ما مردم افغانيم، پسمانده ی دورانيم
ما
مردم افغانيم، پسمانده ی دورانيم
ما
جمله مريضانيم، ما سوته مسلمانيم
در
كشتن و بربادى، در غارت و ويرانى
هم
پيرو"بابا"ييم (!)، هم فاتح ميدانيم
تا
ما ز خوديم راضى، گور پدر قاضى
هم
محتسب و مفتى، هم اولچك و زندانيم
برباد
و ذليليم ما، خُرديم و خميريم ما
پيوسته
در اين دنيا، افسانه ى دورانيم
رسواى
دو گيتى گشت، اين نام و نشان ما
نه
فهمى و نه دركى ، هيچ چيزى نميدانيم
از
دانش و علم و فن دوريم به فرسخ ها
از
سويه مپرس ما را، ما جاهل و نادانيم
بيچاره
و بى باليم، بدبخت و بد اقباليم
بازهم
ز پى تبعييض، همواره دلنگانيم
زبير
واعظى
از
اين جا تا به كابل كار دارم
غمی
از عين و غين بسيار دارم
غمی
از قتل روز افزون مردم
تن
زخمى، دلى افگار دارم
----------------------
خداوند
عين و غين را هست نميكرد
اگر
هست كرده بود همدست نميكرد
اگرهمدست
كرد، اين "قانقروت" را
پس
هر دو را ذليل و پست نميكرد
-----------------------
خداوند
هر دو را چاكر نمى ساخت
كه
چاكر كرده بود رهبر نمى ساخت
چو
رهبر كرده بود در ميهن ما
چنين
رسوا و كور و كَر نمى ساخت
زبير
واعظ