گاهنامۀ هنر و مبارزه 30 دسامبر 2020


گاهنامۀ هنر و مبارزه

30 دسامبر 2020

تن بی جان فعال ضد واکسن بنیانگذار جنبش « خطر را بیاموزید »

در خانه اش توسط پسر 9 سالۀ او کشف شد

با پی نوشت حمید محوی: حکومت جهانی و جنگ ویروسی

مرکز پژوهش های جهانی سازی

12 دسامبر 2020

 

تن بی جان فعال ضد واکسن، بنیانگذار جنبش «خطر را بیاموزید» (Learn the Risk) توسط پسر 9 ساله اش کشف شد. گزارش مرگ براندی ووگان Brandy Vaughan روز سه شنبه پخش شد، ولی تاریخ آن تأیید نشده است.

علت مرگ براندی ووگان مشخص نیست. ووگان فعال ضد واکسن و انجمن کالیفرنیائی « Learn the Risk» را بنیانگذاری کرده بود.

او در صفحۀ فیسبوک خودش را به عنوان شناسندۀ صنایع داروسازی که مأموریتش ایجاد جهانی سالم تر است معرفی می کرد. هدف او آموزش و اطلاع رسانی دربارۀ خطرات واقعی دارو و واکسن بود.

 

وقتی براندی ووگان هنوز در صنایع داروسازی کار می کرد، در فروش داروئی به نام ویوکس (Vioxx) شرکت داشت که داروئی بود برای تسکین درد. بر اساس آنچه در زندگینامه اش در سایت « خطر را بیاموزید » نوشته، ویوکس داروی مسکن خطرات سکتۀ مغزی و قلبی را دوبرابر افزایش می داد.

سپس این داروی مسکن از بازار حذف شد. براندی گفته است که « از این تجربه، پی بردم که هر چیزی که در بازار عرضه می شود به معنای بی خطر بودن آن نیست».

علاوه بر این در زندگینامۀ او چنین می خوانیم : « بخش بزرگی از آنچه صنایع بهداشتی به ما می گوید حقیقت ندارد.»

سپس او به اروپا رفت و پس از هشت سال مشاهده کرد که موضوع درمان و بهداشت خیلی با آنچه در آمریکا جریان دارد متفاوت است.

او در زندگینامه اش نوشته است که در بازگشت به ایالات متحده با پسرش که واکسینه نشده بود، وقتی در مطب پزشک کودکان پرسشی را مطرح می کند که هر مادر و پدری باید مطرح کنند، یعنی واکسن از چه ترکیباتی تشکیل شده؟ فوراً مورد ارعاب پزشک قرار می گیرد. « چگونه است که کودکان در کشورهای دیگر با وجود این که خیلی کمتر از کودکان ما واکسینه می شوند سالمترند؟»

مصاحبه به زبان انگلیسی – زیر نویس فرانسه با براندی ووگان

https://youtu.be/vAwJrQIDTgQ

در گردهمآئی برای پشتیبانی از آزادی واکسیناسیون در 9 سپتامبر 2017 در پاریس، ما با براندی ووگان ملاقات داشتیم، او کارمند عالی رتبه در شرکت دروسازی مرک Merck بود که یکی از قدرتمندترین گروه های داروسازی در جهان است. او پس از اینکه پی می برد که ویوکس Vioxx داروی که خود او برای فروش آن در بازار شرکت داشته، سرانجام موجب مرگ صدها هزار نفر از بیماران در سراسر جهان شده این شرکت را ترک می کنم. علاوه بر این مرک Merck  شرکت داروسازی کاملاً به خطر ویوکس آگاه بوده و عمداً داده های مربوط به کُشنده بودن آن را پنهان کرده است.

لینک متن اصلی:

https://www.mondialisation.ca/lactiviste-anti-vaccin-qui-a-fonde-learn-the-risk-a-ete-retrouvee-morte-par-son-fils/5652047

پی نوشت مترجم :

حکومت جهانی و جنگ ویروسی

روشن است که مرگ برادلی ووگان کمی مشکوک بنظر می رسد،  در هر صورت در مقالۀ بالا نویسنده به دلیل فقدان مدرک عینی تلاش پرومته ای بخرج داده تا مرگ او را مشکوک اعلام نکند. در هر صورت کم نیستند افرادی که در وضعیت های خاصی با امکانات بسیار ناچیز سرمایه های عظیمی را به مخاطره می اندازند، و آثار جهان سینما به عنوان آینۀ تخیلات معاصر که غالباً از رویدادهای واقعی و مستند اقتباس می کند گواه بر همین مدعا ست. در گذشته های دورتر «برادلی ووگان های» نوعی را به محض اینکه با گفتمان حاکم فاصله می گرفتند، برای حفظ نظام حاکم به جرم جادوگری و ارتداد به آتش هیزم می سپردند.

