گذر معشوق
گذر معشوق
ای دوست! بعد مردن من يک گذر نما
بالاى گور تيره ی من شور و شر نما
بارى بيا و روى مزارم تو پا گذار
آن شالك عنابى خود را به سر نما
خواهى اگر ثواب دو عالم به كف كنى
با ناز عاشقانه، بسويم نظر نما
گر عزم شاد كردن روحم كنى به سر
دستمالك بنفش خود اندر كمر نما
باآن دو چشم مست، نگه کنُ چوعهد پار
چند تيرك جفا ز دو مژگان بدر نما
با دست ناز لمس کن، سنگ مزار من
رشك قبور و عالم هستى بدر نما
در زندگى نكرده يى هر چند پرسشم
اكنون كه مرده ام، تو مرا معتبر نما
زبير واعظى