کجا روز است
کجا روز است
کجا روز است ، کجا روز است
کجا عید است و نوروز است
چنین عیدیکه از رنگ طبیعت رنگ می گیرد
چنین روزیکه جای شیشه ها را ، سنگ می گیرد
چمن سبز و فلک نیلو فری و دشت گلگون است
دل صحرا برنگ لاله های سرخ ، پرخون است
که او خیل شهیدان را به قلب خویش جا دادست
زخون هر شهیدی در ازایش لاله می روید
و عطرش را بروی سبزه عاشقانه می بیزد
به آسانی مبویید ش ، به آسانی مکوبیدش
کجا روز است ، کجا روز است
کجا عید است و نوروز است
رواق نیلگون پوشیده از دود است
افق در تیرگی ها گرد آلود است
زهر بام و در شهر و نواحی ها
ستون دود و آتش میرود بالا
غبار گرد و یرانیء منزل ها
کجا روز است ، کجا روز است
کجا عید است و نوروز است
فضا سردوهوا ابری ،شفق آبستن خون است
جفای گردش این چرخ خشم آلودگردون است
که گویا در مسیرش بعد ازین معکوس می چرخد
اگر گاهی شود روشن
به آسانی مبینید ش ، به آسانی مخوانیدش
کجا روز است ،کجا روز است
کجاعید است و نوروز است
چمن سبز است اما درکجا سبز است
در آنجایی که آب دیده و اشک است
در آنجایی که در آنجا ، بجایی آب باران اشک می بارد
در آنجا سبزه می کارد
به آسانی مکوبید ش ، به آسانی مکوبید ش
کجا روز است کجا روز است
کجا عید است و نوروز است
چنین روزیکه چند تا میوه ء خشک وتری با آب شیرین است
بروی سفره ی دارنده ی ، هفت رنگ و هفتسین است
همه از رنج کار و زحمت دهقان کمپیریست
که از بازوی او نقل و نبات و شکر و شیریست
به آسانی مخوریدش ، به آسانی منوشیدش
کجا روز است ، کجا روز است
کجا عید است ونو روز است
در آنجا میشود نوروز تا پیدا شود موجی
که تاخاموش سازد آتش جنگ وتباهی را
بروبد ابر پوشالی وغم های جدایی را
بتابد مهر صلح و آشتی بر مردم دنیا
بتابد گرم تا خورشید آزادییء ملت ها
در آنگاه تاشود هر روز تان نوروز
شود هر روز تان پیروز
عبدالو کیل کوچی