در نتیجه من نیز فکر می کنم که مرگ برادلی ووگان یک مرگ ساده نبوده و مرگ او را « احتمالاً» می توانیم در آخرین مرحله به یکی از اشکال خشونت طبقاتی و به همین گونه از جمله نشانه های جریان تبهکار لیبرالیسم جهانی ساز و حکومت جهانی به عنوان بخشی از سیر تحولی نظام سرمایه داری/دشمن نوع بشر تلقی کنیم. در این صورت مرگ برادلی ووگان را می توانیم به عنوان رویدادی از رویدادهای جنگ طبقاتی در دوران معاصر و در کلیت خشونت آمیز آن بدانیم. آنچه برادلی ووگان دربارۀ پی آمدهای مرگبار تجارت داروسازی افشا کرده که در عین حال «احتمالاً» موجب مرگ خودش نیز شده با توجه به خسارات جانی وسیعی که این تجارت تبهکارانه بر جا گذاشته ما را مستقیماً به  ده فرمانی که روی سنگهای راهنمای جورجیا حک شده هدایت می کند.

در اینجا توجه شما را بخصوص با پافشاری بیشتر روی دو فرمان اولیه آن جلب می کنم : 1) « جمعیت انسان‌ها را زیر ۵۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ (نیم میلیارد نفر) در توازن همیشگی با طبیعت نگاه دارید»،  2) « افزایش جمعیت را به‌طور خردمندانه هدایت کنید — با بهبود تندرستی و گوناگونی.». این دو فرمان از ده فرمان که در سال 1980 در بهبهۀ گسترش لیبرالیسم  روی سازۀ  سنگی با الهام در حد کپی از استون هنج در ایالت جورجیا روی سنگهای گرانیتی حک شده، مؤدبانه و با لحنی پیامبرانه با طرح قدیمی استراتژیک ایالات متحدۀ آمریکا همسوئی هائی را نشان می دهد. هنری کیسینجر افزایش جمعیت در کشورهای جهان سوم را برای امنیت ملی آمریکا مخاطره آمیز می دانست و کاهش جمعیت در کشورهای جهان سوم را برای امنیت ملی آمریکائی ها امری ضروری اعلام کرده بود. و به همین علت نیز برخی از تحلیل گران رویدادها در مناطق جنگی جهان آنچه را که رسانه های حاکم « خسارت جانبی » می نامند مربوط به همین سیاست جمعیت زدائی جهان سوم تعبیر کرده اند.

به شکل پیشگیرانه در مقابل آنانی که فوراً می خواهند این نوشته را به تئوری توطئه [به مفهومی که در رسانه های نظام تبهکار سرمایه داری رایج است] نسبت دهند، باید بگویم که مسئله این جا نیست که ادعا کنیم که برادلی ووگان حتماً به دست آدمکش های اجیر شده توسط شرک داروسازی مرک Merck و یا در بمباران هوائی بعضاً به اذن سازمان حقوق بشر برای نجات بشریت از چنگ « دیکتاتورها » ... و یا در اثر رعد برق کشته شده، موضوع اینجاست که امروز نیازهای بنیادی جامعۀ بشری به گروگان قدرت های سرمایه داری جهانی درآمده و الیگارشی ها از این پس می توانند در جنگ طبقاتی بخش بزرگی از جامعۀ بشری را برای تداوم حیات انگلی و مبتذل خود از بین ببرند، و  با زمزمه های حکومت جهانی که کاملاً منطبق است بر حاکمیت کمابیش مطلق ایالات متحدۀ آمریکا بر جهان معاصر. و این قدرت های حاکم نیز طبیعتاً می توانند در صورتی که منافعشان ایجاب کند ده فرمان سنگهای جورجیا را به اجرا بگذارند. در این صورت اگر کووید 19 توطئه نبوده در آینده می تواند باشد.

