عشق یعنی..........
عشق یعنی..........
عشق یعنی مدعای زندگیست سوخن ، خاموشی ، سازندگیست
عشق یعنی شعر های آتشین حــرفها و نغمــــه های دلنشـــین
عشق یعنی یک رباعی یک غزل ارزش والاست از روز ازل
عشق یعنی رمز و پیغام و سلام درک ما و توست بی حرف و کلام
عشق یعنی دوری و هجر و فراق بوسه های داغ و شوق و اشتیاق
عشق یعنی التهاب و اضطراب هر سؤال و مشکل مارا جواب
عشق یعنی جرقهء سوزان دل آتش نالان و سرگردان دل
عشق یعنی خلط مستی و جنون محنت و رنج و غم و درد فزون
عشق یعنی من فدایت میشوم صدقهء ناز و ادایت میشوم
عشق یعنی پایداری و وفاست زندگی بی عشق گمراهی ماست
عشق یعنی چشم خود بين بستن است راه وصلت را به معشوق جستن است
عشق یعنی در هوا پر پر زدن رسم و آيین محبت سرزدن
عشق یعنی مرده بودم زندهام عشق یعنی گریه بودم خنده ام
عشق یعنی آمد و هوشم برفت خواب و خور آرامی و نوشم برفت
عشق یعنی اصل هر مطلب مرا گریه و زاری و تاب و تب مرا
عشق یعنی نوحه و زاری و اشک ازلئيمان نفرت و دوری و رشک
عشق یعنی پیر را سازد جوان؟ کرده رنجش قامت من را کمان
عشق یعنی گریه و اشک وفغان سختی و تنهائی و رنگ خزان
عشق یعنی لذت و کیف و طرب بوسه و پیغام و افکار عجب
عشق یعنی تک تک قلبم شنو عشق گرکِشتی بکنُ اشکی درو
عشق یعنی کشتهء چشمان یار مبتلا بر درد بی درمان یار
عشق یعنی درک و احساس عمیق میهن و مامان و فامیل و رفیق
عشق یعنی بهترین احساس من اضطراب و وحشت و وسواس من
عشق یعنی قیس و فرهاد من است کوه و صحرا دولت آباد من است
عشق یعنی یک نگاه و یک سرود یک تبلور یک مَحبت یک درود
عشق یعنی اشک حسرت ریختن مردن و جان باختن و آویختن
عشق یعنی لحظههای انتظار عشق یعنی رنجهای بی شمار
عشق یعنی دوستی و آشتیست باهمی ، همزیستی و راستیست
عشق یعنی غم به جانم کرده راه شب ندارم خواب راحت، روز و ماه
عشق یعنی نی حکایت میکند « از جدائی ها شکایت میکند»
عشق یعنی خون ما باشد به رگ زندگی باعشق سيری در فلک
عشق یعنی گریه کردن همچو ابر عشق باشد سازش و تسکین و صبر
عشق یعنی یک حقیقت یک هدف اندرون بحر ماهی و صدف
عشق یعنی یک مریض پر ز تب با علاج بوسه ای زان کنج لب
عشق یعنی شعله ها برپا شدن همچو مجنون ساکن صحرا شدن
عشق یعنی شب نه خفتن تا سحر همچو عابد سجده ها با چشم تر
عشق یعنی در جهان رسوا شدن سر به کف سرشار و بی پروا شدن