باز گویا روز شد نو روز شد
باز گویا روز شد نو روز شد
ظلمت شب نا گذ شته روز
شد
رسم و آیین کهن نو روز شد
از چی تبریکم به
این نوروز گفت دیده را بر بست و شب را روزگفت
اندر آنجا که خبر
از روز نیست آن شب تار است وآن نوروز نیست
تا هنوز اهریمن
شب جا بجاست
بر رخ خور شید موج ابر هاست
تا هنوز از
وحشت دد های مست هی هیء چو پان نمی آید ز دشت
تا هنوز کو ها پر
از زاغ و زهر بلبل و قمری شکسته
بال وپر
تا هنوز هر زنده
جانی در خطر باز
و
با شه هم رود
سوی قطر
تا هنوز سر ما و ابر تیره
گی بسته چشم انداز راه رو شنی
شاخ لرزان و چمن در انجماد
غنچه افتا د ست در چنگال باد
لاله زاران
پای مال دیو ها ست گرچه عطرش
جاودانه درفضا ست
تا زمین فکر یخبندان بود جوهر ا ند یشه
در زندان بود
در میان خون و
آتش ها و دود روز نو را
چون ؟ پذیرایی نمود
کار می خواهد همی
نسل جوان خانه ،
درمان لباس درس ونان
بر بساط مستمندان روز نیست
بر غریبان وطن نو
روز نیست
بر ضعیفان نیست گر مای بهار جز که
تا بلو های پر نقش و نگار
کو ؟ فروغ روز
نوروزیی ما کو
هما هنگی و
همسو یی ما
نیست وجه کهنه
کاری با نوی تیره
شب را نسبتی با
روشنی
شب ، را با شب پرستان واگذار
دیده بگشا سوی خورشید
بها ر
کار می بالد به
پیشآ هنگ کار بهتر
از کار است دستا ورد کار
دانهء همسویی
باید کاشتن
حا صلا ت همد لی بر
داشتن
تا که هر روز وطن نوروز باد روز
نوروز وطن پیروز
باد
من همیگویم بهاران شاد باد
کشورم آزاد و مردم زنده
باد
عبدالو
کیل کوچی
موج رستا خیز
زمین را سوختند
ای موج رستاخیز با ران شو
برآ از قلهء آفاق
خورشید
بهاران شو
هوای دیگری میخواهد
این او ضاع بی سامان
زبون کن لشکر شب
را نسیم صبحگا هان شو
غریو تازه بر پا کن وزین بنبست ها بگذر
بهم شو قطره قطره
موج دریای خرو شان شو
فر و رفتن به
گرداب بلا هنگامه عشق است
اگرپا بند عشق
استی حریف موج وتو فان شو
طلسم دیو را بشکن
،
سرآید ظلمت شب ها
چراغ روشن تاریخ اجداد و
نیا کان شو
در آنجایی که حق پا مال و آزادی بود در بند
فروغ راه آزادی
وحق خواهی و احسان شو
تن بیمار میهن خسته و
محتاج در مان است
بروی زخم مرهم
کن برای درد درمان شو
علاج درد هجران
با شعار و شکوه نتوان کرد
به ملاک عمل ، نوش و نوای این نیستان شو
نجات مردمان در
همدلی و وحدت و یاریست
به پا کن جنبش و حماسه پیشآهنگ دوران شو
در ین آشفته با
زار سیاست ها مکن بیداد
زجا بر خیز اگر
خواهی رفیق داد خواهان شو
اصول کارهمسویی
زخودبگذشتن است ای دل
فدای ملت هردم
شهید و قهر ما
نان شو
جهان کهنه را بگذار با جنگ و جدل هایش
جهان نو به پا کن مشعل
ره جوا نان شو
جهان علم مشحون از هزاران آفرینش ها ست
برآ از قعر
ظلمت ،
افتخار عصر کیهان شو
زمین راسوختند ،امابه
عمقش ریشه ها باقیست
بزر کن دا نهء همبستگی ، همرزم دهقان شو
که سوختنها
سرآغازیست رویشهای دیگررا
بیا ای با غبان آینده ساز
این گلستان شو
عبدالو کیل کوچی