شناختی از مارکسيسم بخش هفتم
نویسنده - ریچارد دیود. ولف
ناشر - دیموکراسی درعمل
گرداننده ازانگلیسی - دکتور میر سید احمد جهش
بخش هفتم
دربخش نهائی این رساله، ما به پیشنهاد های مارکس ومارکسیست ها در مورد حل مسایل نارسائی های سرمایه داری نظری می اندازیم.
مارکس درباره آینده ی فراتر ازسرمایه داری کمترچیزی گفته و یا نوشته است. او به آینده نگری اعتقاد نداشت. هیچکس نمیتواند بداند که جهان چطور تکامل میکند. مارکس ایده هایی را به ما داد که اگر ما از سرمایه داری فراتر میرویم چه اتفاق خواهد افتاد؛ ولی هیچ طرح ونقشه ی راه در زمینه ارائه نکرد. اما مارکسیست های بعدی مخصوصا آنانیکه نقش رهبری را درجوامعی که " سوسیالیستی" میخواندند، بازی میکردند، همیشه دراین تردد سهیم نبوده اند.
مارکس برعکس بسیاری ها که گفته اند دولت و حکومت باید بصورت مداوم نقش مرکزی را درشکل گیری جهان آینده ی پسا سرمایه داری بازی نماید، هرگز توصیه ای نکرده است. بعضی از مارکسیست های بعدی، تفسیری ازمارکس کرده اند که اوچنین توصیه ی نموده است. اما یافتن چنین ایده ای درآثار مارکس دشواراست. اوکتابی درمورد دولت نه نوشته است، زیرا دولت در محراق تحلیل هایش قرارنداشت. ترجیحا مرکزتوجه او را روابط بین مردم تشکیل میداد. مانند رابط برده دار- برده، فیودال- دهقان و کارفرما- کارگر. درهریکی ازاین روابط، اقلیتی ازاشخاص: برده دار، فیودال و کارفرما تمام تصامیم کلیدی تولید را بدست دارند. آنها تصمیم میگیرند که چه، چطور و درکجا تولید گردد و با مازادی که ازکارگران مولد بدست میآید چه کنند.
جهت رسیدن به جامعه ایکه نمایانگرآزادی، برابری، برادری ودیموکراسی باشد، اولین ومهمترین چیزیکه باید تغییرداده شود شیوه تولید است.
دردفتر، فابریکه، مغازه، خانه وهرجای ایکه کارصورت میگیرد، باید تغییر بنیادی درشیوه تولید رونما گردد. هدف مارکس ازتغییردرنحوه تولید خاتمه دادن به دوگانگی بین چند نفر مازاد گیرنده، کسانیکه در راس محل کار قرار دارند و درمورد مسایل مربوط به تولید تصمیم میگیرند وهمه آنانیکه درآن محل مصروف کاراند. بناا نباید که مازاد تولیدی کتله های وسیعی ازمردم به جیب اقلیت مازاد گیرنده واریز شود. هدف از ایجاد ساختار متفاوت اقتصادی آن است که درآن محل کاربصورت اساسی مساوات گرا ودیموکراتیک بوده و تولید کنندگان مازاد همه یکسان به صاحبان و توزیع کنندگان مازاد تبدیل میگردند واستثمارخاتمه می یآبد. تصامیم درمحل کار که چه، چطور و درکجا تولید و مازاد چطور توزیع گردد، به شکل دیموکراتیک توسط کارگران مولد وغیرمولد یکجا به اساس یک فرد یک رای اتخاذ می گردد.
در این بررسی، دیموکراتیزه کردن محل کار به مفهوم آنست که چطورنسبت به سرمایه داری بهترعمل میکنیم.
