حتا ابلیس حیا دارد اما ابلیسان آدم روی، نه!( قسمت دوم )

حتا ابلیس حیا دارد اما ابلیسان آدم روی، نه!

( قسمت دوم )

- بابه مراد:

«ای  حقه باز! توافسانه سازی داری؟ منظورت چه است؟  می خواهی  با این حرف های ظاهر فریبت مراگمراه ‌كنى؟ بدان كه تا جان در تن است، به چنین هدف نا پاكت نمی رسی.»

برو این دام برمرغ  دیگر نه       كه عنقا را بلند است آشیانه

- ابلیس:

« نه، چنین نیست! هدفم  معرفت تو با آن بد گهرانی است كه دشنام گویی و ناسزا ، اتهام بستن ، فتنه گری، تقابل انسان با انسان ، عقده گشایی، كینه توزی، فریب ودروغ ، فخر فروشی و همچنان تحقیر وتوهین و هتك حرمت  وطن پرستان كه اندیشه های انسانی آنان به  روان و مزاج مریضانه و هیستریك  شان برابر نیست ، به  سرشت وقیحانهء شان ، مبدل گردیده است؟ آنها در خدمت  كسانی  بوده و می باشند، كه بر هستی و سرنوشت انسان های روی زمین ، به قیمت مرگ و خون  بشر حکم میرانند! چیزی كه من ازان نفرت دارم، نفرت ! نفرت ! نفرت ! »

- بابه مراد:

« من كجاباور كنـم حرف ترا؟        تو سخن بر ما نگویی ،از صفا

گرگ با یوسف كجا عشق آورد          جز مگر از مكر تا اورا خورد

گرد رخت من مگرد از کافري            تو نه اي رخت کسی را مشتري»

- ابليس:

« ای  پيرمرد خانمان سوخته  ! بیا  تا برای آگاهی و حصول باورت،  از برخی چهره هاي كه كفر و تكبر شان از كفر و تكبرمن  بد تر اند و عالمان دنیای طب وسیاست  آنها را ،  پریش فکران مالیخولی (Melancholy )

 ، دروغ بافان  تناقض گوي ، عقده گشایان  شریر،كينه ورزان جِـبِـلی،  ماكیاولیست های

 دینی ، مبلغین كلام به مزد سرمایه داری و ... می گویند ، بااختصار تمام نام برم؛ ولی دست و پایم را قطع كن نه سخنم را! »

و ابلیس ادامه داد:

« نیكو یان را رهنمایی می كنـم                شاخ های خشك را بر می كنــم

هــر كجــا بینـم نهال مــیوه دار                تربیت ها می كنم من دایه وار

هر كجا بینـم درخت تلخ و خشك                   می برم تاوارهد از پشك مُشك»

- ابليس می افزايد:

« و از آنهای  كه نام می برم هر كدام زمانی زیر دستان ومریدان من بوده اند ولی حال « استادانه » وگستاخانه لاف چیره گی شان را بر من  می زنند. چون كه آنان حلقه های زور و زر « سیا » و

 « موساد » را در گوش دارند  كه سایه و اثر ات ملعون آن ، بر طوق لعنت و وسوسه وطاقت  من برتری، چربی و گرمی می كند وبدان كه آنان نزد خدا و بنده گان  آگاه او،  خوارتر و زبون تر از من اند و اكیداً چنین خاطر نشان می سازم :

مبادت فراموش گفتار من       اگر دور مانی ز دیدار من  »

(شاهنامه)

بابه مراد با شكاكیت برگفته های ابلیس به صورت اونگریسته و با صدای  لرزان می گوید:

« ای دشمن خلق الله ! می خواهی با این همه دروغ  هایت مرا  بیشتر رنجور سازی ؟  می خواهی  افتراآت و  اتهاماتی  را به دوستداران  مردم و وطن ما ببندی ؟  من  از هر گونه سخن های دروغ وعوام فریبانه ای كه دران  رنگ و بوی و جنگ وخون ونفرت وتفتین و انتقام  نهفته باشد، بیزارم .

