تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان ( بخش دوم )
سيد احسان " واعظی"
تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان
( بخش دوم )
علوم عقلي و فلسفه ازميان قرن پنجم تا اوايل قرن هفتم هجري با مقاومت شديد اهل شرايع واديان ، خاصتاً فقهاي اسلامي مواجه گرديد و آن آزادي كه تا اواخر قرن چهارم و تا حدی در نيمۀ اول قرن پنجم براي علماي علوم عقلي و حكماء در اظهار عقايد شان وجود داشت، به تدريج ازميان رفت.
در ميان سست گرايان قشري كساني بودند كه دركنار مبارزه با فلسفه، آموزش رياضيات و نجوم و كيميا را نيز ناروا ميشمردند. اينها درمجموع دانش را گمراهي مي ناميدند و مهر الحاد بر آن مي نهادند تا باب سركوب اهل دانش را برخويش بگشانيد. برخي از علماي دين واهل شرع با دليري تمام فتوا ميدادند كه پرداختن به دقايق حساب و هندسه، كار آموزندگان آنها را به مذاهب فاسده ميكشاند؛ زيرا كه دانش ها ي رياضي و حساب و هئيت وهندسه به كافري مي انجامد واز طب نيز معتقدات ديني نقصان يافته وسست، خلل پذير ميگردد.
درچنين فضاي آگنده از تعصب و بد انديشي صاحبان آراء و نظريات فلسفي مجبور شدند تا عقايد خويش را بيشتر ازسابق با خواست اهل مذاهب وفق داده و بياميزند و نتيجتاً فلسفه را درهمان شيوه يي بكار گيرند كه علم كلام را بكار مي بستند. گرچه اين محدوديتها و تضيقات حتي ريشۀ كهن تري از دوران مورد مطالعه ما داشته؛ ولي دراين عهد ، با ظهور كساني چون جحت الاسلام امام غزالي و پيروي عده ای ازمتكلمان وحتي شاعران از قبيل سنايي و خاقاني، رنگ تازه و آهنگ نويافت .
غزالي دركتابهاي چون« المنقذ من الضلال ومقاصد الفلاسفة و تهافت الفلاسفة » دلايل متعددي در ابطال شيوه حكما وعقايد آنان اقامه كرده وهمين افكاررا در« فاتحة العلوم» نيز دنبال نموده است. دانشمندان ديگري نيز مانند فريدالدين عمر غيلاني ( دركتاب حدوث العالم) و ابوالفرج بن الجوزي) ( 597هـ) در كتاب تبليس ابلس نظريات غزالي را دنبال نموده اند و رفته رفته ميان شاعران نيز رواج پيدا کرد . چنانچه كه دراين ابيات از سنايي غزنوي مي بينم كه، كمال نفس را در پيروي از تعليمات دين ميداند نه در دانستن و خواندن حكمت يوناني.
چنانچه درشعر زير ميخوانيم:
شراب حكمت شرعي خوريد اندر حريم دين
كه محروم اند ازين عشرت هوس گويان يوناني ...
... بيرون كن طوق عقلاني بسوي ذوق ايمان شو
چه باشد حكمت يونان به پيش ذوق ايماني
حملات شاعر ديگري كه درپايان اين عهد مدعي پيشوايي شاعران بود، بر فيلسوفان بسيارسخت تر است. وي خاقاني شرواني است كه در ديوان خود بر حكيمان و حتي متكلمانی كه از شيوۀ استدلالي حكماء پيروي نموده اند، سخت ميتازد و او حتي علماي علم جدل راكه از متفرقات علم فقه است ، بخاطر استفاده يي كه از منطق و اصطلاحات حكماء در فن خود داشته اند، نه بخشوده و متهم به گمراهي نموده است .