اگر به دیموکراسی باور دارید، اگر باوردارید که آزادی نیازمند محیط اجتماعی دیموکراتیک است، پس آن دیموکراسی باید شامل محل کار باشد؛ جای ایکه مردم اکثر وقت شانرا درآن میگذرانند. بدین ترتیب حل مسایل سرمایه داری نیازبه تغییردرمحل کاردارد. چیزیکه باید تغییر نماید سلسله مراتب دوگانه کارفرما دربالا و کتله های عظیم کاگران درپائین است. با این تغییرات محل کار دیموکراتیک گردیده، هرشخص حق میداشته باشد تا درمورد مسایل مربوط اظهارنظر نماید. آنچه که باید برای اقتصاد اتفاق بیفتد مشابه چیزی است که مدتها قبل بسیاری ازدیموکراتها درمورد سیاست میخواهند. ازاین گذشته رهایی از شرِ شاهان، سزارها و امپراتوران به دلیل آن صورت گرفت که اطاعت از یک گروه کوچک که تصامیم مهم سیاسی را برای ما اتخاذ میکردند قابل قبول نبود. عین منطق میتواند درمورد اقتصاد نیزاعمال گردد. دقیقا این راهی است که میتوان استدلال مارکس را درک نمود.
دیموکراتیزه کردن سیاست مدت مدیدی یک منترا، یک شعار ویک هدف بود. مارکس میپرسد: چرا تنها دیموکراتیزه سازی سیاست؟ چرا اقتصاد را دیموکراتیزه نساریم؟
اگر یک گام پیشتر برویم، مارکس بطور موثراستدلال میکند که یک دیموکراسی واقعی سیاسی به دیموکراسی اقتصادی به مثابه زمینه وشریکش نیاز دارد.
اگرما به کدام نظام اقتصادی اجازه بدهیم که تنها چند نفر را ثروتمند سازد، آن پولداران با استفاده از ثروت شان نظام سیاسی را فاسد میسازند تا دارائی های شان حفظ گردد. تاریخ برده داری، فیودالیزم وسرمایه داری بصورت مکررشاهد این حقیقت است. نمایشنامه مضحک امروزی بلیونرها در رقابت برای خرید رای درخاطره هر یک ازخوانندگان این سطور وجود دارد.
مقصد مارکس از ایجاد محل متفاوت ودیموکراتیک کار درنظام فراتراز سرمایه داری آنست که هیچگاه بسنده نخواهد بود. اگرما تنها سرمایه داران وکارفرمایان خصوصی را با کارمندان دولتی تعویض نمائیم، ملی سازی یا اجتماعی سازی شیوه تولید ما را فراترازسرمایه داری نخواهد برد؛ زیرا باز هم رابطه دوگانه کارفرما وکارگر باقی میماند.
درصد سال اخیر، زمانیکه سرمایه داری دولتی جای سرمایه داری خصوصی را گرفت، بعضی ها چنین سرمایه داری دولتی را سوسیالیزم وحتی کمونیزم نامیدند. از اینرو بعضی ها پوسته خانه ها، شبکه های راه آهن وبانکهایی را که توسط دولت فعالیت میکنند نشانه ی سوسیالیزم میدانند. مردمان دیگر کلمه سوسیالیزم را به جوامعی اطلاق میکنند که سرمایه داری دولتی را به مثابه نظام اقتصادی رایج شان ایجاد نمودند. مانند اتحاد جماهیر سوسیالستی شوروی، جمهوری مردم چین ودیگران.
البته تعریف ها میتواند متنوع باشند؛ اما هدف از مطالعه مارکس این است تا روشن گردد که در تحلیل اوتعویض استثمارگران سرمایه داری خصوصی با کارمندان دولتی درارتباط موازی با کارگران مولد وغیرمولد به معنی فراتر رفتن از سرمایه داری، چیزیکه مارکس درانتقادش از سرمایه داری درذهن داشت نمیباشد. زمانیکه وابستگی محل کارمطابق به فسخ استثمارتعیین میگردد، سرمایه داری کنار گذاشته میشود. این وضع وقتی اتفاق می افتد که کارگران مولد مازادی را که تولید میکنند به مازاد گیرنده ها یعنی آنهایی که درمورد توزیع مازاد تصامیم اساسی را اتخاذ می کردند نمیدهند.