دل نـــیارامـد بگــفتــار دروغ            آب و روغن هیچ نفروزد فروغ

تودروغ گویی، چـون شیخ مکار            گرجواب داری، با حجت بیار! »

- ابليس:

«من با تواز دشمنان واقعی خلق الله سخن می گویــم نه از دوستداران آنها؛ من با تواز آن  فقیه نمایان  تاراجگر، شكـم پرستان چپاولگر، رسانه پردازان فتنه گری كه برخی شان از طریق شبكه های تلویزیونی فرعون وار لاف اناالحق همی زنند و وظیفهء انتقام جویانهء مرا،  ماهرانه تر، ریا كارانه تر،  

  مزورانه تر و  پلیدانه تر از من  ، در برابر بـنی آدمِ  سرزمین شما ِ آنهـم  بدون  كوچكترین ندامت  و آزرم  از پی آمد های غیر انسانی آن، انجام داده وانجام  می دهند؛ كه من  بار ها از شرم و شرچنین اعمال  ناشایست ، تفرقه افگنانه و جنگ افروزانۀ شان ، به خدا پناه جستـه ام .

خبث وظلـم و جور چندان ساختند            كه مرا از شر به خیر انداختند

من بدی كردم پشیمانــم هنــوز              انتظارم تا شبــم آید بروز»

بابه مراد چین بر پیشانی انداخته و  با چهرهء خشم آلود به چشمان ابلیس نگریسته گفت :

« كی را می خواهی بمن معرفی كنی؟ ای بد كار رجـــیــم! بگو تا بدانم كیست آن دست پروردگان تو؛ بگو و  زود سر و سایهء شوم  خودت  را از دور و بر من گم كن ؛زيرا بزرگان چه نصیحت خوشی کرده اند:

نباید که گردد بگرد تو،  بد          کزان بد ، تو را بی گمان  بد رسد

 (شاهنامه)

نخست موعظه ی پیر صحبت این حرف است:        که از مصاحب نا جنس احتراز کنید!

 ( حافظ )

كیست این همه رسانه پردازان فتنه گر، انتقام جویان  زتو ماهرانه تر، ریا كارانه  تر و  ...

كیست آنان كاین خیانت كرده اند ؟           این همه جعل و جنایت كرده اند؟»

- ابليس:

(( ای مرد داغدیده! تعداد چنین كسانی بسیار اند وفزون از شمار. بیا كه  بطور نمونه دوتن ازاین

« دُ بُــر سرشتان سر بر زمین (*)» حسن سیغانی ،مشهور به امیری و همقماش اوویس نام ، مشهور به ناصری را به تو معرفی دارم ! باور كن ای معلــم آبدیده ، خدا حاضر است و غنی خان فرقه مشر، قاضی  موسی خان عثمان  و چند تن دیگر شاهد كه این هردو در ايام نوجوانی از زمرهء همان

 « زیر خرسواران پالان وزین ( * ) » بوده اند، كه با همه گذشته های رسوای شان ، كنون از من كرده بی حيا تر، با بی شرمی  ونیرنگ و با دهان پركف، « فرعون وارلاف انالحق می زنند» (**) و به وطنپرستان میهن تان، افتراء می بندند ،كه صفتِ این  دُ بُــر سرشتان را،  در دو بیت ذیل چنین  می یابـیــم:

هــرکـی رادامـن زپُـشت برداشـتـنـد        تـخــم بیشرمــی به روی اش کاشتند(***)

......................

محتسب شیخ شد و فسق خود ازیاد ببرد           قـصهء ماست كـه در هــر سر بازار بماند))

 (حافظ)        

- بابه مراد:

«  ای روح پلید! فقط همین؟  این گفته های  تو به من تازگی ندارد؛ من  درباره این  دامن به پُشتان حقایق زیادی را ازز بان مدیر غفار قشلاقي‏مان ، شنیده‏ام و آنهارا من وهزاران مدیر غفاردیگر شناخته  ایم!  تو در نیت خود هدف پلیدانه ای داری، اما بر من نتوانی چـیره شد. مرا مثل آن سخن سرایان  كینه دل و آن  مریدان  و زیر دستان  وگستاخت مپندار!»

 

عنقا شکار کس نشود دام بازچين           کان جا هميشه باد به دست است دام را

( حافظ)

- ابليس:

« نه نه! نه فقط همین ! من ليست طویلی ازاینها كه وطنخواهان تان  از روی حقیقت به اوشان فتنه انگیزان، دغل بازان،  سیاه سرشتان ، تنگ نظران ، کور ذهنان ،  خرافه پرستان ، جاه طلبان ، آشفته فكران  ،عقده گشایان.، تاریكی پرستان، « سیا » مزدوران، ... خطاب میكنند، در اختیار دارم؛  و تو از همهء آنان ، چنان شناخت شاید و باید، نداری؛ ولی وقت  خیلی كــم و در  تونیزحوصلهء فراخ  برای شنیدن همهء آن ها نمی بینـم!  بیا به این چند نام ذیل اكتفا كنیم:

ـ