چنانچه كه دراين ابيات از وی مي بينم:
فلسفي دين مباش خاقاني
كه صلاح مجوس به ز آنست
اين چو طوطي بود مهوس و آن
چون خروسي كه طبعش احسانست
****
جدلي فلسفي است خاقاني
تا بفلسي نگيري احكامش
فلسفه درجدل كند پنهان
وانگهي فقه بر نهد نامش
علم دين پيشت آورد و انگه
كفر باشد سخن بفرجامش
حكماي مشهور آغاز اين عهد ، اكثراً تربيت يافتگان شاگردان ابن سينا وتحت تأثير تعليمات او بوده اند ، چون ابوالعباس لوكري( فضل بن محمد) شاگرد بهمنيار مرزبان كه خود شاگرد ابن سينا بوده است . ابوالعباس لوكري مؤلف كتاب مشهور به " بيان الحق" در حكمت است كه ازكتب درسي دراين رشته بوده است. ديگري ابوالفتح عمربن ابراهيم خيامي( خيام) نيشاپوري فيلسوف ، رياضي دان و شاعر معروف است كه چند كتاب و رساله در مسايل فلسفي از وي بازمانده است . نامبرده كتاب خطبة الغرا ء ابوعلي سينا را بفارسي ترجمه نموده كه از آثار خوب فلسفي دراين زبان شمرده ميشود .
فيلسوف نهايت معروف ديگر اين عهد شهاب الدين سهروردي( ابوالفتح يحي ابن حبش) است كه در سال549 هـ در سهرورد ( نزديك زنجان) تولد شد ودرسال587 هه در حلب بفرمان صلاح الدين ايوبي ، كشته شد .
وي بزرگترين مدافع حكمت درتماس باروش نوافلاطوني در اسلام وبنيان گذار حكمت اشراق است . اين فيلسوف بزرگوار، حكمت واصول فقه را درشهر مراغه نزد شيخ مجدالدين جيلي كه استاد امام فخر رازي نيز بوده است، آموخته و درعلوم حكمي و فلسفي سر آمد دوران گرديد. وي كه با قوت هوش و حدت ذهن و پاكدلي ونيك انديشي بر بسياري از حقايق راه جست، بهمين سبب لقب( المؤيد بالملكوت) را نصيب گرديد . چون اين فيلسوف در بسياري موارد با قدماء خلاف انديشيده و بخصوص در اصطلاحات خود از الفاظ و اصطلاحات دين زردشتي بسيار استفاده نموده است ، متعصبان دين، وي را به الحاد متهم داشتند وعلماي حلب خون او را مباح شمرد ند . بهمين اساس صلاح الدين ايوبي فرمانرواي مصر وشام كه مرد متعصب و سختگيري بود ، فرمان داد تا او را به قتل برسانند واين مرد بزرگوار در پنجم ماه رجب سال587 هـ در حاليكه عمر پرثـمر اوبيش از سي وهشت سال نبود در زندان به قتل رسيد .
شيخ اشراق آثار متعدد بزبان پارسي و تازي دارد ومهتمرين اثرش كتاب حكمة الاشراق دريك دورۀ كامل از فلسفۀ اشراقي و چند كتاب ديگري بزبان عربي در ابواب مختلف حكمت است .
