کشتار نامه
( سروده ای ازسيد زبيرواعظی)
کشتار نامه
نا بسامانی به کشوربين که پيکر ميکُشد
هرمحارب با قوا و زور و لشکر ميکُشد
بسکه وضع دين و مذهب گشته يکسر منقلب
مولوی را يک چلی درپشت منبر ميکُشد
بی وطن گشتيم و آواره زميهن، زان سبب
بين چسان، چند دزد و بی وجدان، کشور ميکُشد
نزد روس و جرمن و انگليس دست ما دراز
هريکی خواهد، به پشت ميز و دفتر ميکُشد
هرکه آمد چورکرد، مال و منال اين وطن
مردم مارا مگر تا روز محشر ميکُشد؟
ازبک و پشتون و تاجک جمله را اکنون نگر
اجنبی چون غول وحشی يک برابر ميکُشد
سياه ترين قدرت به گيتی باشد امريکا بدان
با دوا و مرهمش ، دربين بستر ميکُشد
چشم خود را دوخته بر ثروت مشرق زمين
با طماع حرص و آز پوچ درسر، ميکُشد
هرزمانی نفع مادی و سياسی را که ديد
گاه به نرمش، گاه به سازش، گاهی بدتر ميکُشد
توده های کار و هستی آفرين را درجهان
ميکند سرکوب و خوار و زار و ابتر ميکُشد
روس آمد دروطن، فرياد سردادند همی
کو به قصد بحرهند ازحد فزونتر ميکُشد
ازچنين اوضاع نا رام سود جست و بهره بُرد
داد زد، فرياد کرد و گفت که کافر ميکُشد
هفت رهبر را گرفت آغوش، پول داد و سلاح
اين زمان هرهفت شان را جمله يکسر ميکُشد
دی بنام کمونيست کشتند اولاد وطن
حال به نيرنگ تروريست جمع ديگرميکُشد
جمله بيرق های گيتی را به ما افراشتند
تحت نام اين که " القاعدۀ " ستمگرميکُشد
دورثانی اين " ولس مشر" را به ما تحميل نمود
با چنين جعل و تقلب، بار ديگر ميکُشد
آن جنايتکار" اسامه " را چوفرزند پروريد
حال برای قلع و قمعش، تا به خيبرميکُشد
آنکه می آموخت درس قتل و غارت بين چسان
ازقضاء برعکس مربی را فزونتر ميکُشد
بوش بهردستيابی برمنابعی خليج
بين که صدام و پسرهايش مکررميکُشد
جنگ واشغال عراق و سرنگونی حزب بعث
با مرام انتقام خلق و کشور ميکُشد؟
نازم آن مرد عراقی را که با کفشهای خويش
بوش خفت و خوار و رسوا را به محضر ميکُشد
هرکه واک و اختيار خود به غير تسليم کرد
ازيهودی تا نصارا، گبر و کافر ميکُشد
کُشت و خون آسان نباشد، ليک امروز ازقضاء
رهزنان و مفسدان را بين که فر فر ميکُشد
اين چه کُشتن کُشتن است، امروزياران دروطن
جنگ طلب درهرکجا چون مور و کفتر ميکُشد
طالبان گيرند نشان آن روضۀ پاک مزار
تاجک و ترک و هزاره تا به کاکرميکُشد
اين تروريستان دون همت چرا با نام دين
مردمان اين وطن، مانند بر بر ميکُشد
با بم و هاوان و راکت، اين جنايت پيشگان
مردم نادار و مسکين را سرا سر ميکُشد
طالب ازفرط تعصب آن مزاری ساده را
با پراشوت درفشار باد صر صر ميکُشد
ای"غوليدلی" دلته راشه، چيری زی، توپک په لاس
ورنه " گاوندی" ترا در راه خيبر ميکُشد
اندکی با خون سرد وعقل سالم فکرکن
ورنه هرموجود بيرحمت مکررميکُشد
گربسيج گردند تمام مردم افغانستان
دشمنان خويش را يک پشت ديگرميکُشد
پرچم توحيد ملت، وربتابد دروطن
دشمن سفاک وغاصب را سريع ترميکُشد
"واعظی" فرياد مکُن، ترسم ترا اين خائنان
با تفنگ وتوپ و راکت، تير و خنجرميکُشد