دیار بی کسی
دیار
بی کسی
داد و بیداد این زمان یک رهبر با درد کو ؟
در دیار گلشنم یک مرد کو ؟ یک مرد کو ؟
هر یکی با صد فریب و خدعه آید
این زمان
از مقام و پول و منزل ،
رهبر دلسرد کو ؟
ضُجه و زاری ما ، در آسمانها
شد بلند
آن سیه روی که ما را
وعده ها میکرد
کو ؟
در دیار
بی کسی ، فارغ ز سودایت نیم
ای تو زیبا میهنم
، غیر تو غم پرورد کو ؟
از یَمین و از یَسار بارد هجوم
رنج و غم
آن نیکو
رودابة کو شیر میاورد
کو ؟
آسمان بی مهرو بخت واژگون و روزگارم سیاه
غیر من یک با « وفا »ی
عاشق رنگ زرد کو ؟
عبدالله وفا
ویانا