رسالات شيخ اشراق كه بزبان فارسي نوشته شده با نثر شيوا وحاوي بيانات فلسفي بطريق رمز واشاره است. شيوۀ نكارش اين رسالات بسيار ساده و روان است وشيخ اغلب اين رسايل تمثيلي و رمزي را بصورت داستان وهمراه با سوال و جواب وبه لحن عادي و شيوۀ نزديك به لهجۀ تخاطب نوشته است كه ميتوان آن را از نمونه هاي زبان فارسي- دري قرن ششم دانست. شهاب الدين سهروردي بزرگترين فيلسوفی است، كه حكمت اشراقي در آثار و روش فلسفي وي بحد كمال رسيده وبهمين سبب وي را ( شيخ اشراق) لقب داده اند. منثآ حكمت اشراق، فلسفه افلاطون است كه بوسيله نو افلاطونيان اسكندريه و آتن بمراحل جديدي از تكامل رسيد و ترجمه هايي كه در حوزۀ علمي بغداد از آثار افلاطون و نوافلاطونيان صورت گرفت ، وسيله جديدی براي رواج فلسفۀ نو افلاطوني و اشراقي در ممالك اسلامي، خاصه بلاد خراسان گرديد وهمين ميراث است كه به عده ای از متفكران واز آن جمله به شهاب الدين سهروردي رسيد. اما اين فيلسوف تنها از افلاطون و پيروان طريقۀ او متاثر نبوده است؛ چنانكه بارها خود اشاره كرده است و ازبيشتر موارد اثارش برميايد که از فلسفۀ متداول درخراسان باستان خاصتاً فلسفۀ متمايل به عرفان كه در طريقيت زردشت ديده ميشود، نيز استفاده نموده است.
قسمي كه ديده ميشود، شهاب الدين سهروردي در اين امر مبتكر نبوده است؛ بلكه نخستين استاد اشراقي او افلاطون هم در اكادميا نسبت به انديشه هاي زردشت اظهار رغبت وتمايل نموده است.
از فيلسوف نامور ديگري كه در اخر اين عهد ميزيسته امام فخرالدين رازي ( ابوعبدالله محمد بن عمر متوفي بسال606هـ ) است که به « ابن خطيب» نيز شهرت دارد . خصوصيات بارز اين فيلسوف قدرت او درتشكيك و جدل و وارد كردن ايرادات بر فلاسفه ء مقدم بوده است. چنانكه دربيشتر اصول مسلم فلسفي شك نموده و فيلسوفان قرن بعدي چون خواجه نصيرالدين طوسي و قطب الدين رازي و مير داماد و ملا صدر را مدتها سرگرم جواب دادن به شبه هاي خود ساخته است . روي همين قدرت در تشكيك است كه فخررازي را (امام المشككين) لقب داده اند. وي دركلام و حكمت و طب وعده يي ديگر علوم سر آمد و دراغلب آنها تأليفاتي از خود بجا گذاشته است . درعلم كلام و حكمت كتب مختلف و متعدد داشته واز مهمترين آثارش در فلسفه شرح اشارات والتنبيهات ابوعلي سينا، كتاب المخلص در منطق وفلسفه،" مباحث المشرقيه" و" النهايه" است . ريا ضيون ومنجمين اين عهد نيز مانند دوران گذشته داراي مرتبت و مقام شايسته يي در دستگاه امراء و رجال بودند و بعلت احتياجي كه در بار ها و ديوان هاي سلاطين بدانها داشتند، مخالفت متشرعان را دركار آنان اثري نبود . چنانچه غزالي كه درمقاصد الفلاسفه خود ، نظر در علم اقليدس و المجسطي و دقايق حساب و هندسه را ممنوع و آنها را از مقدمات علوم اوايل شمرده وعلوم اوايل را منشاء مذاهب و عقايد فاسد دانسته بود، با همه نفوذ و توانايي خود ويارانش اثري منفي ای در پيشرفت علم رياضي دراين عهد كرده نتوانست . بزرگترين رياضي دانان در اين عهد ظهور كرده اند؛ عبدالرحمن خازني صاحب( زيج السنجري) و كتاب ديگري در باره اوزان بنام( ميزان الحكمة) ميباشد.
اين دانشمند با چند تن ديگر از رياضي دانان بزرگ اين عهد و ازآنجمله خيام نيشاپوري درايجاد رصد خانه ا ي به امر ملكشاه سلجوقي درسال467هـ شركت داشتند. عمرخيام كه قبلا نيزاسمش درجمله فيلسوفان اين عهد آورده شده است، بزرگترين رياضي دان قرن پنجم و ششم ويكي از استادان بزرگ رياضيات در جهان است و علاوه ازكتاب و مباحثي درعلم رياضي، مؤلف كتاب معروف« جبر ومقابله» است و دراين كتاب وكتاب ديگري كه درحل يك مسلهء جبري بوسيلهء قطوع مخروطي نوشته، تا عهد خود حل بيست ويك معادلهء جبري را نشان داده ومعلوم كرده است، كه رياضي دانان مقدم بر او تا عهد وي فقط يازده معادله را حل نموده بودند واوبه تنهايي بحل ده معادله ديگر توفيق حاصل نموده بود .
