اشک و خون
بازهم از جنگ و کشتار، این دلم خون میشود باز اشک من روان چون رود جیحون میشود
زانکه فرجامش ندانم، رنجم افـــــــزون میشود ای خدا این حال و روز مردمان چون میشود
چون نویسم شرح غم، صد صفحه مضمون می شود
مبتلا گردید وطنداران به صد رنج و تعــــــب مرد و زن آغشته در خون اند و ناخن زیــر لب روز روشن بر سر مردم نمودند همــچو شب کشتن و بستن چرا این قتل و غارت بی ســبب
هر چه گویم زین غم و دردم دلت خون میشود
گه بنام دین و مذهب میکُشـــند این مردمان گه بنام کافِر و ملحـــــــــــــد ، گهی با این و آن
گه ز بیرحمی زننـد خنجر به جان طفلکان ظلم و وحشـــت را نگر هر دم به ابنـــای زمــان
خانهء افغان خراب از جــــور گردون می شود
عدهای با تیغ قرمــــز دادهاند هستی به باد عدهای دیگر به تیغ فی سبیـــــــل اله جــــهاد
حضرت و استاد و ملا گشته اند کان فساد ظالم وشیاد و مـــــکارند و جنگجوی و جـــلاد
دولت و سرمایه شان هر لحظه افزون میشود
آنچه بر مردم روا میــــدارد این طالب ببین نه هلاکـــــــو کرد و هیتلر یا که چنگیز لعین باشد او را لشکر وحشت درون آسـتــین با کمــــربندان مرگ و تیر و پیکان در کـمین
آخر این کشــــــور ازاین غدار وارون می شود
عدهای بی شوهــــر و هم جمعی بی اولاد شد عدهای دیگر یتیم و بیکس و ناشـــــــــاد شد
خانهها ویـــــــران ز بیخ و ریشه و بنیاد شد جمله شان در زیر بمبِ ائتـــلاف برباد شـــد
زنده اندر پرتگاه مـــــرگ مــــــدفون میشود
باشد ابنای وطن محزون و زار و نـــوحه گر همــــوطن تا کی چنین افسرده ای با چشم تر؟
جمله گی سرگشته و حیران و زار و در بدر الحـــــــذر زین آه آتشبار مردم الحــــــــــــذر
گر کشـــــند آهی ز دل، عالم دگرگون میشود
تا به کی در میهن محبوب ما جنگ است و کین داد و فریاد و فغان زین ملت زار و حــــزین
خانهء دشمن شود ویـــــران دعایم شــد همیـن سم به جام عشرت ما ریخت به جای انگبین
شام ما اکنون سحر بی دوستان چون می شود
هر چه از ظلمت نویسـد واعظی باز هم کم است ای خدا ! کی باشد الطافت وطن را ماتم است این سیه روزان بدبخت هم ز جنـس آدم اسـت بينش وحدت ببخش کاین راه پر پیچ و خم است
کی بدون آن علاج ما به گردون میشود
سید زبیر واعظی
جولای 2011
Said Zobair Waezi