گفتم كه كار ملك به سامان شود نه شد
گفتم كه كار ملك به سامان شود نه شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم كه كار ملك به سامان شود نه شد
رحمى به حال مردم حيران شود نه شد
لطفى نه شد به وضع پريشان اين مهن
شايسته گر كرامت انسان شود نه شد
با محو جنگ و ظلمت و كشتار بيحساب
يكسر لواى صلح نمايان شود نه شد
اندر عمل پياده نشد كار و بار نيك
يا پيروى ز راه دليران شود نه شد
بد بخت مردمی كه كشد بار غم مدام
باشد كه كار و بار وى آسان شود نه شد
آنان كه كرده اند تخطى ز عدل و داد
بايد بلا درنگ به زندان شود نه شد
زين پول و ثروت و سرمايه مو به مو
پرسان و سنجش و ميزان شود نه شد
اكنون گليم رشوه ز ميهن چيده شد
چور است يكقلم ز كى پنهان شود نه شد
نابود نگشت حيله و تبعييض و نا روا
كاخ ستمگران همه ويران شود نه شد
اى "واعظى" مصايب و آلام تا بكى؟
گفتم به خلق ما كمى احسان شود نه شد!
زبير واعظى