از رياضاضي دانان ديگراين عهد قطان مروزي است (548) هـ . وي مولف كتابي در علم هئيت موسم به " گيهان شناخت" در زبان فارسي است . نامبرده درعلوم ديگر و از انجمله در طب نيز استاد بوده است . بهمين منوال رياضي دان بزرگ ديگري كه دراين دوره دواثرخوب رياضي به زبان فارسي دارد مسعود
غزنوی (ظهير الدين محمد بن مسعودغزنوي) ميباشد . وي مؤلف كتاب كفايـة التعليم است كه درسال 542 هـ تاليف نموده و كتاب ديگرش بنام« جهان دانش» د رعلم هئيت است كه بزبان فارسي تدوين يافته است .
درعلم طبابت از جمله چندين پزشك نامدار اين عهد ، بزرگترين آنها سيد اسميل جرجاني ( زين الدين اسمعيل بن حشن) است كه درسال434 هـ درجرجان ولادت يافته و درسال531 هـ در مرو در گذشته است. اهميت اين طبيب نامدار اولاً دراين بوده كه تمامي تاليفات خويش را بزبان فارسي تدوين نموده وثانياً جامع ترين ومعتبر ترين كتب طبي را بعد از قانون ابوعلي سينا، وي تاليف داشته و اين كتاب ذخيرۀ مشهور" ذخيرۀ خوارز مشاهي" است كه از وقت تاليف خويش ببعد همواره از اركان كتب طبي محسوب گرديده است . چنانچه كه اين كتاب از حيث اشتمال بر تعداد كلمات و اصطلاحات فارسي كه درطب و دواشناسي بكار رفته، خيلي ها حايز اهميت ميباشد.
در قرن هفتم و هشتم هجري همجوم تاتار و مغول مانند هجومهاي ديگري كه نژاد هاي باختر و خاور در اين سرزمين باستاني بعمل آورده اند؛ آباديها و شهر هاي بيشماري از نواحي خراسان بزرگ را يكباره بخاك يكسان نمود وعوامل انحطاط و ويراني را در دنبال خود بجا گذاشت . اين تهاجم بنيان كن در مناطقي كه يكباره و يران گرديده، تمامي مدرسه ها و مركز هاي دانش را ازميان برد و درجاهائيكه همه ويران نشده بود ، تهي دستي، پريشاني و نابسامانيهاي مردم، انگيزۀ از ميان رفتن آنها را فراهم نمود . اثرات منفي و شوم اين حملات وحشيانه بر دانش خراساني در مقدمه كتاب ابن خلدون، انديشمند نام آور تونسي و نيز دركتاب" تاريخ جهان گشايي" جويني بخوبي پيداست . اما خوشبختانه كه در پناه گاه هاي فرهنگ خراساني كه قبلا از آنها ذكر بعمل امد، مدرسه ها ومراكز علمي و عالماني باقي ماندند كه به ادامه دادن سنت هاي علماي قديم مشتغل بودند واز طرف ديگر چون آتش فتنه اهريمنان مغول آهنگ فرونشستن نمود، بار ديگر جمعيت دانشمندان وطالبان علم از پريشاني رسته و اندك اندك بهمت عالماني كه دراين مناطق گرد آمده بودند بازار علم و دانش رونق نسبي دريافت نمود و در آن نواحي كه از گزند و آسيب كاملا در امان مانده بود همان مدرسه ها و مسجد هاي قديم با همان امكانات خود بر جاي باقيمانده بود كه در خراسان عهد مغول مدرسه هايي بصورت كم وبيش مرتب يافت ميگرديد.