تلاش های «انسان دوستانۀ» امثال بیل گیتس ، گردهمآئی های بیلدربرگ ها و فراماسون ها و خلاصه دولت جهانی که امروز با توجه به همۀ تهدیدات بهداشتی و صنایع غذائی آلوده و تراریخته و به همین گونه پی آمدهای آتش مسموم توپخانۀ الیگارشی های جهان سرمایه با انواع و اقسام سلاح های کشتار جمعی، شیمیائی دست کم از دوران جنگ ویتنام به بهانۀ جلوگیری از پاندمی ویروس کمونیسم که به پیدایش کودکان دی اکسین انجامید  و سلاح هسته ای تاکتیک – و در دوران معاصر تر با بمب های اورانیوم ضعیف شده که به نام بمب سنگر کوب شهرت بیشتری دارد– که به سهم خود به ویژه در عراق و خاصه در خود ایالات متحدۀ آمریکا[1] مسئول تولد کودکان هیولائی اورانیوم ضعیف شده است، و بمب های هسته ای استراتژیک که هزاران بار مخرب تر از بمب هیروشیما و ناکازاکی می باشد، به نام مداخلۀ انسان دوستانه یا برای نجات یا توسعۀ  دمکراسی و حفظ شیوۀ زندگی غربی  که گوئی از سوی هیولاهایی که مستقیماً از داستانهای شاه پریان  بیرون آمده اند تا  به زندگی غربی ها تعرض کنند ...   این سیاست «انسان دوستانه» برای کاهش جمعیت جهان از سوی دولت جهانی به ویژه با پاندمی کووید 19 و پی آمدهای اقتصادی و اجتماعی آن بنظر می رسد که از محدودۀ کشورهای جهان سوم پا فراتر نهاده و به همۀ جهان گسترش یافته است. البته با یادآوری سابقۀ دیرینه تر فلسفۀ دولت جهانی که دست کم به قدمت کتاب « تخریب رهائی بخش » اثر هربرت جرج ولز در سال 1914 و به همین گونه « نظم نوین جهانی » به قلم همین نویسنده در سال 1940. این سیاست ضد بشری به رهبری اایالات متحده و اتحادیۀ اروپا (...) و به علاوه اتحادیه ای بی نام و نشان از همۀ لیبرال های خیلی پولدار که در تمام کشورها حکومت را قبضه کرده اند به همۀ جهان گسترش یافته است. به این معنا که سیاست کاهش جمعیت جهان از این پس تبعیض جغرافیائی قائل نمی شود. و اگر تبعیضی هست ، همواره تبعیض طبقاتی ست. گزارشات روزمره انباشته است از نشانه های همین توطئۀ تبهکارانه برای کاهش جمعیت جهان با اولویت مالکیت معنوی/کپی رایت برای منافع الیگارشی، اخیراً مقاله ای زیر عنوان « آیا واکسن های آمریکائی و اروپائی کرونا به ایران خواهد رسید ؟ » توسط مهدی ضمیری از راه پست الکترونیک به تاریخ 28 دسامبر 2020 منتشر شد و به ما می گوید که :

«  آمار بانک سیتی بانک نیز نشان می دهد که کشورهای توسعه یافته 85  درصد از کل ظرفیت تولید واکسن کرونا در جهان را خرید انحصاری کرده اند. البته کشورهای در حال توسعه برای کسب سهمیه بیشتری در خصوص دریا فت واکسن های کرونا تلاش می کنند. گروهی از کشورها مانند آفریقای جنوبی و هند از آمریکا و برخی کشورهای اروپایی خواسته اند که اعضای توافقنامه مالکیت معنوی تجا ری را برای تولید داروهای درمانی و واکسن بیما ری کرونا از کسب مالکیت معنوی معاف کنند اما این درخواست با مخالفت آمریکا، انگلستان و اتحادیه اروپا روبرو شده است.»

در اینجا به روشنی به عمق خشونت طبقاتی و نظام سرمایه که از تقدس مالکیت خصوصی بر می آید و بر آمده پی می بریم. حتا وقتی که تداوم حیات جوامع بشری مطرح باشد. در اینجا ما به پرسشها و تردیدهائی که دربارۀ ضروری یا غیر ضروری بودن واکسن برای مقابله با کووید 19 وجود دارد نمی پردازیم ولی با پذیرش این فرض که واکسن شرکت های اروپائی یگانه واکسن های معتبر و موجود در جهان باشد، می بینیم که « آمریکا، انگلستان و اتحادیۀ اروپا» با حفظ مالکیت خصوصی و انحصارات خود در عرصۀ داروسازی و واکسن در واقع و در آخرین تحلیل به این معناست که به بقیۀ بشریت اعلام جنگ ویروسی کرده اند. یعنی موضوعی که نظریۀ «کاهش جمعیت جهان» و استراتژی الیگارشی غربی را برای کشورهای در حال توسعه قویاً تقویت می کند.

