود؛ و از همین مردم و از همین ازبک و ترکمن دفاع بکند؟؟
نه نداشت و ندارد و داشته نمیتواند. این ها جاهل استند، اینها میخواهند قوم خود را چند پارچه بسازند، میخواهند که تبر دشمن را دیگر هم تیز بسازند و میخواهند که منطقه خود را به آشوب بکشانند!
و یک قضیه آخر؛ که من نمیخواستم این را افشا کنم. ولی حال خدمت شما و دوست ها به عرض میرسانم.
عالم ساعی والی قبلی جوزجان هم در مقابل دوستم قد علم کرد؛ آنهم بر اساس تحریک همین انجنیر احمد ایشچی بود. ساعی میخواست سربازان دوستم را مزاحمت کند و بادیگارد هایش را به تنگ اورد. وقتیکه دوستم پیغام خود را روان کرد که بیا از نزدیک با تو گپ میزنم، تو که نفر من بودی، من ترا اینقدر پرورش دادم و اینقدر رشد دادم تو چطور در مقابل من ایستاد می شوی؟
قضیه منجر به جنگ شد؛ چند نفر از بادیگارد های دوستم و چند نفر ازمحافظان ساعی کشته شدند. ساعی بالاخره از این ولایت (جوزجان) رفت؛ چند روز در ولایت بلخ بود و از آنجا به کابل انتقال شد.
در همین اواخر قراریکه شما در جریان استید یا نیستید عالم ساعی والی قبلی جوزجان رفت به ترکیه. رفت به دوستم دستبوسی کرد، پای بوسی دوستم را کرد و تمام قضایاییکه الی کمین آخر غورماچ را دربر میگرفت؛ همه را برای دوستم افشا کرد. درین قضایا کی ها شریک استند. ملک شریک است، ایشچی شریک است، برادر های حفیظ ارباب از فاریاب شریک است. این مردم ها به شمول اتمر؛ طوری طرحریزی ها کردند که تو را از بین ببرند که تو دیگر در صفحات شمال نباشی. اصل قضیه؛ قضیه کمین ـ تنها نیست. اصل و اساس قضیه توطیه های اولی است که من به خدمت شما عرض کردم که دوستم را اینها از چه وقت ها و به چه قسم ها میخواستند از بین ببرند.
دوست های عزیز!
هر فرد این جامعه ولو اگر قبلاً خیانت کرده، اگر قبلاً جنایت کرده ولی امروز اگر به عنوان مدافع در پهلوی ما ایستاد میشود؛ ما آنرا می پذیریم. شما ببینید زرداد؛ کسی که بادیگارد های خود را به عنوان سگ تربیه کرده بود، مسافرین را از موتر ها پائین میکرد؛ گلو و شاهرگ شانرا دندان میگرفت، پول مردم را می قاپید، بچه مردم را تا میکرد، زن مردم را تا میکرد، دختر مردم را تا میکرد...
امرزه کسانی میروند در میدان هوایی؛ او را بدرقه کنند و میخواهند او را به عنوان یک قهرمان داخل کشور کنند. اگر او خاین و جانی نبود، رذالت و بیشرفی نکرده بود؛ چرا در لندن یازده سال بندی شد؟
چرا کسی که چار روز پیش از امنیت ملی رها شده بود، رفت 86 نفر جوانی را که به خاطر برق و روشنایی تظاهرات میکردند، در چوک دهمزنگ شهید کرد. هویتش معلوم است که چرا او را استانکزی از زندان امنیت رها کرد؟! چرا او آمد خود را در آن همایش جوانان انفجار داد؟ چرا از ستانکزی؛ کسی پرسان نمیکند؟
فرخنده را کشتند در روی سرک، یک سیاه سر مظلوم را، یک دختر جوان را، عزیز یک خانواده را، ناموس یک خانواده را برهنه کردند، حریق کردند؛ چرا تا امروزه روز کس سوال نمیکند و کسی پرسان نمیکند؟!
سرباز هایی که در محاصره یک ماه دوماه می مانند؛ طیاره هیلیکوپتر کس برایشان روان نمیکند؛ کس برایشان اعاشه روان نمیکند، اباطه روان نمیکند. چرا کس یک روز از وزیر دفاع و وزیر داخله پرسان نکرد؟!
چرا در مسجد شیعه ها انفجار میشود؛ چندین نفر کشته میشود؛ چرا از امنیت ملی کس پرسان نمیکند؟
در مقابل آنهمه؛ چرا اینهمه به اختلافات دامن میزنید؛ چرا هی مردم خود را میکشید و به خاطر چی مردم را به کشتن میدهید؟!
زرداد دیروز آمده تازه داخل میدان شده؛ افرادش آمده عکس های او را؛ عکس های یک دزد را، عکس های یک قاتل را، یک خاین را، یک وحشی را، یک سگ را؛ گرفته سر عکس احمد شاه مسعود بند کردند.
من طرفدار احمدشاه مسعود نیستم ولی چرا اینها میخواهند طرفدار های یک رهبر دیگر را تحریک کنند؟