جا هلان زن ستیز
ف.بری
جا هلان زن ستیز
به زن این مهـــــربان مادر چه ظلــم ناروا کردی
به زن این خـــــواهردلسوز خصمــانه جفا کردی
به زن ایـــــن مشفق و همدم قصاوتها روا کردی
به زن این آیــــــــت مهر و محبــت ناسزا کردی
مقــــــام اقدسش را جــــــاهلانه زیــــر پا
کردی
به مادر میهــن افغان که پرورد دل وجــان است
بدامانش شــــدی پرورده حبش جـــز ایمان است
ستم کردی وقلبش پاره کردی سخـت ویران است
زبونش ساختی امروز بدوراز شـــان انسان است
دو موجود مقدس را تو بی حرمـت چرا کردی
مقـــــــام مادر و میهـــــــن سزاوار ستایش
است
که روح وتن را دامان پاک شـــان رهایش است
وجود پاک هــــردو مهربانان پر نــــوازش است
دو موجودیکه ذکر شان فزون ازهرنیایش است
چرا این بهتــــران زنـــده گی را بی نوا کردی
ترا با شیـــــره جانـــــش پروریده اســـــت
مادر
برای راحت تو خویش را رنجیـــده است مادر
گرامین نعمـــت مهــــر و وفا بخشیده است مادر
به امیـــــــد وفایـــــت هرزمان بالیده است
مادر
زدی سنگی به امیدش به ارمـــانش جفا کردی
نه حکم دین و ایمــان است تذ لیل و رجا ی زن
بدور از شـــــان انسان است تنزیل بهــــای زن
نه پاهین است زمردان دانش وفهـــم و ذکای زن
شفیق و مهربان است خصلت مهـــر آشنای زن
چرا محروم زعرفان اینچنین ذهن رســا کردی
به پا خیزای زن افغان رهان خودزین اسارت ها
بیفــــــــگن پرده اوهام واین طومار ظلمـــت ها
زنور معـــــرفت ده پاســـــخ ،وهـم وشرارت ها
ستیز بر دشمــن هستی به توهین و جهالت ها
به تاریخت نظرکن بر ضــد ظلم رزم ها کردی