در اين دو قرن براي علوم عقلي حالات متضادي ملاحظه ميگرديد ، يعني دريكسو موجوديت مردان بزرگي كه اكثراً تربيت يافتهء دورهء پيش بودند، انگيزه و مايه نگهداشت رونق بازار علوم تامدتي محدود گرديدند؛ ولي از سوي ديگر در پايان عهد مورد مطالعه از عدهء عالمان بزرگ و ذي فنون بجز اشخاص انگشت شمار ، كساني كه قابل ذكر باشند ،باقي نمانده بود.
سقوط خلافت و راه يافتن ضعف وسستي در احوال عالمان شرع، هرچند وسيله يي براي برداشتن قيد هاي شرعي دوره هاي پيشين از راه دانش هاي عقلي گرديد؛ اما از سوي ديگر انحطاط عمومي كه فقر وتنگدستي و كشتار و نا امني مداوم را بهمراه آورد ، سبب ضعف تدريجي دانشها و دانشمندان گرديد و بار ديگر گروه ديگري از مردم خانقاهي و غير خانقاهي سخنان پيشينيان را در ناروايي و نارسايي دانش هاي عقلي تكرار مينمودند و صرفا توصل به حقايق ديني و احكام شرعي را براي كسب سعادت و رسيدن به حقيقت كافي ، مي پنداشتند .
با اين همه كشمش، حكمت بجانب شرع در قرن هفتم و هشتم قوت بيشتري مي يابد و كلام و فلسفه نزد غالب حكيمان و دانشمندان اين دوره بهم نزديك ميگردد . دراين عهد مركز هاي هنوز هم وجود داشته كه محل اجتماع دانشمندان وعالمان بوده كه به دانش هاي عقلي اشتغال داشته اند. بسياري از عالمان بزرگ خراساني درحملات مغول به كشور هاي نزديک و ناحيت هاي امن ومصئون دور دست ديگر فرار نمودند و درهمان جا ها مسكون گرديده تا زندگي را پدورد گفته اند . با فرار و جلاي وطن دستۀ بزرگي از دانشمندان اين حوزه به شام و مصر و ديگر ناحيت هاي دور از تاخت و تاز مغـول، در اين دوره حكمت و دانش هاي وابسته بدان كه تا اين روزگار بيشتر جانب خاوري كشورهاي اسلامي رواج داشت، بجانب باختري خاصه شام ومصر منتقل گرديد . فلسفه و حكمت دراين دو قرن خاصتا قرن هفتم بر اثر رهايي از غوغاي تعصبي كه در دو قرن پيش از آن خراسان را فرا گرفته بود، نضج وقوت يافت. ليكن اين قوت به منزله واپسين چراغي بود كه درحال فرو مردن و خاموش گرديدن باشد.
دراين دوره حتي بعضي متشرعان ديني به حكمت توجه نمودند، اما اين توجه و علاقۀ آنان در راه استخدام آن براي اثبات اهداف و نيات شرعي و پوشانيدن لباس شرعيت به آن بكار رفت تا آنرا چون آلتي براي تقويت نيروي عقلاني طالبان علوم شرعي مورد استفاده قراردهند ونيز آنچه راكه ازاين علم با انديشه هاي ديني متشرعان وفق وسازش نمي يافت، از آن بر ميداشتند و آن را آماده ورود به حوزه هاي درسي عالمان دين مينمودند .
