بازی شیطانی کاخ سفید در محاصره تئوریسین ها و تئوری های جنگی (33)
پیوست به گذشته
بازی شیطانی
کاخ سفید در محاصره
تئوریسین ها و تئوری های جنگی
(33)
…
1/2
نوشته روبرت دريفوس
ترجمه فروزنده فرزاد
با پایان دهه ی 1990، راست اسلامی در خاورمیانه و جنوب آسیا جایگاهی نگران کننده داشت. اسلامگرایان، در مصر و الجزایر سرکوب شده بودند ولی کم و بیش حضور داشتند. اسلامگرایان در افغانستان، ایران و سودان، زمام امور جمهوریهای اسلامی رادیکال و رژیم های دیکتاتوری را در دست داشتند.
در پاکستان وعربستان سعودی نیز، هرچند رفته رفته با خاندان سلطنتی سعودی و ارتش پاکستان ناسازگار می شدند، در قالب اتحاد با الیت حاکم، همچنان از قدرت بسیار برخوردار بودند.
اسلامگرایی در ترکیه نیز موقعیتی بی مانند کسب می کرد و راستگرایی اسلامی که با اخوان المسلمین جهانی و محافل سری شیوخ نقشبندی در ارتباط بود، تهدیدی برای سنت سکولاریستی 70 ساله ی ترکیه از دوره ی آتاتورک به این سو می شد.
پس از انقلاب ایران تا واپسین سالهای دهه ی 1990، تقریبا هیچ کس در ایالات متحده، مشکل ساز بودن اسلامگرایی در خاورمیانه را گمان نبرد. حتی به گفته ی "ووسلی" و شخصیت های دیگر سیا، دولت ایالات متحده بکلی از زیرمجموعه ی خشونت طلب اسلامگرایی که به نام گروه های تروریست اسلامی خوانده می شدند ــ به جز حزب الله ــ چشم پوشید.
سرانجام، یک سلسله رویدادهای تروریستی، شخصیت های ضد تروریست آمریکا و سیا را بخود آورد (ویرانی برجهای نظامی خُبر در عربستان سعودی در 1996، بمب گذاری اتومبیل در مقابل سفارت های آمریکا در کنیا و تانزانیا، و حمله ی سال 2000 به ناو هواپیما بر "یو.اس.اس کول" در سواحل یمن) آنها را بر آن داشت تا نیروهای ویژه یی برای مقابله با اسامه بن لادن، القاعده و متحدانشان، که اکنون دشمن شماره یک ایالات متحده شده بودند، تشکیل دهند.
ولی تلاش ایالات متحده برای یافتن بن لادن و حذف او بطرز خنده آوری ناکام بود. سیستم اطلاعاتی 27 میلیارد دلاری ایالات متحده با 100 هزار کارمند در آژانسهای گوناگون و با امکانات گسترده ی ماهواره یی، تجهیزات پیشرفته ی مراقبت و جستجو، جاسوسان، ماموران و خبرچینان، نتوانست بن لادن را بیابد.
اما همان هنگام، بسیاری از ژورنالیست های آمریکایی و اروپایی و از آن میان، گزارشگران تلویزیون CNN وFrontline به بن لادن دسترسی داشتند و با او مصاحبه های مفصل ترتیب می دادند. کسانی چون "جان واکر لیند" آمریکایی که در افغانستان برای طالبان می جنگیدند و وفاداریشان گمان انگیز می نمود، به آسانی به بن لادن نزدیک شدند اما سیا نتوانست} ویا نخواست{ چنین کاری را هم تکرار کند. حمله با موشک های کروز به پناهگاههای بن لادن در افغانستان بسیار ناکام بود، حمله به تاسیسات سودان که به زعم مدعیان این یورش بدلیل ارتباط این کشور با القاعده برای تولید به اصطلاح سلاحهای کشتار جمعی بوده است، به نابودی تنها کارخانه ی داروسازی این کشور منجر شد. نقشه ی ربودن بن لادن نیز، که به دقت طراحی شده بود، بی نتیجه ماند.
و آنگاه، در 11 سپتامبر 2001، معتقدان به تز برخورد تمدنها فرصتی طلایی یافتند. نگرش آنها، که تا آن هنگام با خوشبینی غریب و دور از ذهن و با بدگمانی افراطی بود، ناگهان هواداری بسیار یافت، و دولت بوش که هنوز بر کشمکش مسیحیت و اسلام صحه نگذارده بود، به تز برخورد تمدنها دست یازید تا ایالات متحده را در جاده ی توسعه طلبی بی سابقه ی امپریالیستی در خاورمیانه پیش براند.