آیا راه حلی را که مارکس پیشنهاد میکند فقط یک آرمان وتخیل است؟ فکر نمیکنم. به نظرم تعداد کثیری طرزتفکرمارکس را میدانند وپشتیبانی میکنند. به همین دلیل است که ایده های همکاری گروهی وانواع دیگر ساختار های دیموکراتیک محل کار در طول تاریخ بشری درهمه جا مورد بحث و آزمایش قرارگرفته است. تاریخ سابقه امریکا کوپراتیف های کارگری رابخاطردارد: کارگران درفارمها، مغازه ها و موسسات کوچک صنایع دستی به شیوه های دیموکراتیک ومساوات گرائی باهم یکجا میشدند. امروزشرکت کوپراتیفی "موندراگان" در اسپانیا مثال برجسته کوپراتیف های کارگری میباشد. درایتالیا شرکت "ایملیا رومگنا" جاییست که 40 % از مشاغل توسط کوپراتیف های کارگری پیش برده میشود. بیان مارکس نسخه رسمی و مکمل تر این ایده هاست که او آنرا بشکل مدرن فارمولبندی نموده و به شیوه منظم وعالمانه تدریس میکند.
مارکس با این کارش تاریخ تلاش هایی را که در طول سالهای متمادی تقریبا درهمه فرهنگ ها جهت رسیدن به جامعه عادلانه صورت گرفته است، برای ما بازیابی میکند.
مارکس منتقد اجتماعی ای بود که سرمایه داری را ختم تاریخ بشرنمیدانست. سرمایه داری برای او فقط مرحله ی نهائی است که سخت احتاج گذار به چیز بهتر دارد.
(رجوع شود به اثرلینن " امپریالیزم به مثابه آخرین مرحله رشد سرمایه داری. مترجم).
مارکس درآثارش به ما تذکرمیدهد که هواداران وتجلیل کنندگان سرمایه داری اکثراً اشتباه هایی را انجام میدهند که قبل از ایشان طرفداران و مبلغین برده داری و فیودالی مرتکب میشدند.
آنها با این امیدواری تخیل میکنند که نظام شان ختم تاریخ وآنقدر خوب است که بشریت نمیتواند بهترازآن داشته باشد. همه شان غلط ثابت شدند. پس چرا ما به اشخاصی باورنمائیم که امروزبه ما میگویند که نمیتوانیم نظامی بهتر ازسرمایه داری داشته باشیم. مارکس مانند تعداد زیادی ازمورخین دیگرمتوجه گردیده است که نظامهای اقتصادی مانند بردگی، فیودالیزم ودیگران همه تاریخی داشته اند، آنها تولد شدند، به مرورزمان تکامل نمودند، مردند و راه را برای نظامهای دیگرهموارساختند. تا سالهای 1850 م به اندازه کافی برای مارکس برملا شده بودکه جاینشین سرمایه داری را جستجوکند تا سرمایه داری به چیز بهتری تعویض گردد. تحلیل هایش ثمره آنهمه کاوش ها میباشد.
امریکائیان مخصوصا امروزبا پرسش های جدی وشواهد آنکه نظام سرمایه داری ما دچار مخمصه شده است مقابل اند. سرمایه داری ما به جای آنکه درخدمت توده های وسیع مردم باشد، بیشتر و زیاد تردرخدمت گروه 1% ( طبقه ممتاز) است. تلخ کامی عمومی، خشم وانتقاد ازیک نظام اقتصادی ناکار را شاید برای مدتی به سمتی منحرف سازند و تقصیر را متوجه مهاجرین، شرکای تجارتی، اقلیتها وسایرافراد سازند. اما ملامتی را به دوش دیگران انداختن مشکل را حل نکرده و امروز نیزحل نخواهد کرد. دیر یا زود آنانی که بطورجدی درجستجوی راه حل این مسایل اند، مانند همیشه راه خود را بطرف مارکس وسنت مارکسیستی به مثابه یک منبع معتبر درمی یابند. کمک به این پروسه مقصد این رساله است.
" کارگران بجز از زنجیرهای شان چیزی ندارند که ازدست بدهند. آنها جهانی را برای بُردن دارند.
کارگران جهان متحد شوید! "