داغ هجران

داغ هجران

---------

ياد ايامى كه جا در قلب ميهن داشتيم

ناز بر ياران و سير باغ و گلشن داشتيم

 

تپه ى پغمان و گل غندى و استالف جنان

در شب مهتاب در بر، موج سوسن داشتيم

 

ياد برف كابل و لاندى پلو بادا به خير!

صندلى و توت چهارمغزى به مسکن داشتيم

 

كارته ى پروانك و يخمالك و دامان كوه

سينما و جمع و جوش و پارك رفتن داشتيم

 

شور نخود خوردن به پارك شهر نو با دوستان

باغ شهرآرا و ساز و رقص و ديدن داشتيم

 

در ايام جشن و نوروز و برات و عيد خود

شادى و سرگرمى، در شبهاى روشن داشتيم

 

فارغ از تشويش مكنت بوده ايم هر چند ما

عشق جوشان رفاه و امن ميهن داشتيم

 

ياد ايامى كه بوديم با رفيقان روز و شب

نه به سر سوداى رهزن، نه ز كشتن داشتيم

 

از ستيز و اختناق و انتحار نامى نبود

نه ترور و طالب و يا بن لادن داشتيم

 

گر ز کاروان تکامل، دور افتاديم؛ وليک

انقيادى نه به انگريز، نه به جرمن داشتيم

 

"واعظى" دور از ديار و وصل ياران سالهاست

داغ هجران وطن با آه و شيون داشتيم

 

زبير واعظى

عزيزانم ! وطن عيدى ندارد

سرور و شور و تمجيدى ندارد

خوشى و راحتش كوچيده يكسر

دگر باغ اش گل و بيدى ندارد

 

--------------------

 

وطن در دود و آتش در گرفته

مصيبت جان خشك و تر گرفته

سبيل ماند غم و جنگ و تباهى

كه ما را اين چنين در بر گرفته

 

---------------------

 

وطنداران وطن ويرانه گشته

بهر جاى جهان افسانه گشته

خراسانی وهم اين قوم افغان!

سراسر مرد و زن ديوانه گشته

 

زبير واعظى