حاكمان بى كفايت
حاكمان بى كفايت
--------------
اين خاينان كنون كه حاكم به كشور اند
رسوا و بى كفايت و دون و ستم گر اند
برخى وحوش مطلق و برخى دجال محض
برخى به جعل و كذب و جنايت توانگر
اند
بعضى وطنفروش و جواسيس به اهريمن
بعضى به قتل و كشتن و دهشت دلاور اند
نيمى به خواب ناز فرو رفته بى خيال
نيمى دگر به چور و به غارت فن آور اند
زين ماجرا و فاجعه ديريست در اين ديار
پير و جوان و جمله يكى زار و ابتر اند
زبير واعظى
الهى ثقه مى بود مردن تو
-------------------
الهى ثقه مى بود مردن تو
ترور و كشتن و جانكندن تو
تويى آن گربه يى هفت جان ليكن
خورد چوبى ز بالا در تن؟! تو
كى از يادم رود در زاد گاهم
همان راكت پرانى ، كشتن تو
هزاران خانه را ويران نمودى
شود ويرانه اكنون مأمن تو
ازان روزى كه ماندى پا بكابل
به نام صلح مضحك در ظن تو
تعصب آمد و تبعييض هر سو
هراس و وحشتى از بودن تو
اگر چه من نه كشتم پشه يى را
به جانت حاضرم در كشتن تو
زبير واعظى
همان شوخ دل آرا بود شب
جايى كه من بودم
----------------------------------
نمى دانم چه يك جا بود شب
جايى كه من بودم
به هر سو جام ودكا بود شب
جايى كه من بودم
به يك سو پيك گرباچوف و
ابسليوت و استاليچ
ديگر سو بيرى گيرا بود شب
جايىكه من بودم
كباب اخته ى سيخى و مرغ و
نان و تندورى
قروت و قند و كولا بود شب
جايى كه من بودم
غزل هايى ز شيدا و رحيم بخش
و سر آهنگش
يگان جگجيت و چترا بود شب
جايى كه من بودم
ز ساز و سى دى ظاهر، تا
سيفو در آن محفل
طنين انداز دل ها بود شب
جايى كه من بودم
سرود و خنده و بوس و كنار و
ناز بود يك سر
ظريف و نعز و زيبا بود شب
جايى كه من بودم
مگر آنشب به آن خوبى و پا
كوبى و بى خارى
همان شوخ دل آرا بود شب
جايى كه من بودم
زبير واعظى