انتخابات

انتخابات

وقت آنست كه انتخاب كنيم —- زود باشيم و بس شتاب كنيم

هر چه جانى و دزد و مزدورست —- رأى خود را باو حساب كنيم

به هر آن شهر و جاده و بازار —- عكس و تمثال شان بقاب كنيم

از هر آن يك ولايت و جايى —- قاتلين اش وكيل ناب كنيم

خشتك و ريش و مرد جنگى را —- بر گزينيم و هم ثواب كنيم

اعتراضى اگر كسى مى داشت —- جگرش را كشيم كباب كنيم

ملت فاقه و ستم كش را —- در غم و رنج و منجلاب كنيم

رأى دهيم رأى كه روز آزاديست

وحدت و امنيت و دموكراسيست

رأى خود را به مفلسان ندهيم —- بى زر و زور و نا توان ندهيم

تا نداده به قتل و غارت و چور —- پيش ما و تو امتحان ندهيم

چون شهيد پرور و مسلمانيم —— جز مجاهد به ملحدان ندهيم

گر نداشت پول و توپك و جاهى —- هيچ رايى باين كسان ندهيم

او كه با لندكروزر و قطار خود —- روز يا شب نبود روان ندهيم

رأى دهى نيست كار ساده بدان —- هيچ رايى به عاقلان ندهيم

چون سزاوار اينچنين وكيلانيم —- جان دهيم رأى بيگمان ندهيم

رأى دهيم رأى كه روز آزاديست

وحدت و امنيت و دموكراسيست

شخصى صادق به كار مان نايد —- علم و دانش بسى زيان زايد

گر چه خدمت به ملت و ميهن—- هدفست بهر اين و آن شايد!

ملت و قوم و همتبار و زبان—- مهم است بهر مان همان بايد

ثروت و زور و زر كند كارت —- پلو و پول درين ميان بايد

بگذاريم كه هفت سالى دگر —- چور و غارت كند، كلان پايد

پس وكيلى كه هيچ پايه نداشت —- چه كنى اش كز آسمان آيد

هوش نما در وطن نه مانيم كه —- مردمانش به عز و شان سايد

رأى دهيم رأى كه روز آزاديست

وحدت و امنيت و دموكراسيست

ما كه داريم جناب بابا را —- تو مزن چرت پول و آرا را

از هر آن جا رسد به ما دالر —- تا گزيده اند دو مرد كارا را

گر چه ترياك و سنگ و معدن ما —- پر و فرمان نموده آن ها را

جنگ و كشتار و سوگ و بربادى —-نيست مشنو تو اين معما را

پس تو بشتاب ورنه مى ميريم —- بر گزينيم به خود مسيحا را

انتخاب وكيل وجيبه ى ماست —- تو مرنجان ز خود رعايا را

از زبان زبير "واعظى" ات —- هم شنو اين فغان و غوغا را

رأى دهيم رأى كه روز آزاديست

وحدت و امنيت و دموكراسيست

زبير واعظى