آفتى از كردگار آيد همى

    زبير واعظى


آفتى از كردگار آيد همى

گلبدين اندر ديار آيد همى

 

آب رفته باز ميآيد به جو

مردكى راكت تبار آيد همى

 

زخم هاى تازه و ديرينه را

دشمن مرهم گذار آيد همى

 

مقدم اين خاين ميهن بسى

بد شگون و شرمسار آيد همى

 

بعد هر تاريكى آيد روشنى

اين سياهى بار بار آيد همى

 

پاى نحس اين كثافت اى خدا

در دو عالم شرمسار آيد همى

 

باز افغانان به ملك خويشتن

هر كجا در گير و دار آيد همى

 

كينه و تبعييض ميگردد فزون

هم به ليل و هم نهار آيد همى

 

سوگ گيريد اى وطنداران باز

انتحار با انفجار آيد همى

 

با ورود همچو شخصى مهلكى

گريه ها بى اختيار آيد همى

 

اشك ريز اى ملت بيچاره چون

دوره ى ظلم و فرار آيد همى