با وجود چنین تهدیداتی، اخیراً دیدیم که گروه پزشکان و کادر پزشکی ایرانیان مدافع حقوق بشر در اطلاعیۀ مطبوعاتی به تاریخ 27 دسامبر 2020 زیر عنوان « اعدام دو زندانی بلوچ » اعتراض کرده اند که چرا این دو نفر یعنی این قاچاقچیان مواد مخدر که دو مرزبان ایرانی را نیز کُشته اند محکوم و اعدام شده اند؟ در حالی که تیتر اطلاعیهّ مطبوعاتی آنان نیز قویاٌ بوی تجزیه طلبی می دهد، و درهر صورت در راستای چنین جریانی ست که به طرح های حکومت جهانی آنگلوساکسون پیوند می خورند. ما از گروه پزشکان ایرانی انتظار داشتیم که از این هوشمندتر می بودند و به شکل جدی تری برای سلامتی انسانها ابراز نگرانی می کردند. ولی متأسفانه چنین اتفاقی نیافتاد. البته بین اپوزیسیون های ایرانیِ برانداز طلب و فقط برانداز طلب...بدون هیچ چشم انداز معتبری برای آینده کم نیستند افرادی که حتا  روی اتحاد با زندانیان بزهکار، قاچاقچی و آدمکش حساب باز کرده اند و چشم امید به  اتحاد و همکاری آنان دوخته اند. طبیعی ست که لیبرالیسم و حکومت جهانی و رسالت آسمانی ایالات متحدۀ آمریکا برای جهان متحدین خود را فقط می تواند بین بزهکاران و اوباش جستجو کنند. و جای شگفتی نیست که تا امروز از سوی حقوق بشری ها هنوز هیچ اطلاعیۀ مطبوعاتی علیه ترور محسن مخری زاده یعنی ترور امنیت ملی ایران منتشر نشده است. طبیعی ست شما وقتی آرمان خودتان را به اتحاد با قاچاقچیان، بزهکاران و اوباش گره زدید، متخصص علمی و استاد دانشگاه به درد شما نخواهد خورد و باید شراب پیروزیتان در جمجمۀ آنان بنوشید.

برای روشن تر کردن موضوع انحصارات، مالکیت خصوصی و تبعیض در خصوص مهمترین وضعیت هائی که به مرگ و زندگی جامعۀ بشری مربوط می شود، در عین حال می توانیم از طریق رسانه ها و خصوصاً جهان سینما به بررسی تخیلات معاصر بپردازیم. فیلم های نوع پسا فروپاشی یا پسا فاجعۀ بزرگ که به امضای هالیوود راهی شبکۀ بین المللی تجارت سینما می شود، غالباً مبلغ همین تبعیض است، و افراد و گروه هائی از سوی دولت (دولت جهانی) برای آن که بتوانند از «عملیات نجات» در آخرین ساعات پیش از وقوع مصیبت بزرگ در گسترۀ جهان بهره مند شوند (و جهان در نگاه هالیوود نیزیعنی ایالات متحده، اروپا و ژاپن ولی بقیۀ کشورها غالباً وجود خارجی ندارند و این مشتی ست نمونۀ خروار در مورد افکار عمومی دربارۀ  «جامعۀ بین الملل») که از پیش برگزیده شده اند و کمی پیش از رویداد بزرگ مطلع می شوند که باید به کشتی یا هواپیما برای انتقال به سنگرهای امن مراجعه کنند. این افراد و گروه ها نیز همیشه سرمایه داران – مالی و یا نمادینه – هستند، یعنی افرادی که به درد بخور تلقی شده اند و در تقابل با آنچه امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه آدمهای به درد نخور که هیچ چیز نیستند نامیده قرار می گیرند. در این نوع فیلم ها گاهی افراد برگزیده برای برخورداری از چنین امتیازی دچار ماجراهائی پیشبینی ناپذیری می شوند، توفیق یا ناکامی این قهرمانان داستانی اهمیت خاصی ندارد مهم این است که سینما افکار عمومی را به وسیلۀ این ترفند تخیلی و داستانی یا این نوع گره های داستانی به یار و غمخوار آنانی تبدیل می کند که « شایستۀ  » ادامه زندگی بوده اند و طبیعتاً نسبت به مزاحمانی که مانع نجات این گروه برگزیده شده اند در اشکال همذات پندارانه نفرت می ورزند. شستشوی مغری از این بهتر ممکن نبوده.

حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس /30 دسامبر 2020

[1]  برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به وبلاگ « ویژۀ کاربرد سلاح های اورانیوم ضعیف شده »

http://stopua.blogfa.com