دل غرقه بخون

دل غرقه بخون

باز دل غرقه بخون است به دادش برسيد

خسته و زار و زبون است به دادش برسيد

باز دندان به جگر رفته و دل اخته شده

پاره و لخته ء خون است به دادش برسيد

بسكه شب تا بسحر در تپش و وسوسه بود

همه لرزان و جبون است به دادش برسيد

واى زان ناله و آهش چه بدانيد همه شب

شعله و دوده برون است به دادش برسيد

آن دل شاد و پر از شور و سرور و طرب اش

محور جبن و جنون است به دادش برسيد

آن كه سودا و غمش گشته ز اندازه فزون

بسته ى دام فسون است به دادش برسيد

"واعظى" تا دم مرگش قدمى بيش نماند

طالعش نحس و نگون است به دادش برسيد

زبير واعظى

چند وصله پينه بر ضرب المثل

—————————

"دل تنگ نباشد جاى تنگ نيست"

تعصب نباشد چنين جنگ نيست

"اجل گرفته ميرد، نه بيمار سخت"

دروغست بميرد بد اقبال و بخت

"همه را مار خورد و ما را بقه ى كور"

واى از اين بخت بد و طالع شور

"به لق لق سگ دريا مردار نمى شود"

با خاين و جانى وطن گلزار نمى شود

"قصاب كه زياد شد گاو مردار مى شود"

وزير و وكيل مملكت جنايتكار مى شود

"شوله ات را بخور پرده ات را بكن"

تو احتياط مال نا برده ات را بكن

"همان خرك، همان درك است"

اى هموطن ! درد ما مشترك است

"چون زير كاسه كدام نيم كاسه است

پس همان آش و همان كاسه است"

زبير واعظى