برنارد لوئیس و ساموئل هانتینگتون
تا آن روز غم انگیز، تز برخورد تمدنها که برنارد لوئیس و ساموئل هانتینگتون آنرا پروراندند، در نظر عموم کارشناسان وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی، غریب می نمایید. اعتبار آکادمیک آن دو در "آوی لیگ"، دسترسی شان به مقالات معتبر "فارن افریز" و رادیکالیسم نظریاتشان، جدال انگیز و آتش افروز می نمایید، و در عمل نیز چنین شد. اما جز شمار پراکنده ی نومحافظه کارانی که در دهه ی 1990 در حاشیه بودند، کمتر کسی نظریه ی آنها را جدی گرفت. تز لوئیس ـ هانتینگتون با حمله ی متقابل بسیاری از روزنامه نگاران، پژوهشگران دانشگاهی و کارشناسان سیاست خارجی باز پس نشست.
کتاب بحث انگیزش ساموئل هانتینگتون با نام "برخورد تمدنها"، در واقع بیانیه ی جنگی نومحافظه کاران است. هانتینگتون با بیان این مساله که نه راستگرایی اسلامی، که قرآن و اسلام دشمن ما است، می نویسد:
"مشکل اساسی غرب، بنیادگرایی اسلامی نیست. اسلام مشکل اصلی است؛ تمدنی متفاوت که مردمانش به برتری فرهنگ خویش باور دارند و ضعف و ناتوانی آنها، برایشان عقده شده است. اسلام، تنها سازمان سیا و وزارت امور خارجه ی آمریکا را دشمن نمی داند، بلکه تمدن غرب را، که مردمانش به جهانی بودن فرهنگشان باور دارند و برتری قدرتشان آنها را به گسترش فرهنگ غرب و جهانی کردن آن وا می دارد، چنان می نگرد."
صد البته پیامد مانیفست هانتینگتون هم این بود که جهان یهودی ـ مسیحی و جهان اسلام در دایره یی جنگ فرهنگی گزیر ناپذیر، گرفتار آمده اند. اینچنین، تروریست ها ــ چون القاعده که هنگام انتشار کتاب هانتینگتون شکل می گرفت ــ نه فقط دسته یی متعصب با برنامه ی سیاسی مشخص، که تبلور بیانیه ی برخورد تمدنی بودند. هانتینگتون چنانکه گویی به وی وحی شده باشد، برخورد تمدنها را تقدیر خدایگان دانسته، چنانکه بشر نمی تواند مانع آن شود.
هانتینگتون ــ بدون بیان نقش ایالات متحده ی آمریکا ــ اذعان دارد که در دوران جنگ سرد، اسلام نیرویی کارآمد علیه جنبش چپ بود. او می نویسد:
" دردوران جنگ سرد، برخی دولت ها و از آن میان الجزایر، ترکیه، اردن، مصر و اسرائیل، مشوق و حامی اسلامگرایان برای مقابله با کمونیست ها و جنبش های ناسیونالیستی بودند. دست کم تا جنگ خلیج فارس، حمایت های مالی گسترده ی عربستان سعودی و کشورهای حاشیه ی خلیج از اخوان المسلمین و گروههای اسلامی در کشورهای مختلف ادامه یافت." هانتینگتون توضیحی شفاف از دلیل گسست اتحاد غرب و اسلامگرایی می دهد.
او می نویسد:
"فروپاشی کمونیسم دشمن مشترک غرب و اسلام را از میان برداشت و هر یک از این دو، آن یک را تهدیدی برای خویش دانست. در دهه ی 1990، بسیاری از تحلیلگران دیگربار دورنمای گسترش ‘جنگ سرد تمدنها’ و این بار میان اسلام و غرب را می دیدند."
هانتینگتون که اسلام شناس نیست، با اشاره به " پیوند ناگسستی میان اسلام و میلیتاریسم" می گوید:
" از آغاز، اسلام دین شمشیر و تجلیل از خشونت و فضیلت های جنگی بوده است." او برای اینکه کسی این نکته مورد اشاره ی وی را فراموش نکند از زبان یکی از افسران ارتش ایالات متحده می گوید:
"مرزهای جنوبی ـــ یعنی مرز میان اروپا و خاورمیانه ـــ به سرعت به جبهه ی جدید ناتو بدل می شود."
هانتینگتون برای بالا بردن ارزش و اعتبار تعالیم خویش و اثبات تهدید موجودیت غرب از جانب اسلام، سخنی از برنارد لوئیس نقل می کند:
"از سکونت سیاهان زنگی[i] در اسپانیا تا محاصره ی وین برای دومین بار، دوره یی نزدیک به هزار سال است، که در آن، اسلام همواره تهدیدی برای اروپا بوده است. اسلام یگانه تمدنی است که موجودیت غرب را گمان انگیز نمایانده و این را در عمل دو بار نشان داده است."
ادامه دارد
ترتیب فوتو ها:از سوی سپیده دم
…………………