"دار- بست"
"دار- بست"
در مرگ ِ " نصيب "، كارگر 22 ساله افغاني
افتاده روي خاك
دراز به دراز
با دهان كف كرده
ساعت هشت صبح
پنجرهها سرك ميكشند
بيدار نميشود
نه
نميشود
افتاده است نصيب
از ارتفاع طبقهي 5
در ساختمان رياحي
روي زمين
و حفره اي در چشمش
و چسبيده خون
به ميلگرد بيرون زده از ديوار
و تكهاي از پيراهناش
گير كرده در چنگ يك سيم-مفتول
افتاد
نصيب
امروز، وَ ديروز
از طبقهي 5
درست رأس ساعت هشت صبح
و درست مُرد
درجا
بدون نقص
بي هيچ نفس ِاضافي
و ميافتد
هر روز
نصيب
درست رأس ساعت هشت صبح،
از ارتفاع
و ميتوانيد
فردا،
رأس ساعت هشت صبح
به ستون روزنامه اي ...
نه
نگاه نكنيد
آنجا نيست
به اينجا
به ستون يك ساختمان
به يك داربست
همين اطراف
كه نصيب ميافتد از بالايش
هر روز رأس ساعت هشت صبح
هر روز
و سكوت،
پليس
صورتجلسه
پزشك قانوني.
به اينجا
به داربست
نگاه كنيد
به ساختمان، ارتفاع
و ميبينيد نصيب را
كه دارد ميافتد
هر روز رأس ساعت هشت صبح.
به داربست
قنات
گاوداري
دستگاه پرس
ساختمان
طبقهي 5 مجتمع مسكوني خيابان رياحي
يا همين طبقهاي كه الان
داري ميخواني در آن
اين نصيب را
همينجا
كنج اتاق
لاي جرز يوار
همينجا در آشپزخانه
كه ميپزيد گوشت نصيب را
براي شام
و پاي پنجره، توي سطل زباله
كه مياندازيد
پوست و استخوان نصيب را
كه بروند دور،
دور
دور
بروند افغانستان، پاكستان
و سگهاي گرسنهي پيشاور