البته باانحطاط كلي عقلي وفكري كه نتيجه قطعي كشتارو غارت بي امان مغـول و تاتار بود، جز در آغاز اين دوره كه بدانشمنداني چون خواجه نصيرالدين طوسي و نجم الدين دبيران بر مي خوريم، درسالهاي اخير دوره مورد بحث كمتر به آوردن انديشه هاي نو مواجه ميگرديم وكار ها عمدتا بر مدار شرع وتفسير وتلخيص وتهذيب گفتار پيشينيان ميچرخد واين انحطاط كلي نه تنها نتيجه تهاجم، غارت و دستبرد مغـول است؛ بلكه ميوه تلخي است كه از چگونگي كيفيت تربيت فكري مسلمانان خاصا از قرن پنجم ببعد با نضج و قوام انديشۀ تعبد وتقليد و اكتفا به ا ستماع و استناد به گذشتگان و نظاير اينها حاصل گرديد .
اين دو قرن، دوره تدوين كتاب هاي درسي درهمه شاخه هاي علم منطق مانند اداب بحث و مناظره و جدل وديگر باب هاي اين علم است كه خواجه نصيرالدين طوسي به عنوان بزرگترين دانشمند اين رشته و صاحب كتاب اساس الاقتباس دراين فن به زبان فارسي بوده و نامبرده پايه نگارش اين علم رابدين زبان استحكام بخشيده است .
بزرگترين فيلسوف اين عهد كه بايد او را از بازمانده روزگاران پيشين دانست، خواجه افضل الدين محمد بن
حسن مرتي كاشاني معروف به بابا افضل كاشاني است كه سال وفاتش با ختلاف606هـ و حتي707هـ نوشته شده است . كار هاي افضل الدين ازچند جهت شايسته تحقيق و درخور دقت است:
نخست اينكه وي با نكارش رساله هاي متعدد شيواي خود بزبان فارسي ـ دري يا با ترجمه بعضي از رساله هاي فلسفي بدين زبان و جستجوي اصطلاحات سهل و روان و گنجانيدن آنها درعبارات متسحكم كه هم جنبه معني وهم جنبه لفظ در آن بكمال رسيده ، با ارزش ترين كاري را براي بخشيدن ارزش حكمي به اين زبان نموده است؛
ديگر اينكه او فيلسوف مبتكر و صاحب نظر و گاه تاويل كننده و راه جوينده به حقيقت هاي جديد با توجيه هاي تازه است. نامبره درضمن تحقيق هايش بسيار به آيه ها استناد و اشاره مينمايد و در آنها بتاْ ويل وتوجيه دست ميزند . در نظر او هم بحث هاي فلسفي بكمال نفس و پختگي روحاني و معنوي انسان منجر ميگردد و از اين جاست كه او را بايد بواقعيت يك فيلسوف معنوي دانست كه منظور واقعي اش از علم، تهذيب باطن وتزكيه نفس است تاشايسته بازگشت به جهان نفساني شود .
پيشاهنگ بزرگ فلسفه ء مشاء و استوار كننده ستونهاي آن دراين زمان علامه محقق خواجه نصيرالدين محمد بن محمد بن حسن طوسي (672هـ ) است . نامبره بزرگترين فردي است كه در روزگاران مقارن حمله مغـول و درميان غوغاي تعصبهاي عالمان ديني ضد علوم عقلي تربيت يافت. بزرگترين كار وي در حكمت تأييد و تسجيل حكمت بوعلي سينا ست و براي اين كار بشرح مشكلات اشارات ابوعلي واثبات مبحث هاي آن همت گماشت وبسياري از اعتراض ها وايراد هاي امام المشككين ( فخرالدين محمد بن عمر رازي 606 هـ ) بركتاب الاشارات والتنبيهات ، بوعلي را رد كرد وكتاب خود را حل مشكلات الاشارات ناميد.
رياضيات وموسيقي در قرن هفتم و هشتم نيز ببركت وجود خواجه نصيرالدين طوسي وصفي الدين ارموي وقطب الدين شيرازي و گروه ديگري از اين مردان معروف از مهمترين ادوار ترقي رياضيات وموسيقي و نجوم است. در دوره ايلخانان به سبب آنكه مغولان به تاثير ستاره گان و احوال آنها در امورعالم اعتقاد شديد داشتند ؛ سه مراتبه يكي در زمان هلاكو و ديگر در دوره غازان خان وسپس در عهد اولجايتو رصد خانه هاي ساخته شد كه تمامي آنها محل تعليم و تربيت دانش هاي حكمي و رياضي بود.
ر صد خانه مراغه كه تحت نظر و بدستور خواجه ايجاد شد، يك موسسه عظيم علمي بود كه انها علاوه بر كارهاي رصدي، براي آموختن دانش هاي رياضي وعقلي استفاده مي شد .چنانچه كه كتابخانه ء آن را حاوي چهار صد هزار جلد كتاب تخمين نموده اند . تمركز آنهمه كتاب و اجتماع داشمنداني كه براي همكاري با خواجه يا شاگردي درخدمت او ويا استفاده از كمك هاي مادي ومعنوي وي در مراغه و بر درگاه خواجه نصير گرد آمده بودند، مراغه را يكي از مهمترين مركز دانش هاي عقلي گردانيد و خاصا علم رياضي را در اين مركز بزرگ به پيشرفت هاي قابل توجهي نايل ساخت .
اين رصد خانه بعد از فوت خواجه درسال672هـ بازهم ازكار نيفتاد و پس از او فرزندانش صدرالدين علي، اصيل الدين حسن و فخرالدين احمد به ترتيب رياست اين رصد خانه را بر عهده داشتند . اما معلوم نيست كه بعد از قتل فخرالدين احمد چه كساني آن را اداره كرده اند . در هر حال درسال740 هـ كه سال تاليف نزهت القلوب حمدالله مستوفي است ، اين رصدخانه ويران شده بود. خواجه غير از اين تحرير ها كه همه آنها به عربي است، كتابهاي معتبر ديگري در نجوم و رياضيات نيز دارد كه قسمت بزرگ از آنها به فارسي است . يكي از شاگردان نامبردار خواجه ( قطب الدين محمود بن ضيا دالدين مسعود شيرازي) ميباشد كه نامبره چند كتاب معتبر در رياضيات و نجوم دارد از آنجمله دركتاب دره التاج خود، بخش بسيار مبسوطي در علم نجوم وهئيت وارثماطيقي وعلم حساب، فن حساب و محاسبه) و موسيقي نگاشته است .
همچنان رياضی دان وموسيقي شناس ديگر اين دوره صفي الدين ارموي( ابوالمفاخر عبدالمؤمن بن يوسف بن فاخر (613) (693) اهل بلخ ومنسوب به اروميه است. وی درفقه وادب وخط وانشاء ورياضي و موسيقي سرامد روزگار بود و در نواختن عود و ديگر الات موسيقي استاد ماهري بوده است . چنانچه كه از آثارش در موسيقي كتاب« ايقاع» به زبان فارسي و « كتاب الموسيقي» بعربي و كتاب« الادوار» نيز بعربي ميباشد كه چندين بار به فارسي ترجمه و تشريح گرديده است . تاليفات دانشمندان اين دوره در رشته هاي پزشكي و دارو شناسي متعدد و قابل توجه است .
بخصوص نوشتن شرح ها بركتابهاي معتبر طبي دراين عهد از اهميت زيادي برخوردار بوده وازينطريق كتابهاي معتبر ديگري پديد آورده شد . از انجمله شرحي است كه ابن نفيس قرشي( علاءالدين ابوالحسن علي بن ابي الخرم متوفي به سال 687 هـ نوشته است . قرشي درحديث وادب ومنطق و اصول فقه نيز استاد تواناي بوده و در پزشكي بعد از ابن سينا كسي را نظير وي نبوده است . از قرشي علاوه بر شرح قانون قرشي كتاب معروف ( شامل) درهشتاد مجلد درطب باقيمانده است . وي همچنين در باره دوران خون توضيح هاي داده كه از لحاظ پزشكي خيليها حايز اهميت ميباشد.
تازه ترین مقالات سيد احسان " واعظی"