ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﻫﺸﺘﻢﻣﺎﺭﭺ، ﺭﻭﺯ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺯﻥ

ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﻫﺸﺘﻢﻣﺎﺭﭺ، ﺭﻭﺯ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺯﻥ

ﺩﺭﺩ ﻫﺎ ﻭﭼﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﯾﻚ ﺟﻨﺒﺶ

 

 

معلوم نیست چرا دراین یکی دو سال اخیر اینقدر درمورد مرگ جنبش زنان حرف میزنند. انگار در کشوری که تعداد زنانِ درجستجوی دانش از مردان پیشی گرفته ولی دولتش مرتبا درصدد کوتاه کردن دست زنان از رشتههای متعدد تحصیلی است، میشود از خاموشی سخن گفت. انگار در کشوری که«رهبرش» فرمان زاییدن میدهد و مجلسش برای سلب اجازه سفر از زنان لایحه تصویب میکند ولی زنانش بیش از پیش و به طرق مختلف ازدواجهای سنتی را عقب میاندازند و در جستجوی روابطی برابرند، میشود از مرگ جنبش زنان صحبت کرد. جنبش زنان ایران هیچ گاه به چند فعال سیاسی و یکی دو تشکل و کمپین محدود نشده بود که امروز با دستگیری عدهای و ورشکستگی راهکارهایی از نفس بیافتد. جنبش زنان ایران یک جنبش وسیع و اجتماعی است که انرژیاش را از تقابل خشن و آشتی ناپذیر آرزوهای نیمی از جامعه با یک حاکمیت مذهبی مردسالار (و متنفر از زن) میگیرد. این نیمۀ جامعه در روند تحولات اجتماعی اقتصادی 07 سال اخیر به دانش دسترسی پیدا کردهاند، به بازار کار یافتهاند و استقلال و آزادی خود را تجربه کردهاند. بندهای پوسیده روابط سنتی خانواده با همه خشونتش دیگر جلودارشان نیست و حاکمیت با هر تعرض خصومتشان را تشدید میکند.

مسلم است که آن چه در سال 88 گذشت، به میدان آمدن میلیونی و پرامید مردم تحت شعارهایی به غایت محدود و توهم زا و حتی «سکوت!» و سرکوب وحشیانهای که توسط این «سکوت!» به شدت تسهیل شد و ناامیدی و رعبی که کل جامعه را به چنگال گرفت، زنان را مبری نکرد. ولی آن چه گذشت مرگ نبود، سلطه خفقان آور یک نگرش سازشکار و در مقابل حاکمیت سر به زیر بود که بعد از چندین سال تلاش بی ثمر برای تغییر قانونی چند در چارچوب نظام، باز هم مردم را به پشتیبانی از یک نماینده فرا خواندند و در شرایطی که مردم در اعتراض به وضع موجود به خیابان ریخته بودند دعوایشان بر سر این بود که در کنار یکی دو نماینده منتخب نظام (که هیچکدام زن ستیزیشان را کتمان نکردند) فراکسیون زنان ایجاد کنیم یا نه؟ بعد رهنمود دادند كه فعلا به احترام اتحاد، خواستههای زنان را فراموش کنیم. هیچ شک نکنید که سیاست اصلاح طلبانه و غیر انقلابی حاکم بر جنبش به طور کلی و در جنبش زنان نقش مهمی در به وجود آمدن اوضاع كنونی داشت. چرا که اگر ارتجاع همواره برای حفظ خود از هر چه دارد (و به ویژه از انحصارش بر نیروهای قهر) بهره میگیرد، ولی مردمی که با توهم به گشاده دستی حاکمان (وامکان پیروزیهای سهل الوصول) بدون تشکل و برنامه به خیابان میآیند نه به ابزار مبارزهای کارا مجهزند و نه توان مقابله با شکست را دارند.

خیال ندارم غصه این را این بخورم که اگر حرکت مان انقلابیتر بود (و اگر انقلابی ترها قویتر بودند و برنامههای مشخص تری داشتند) چه میشد. خیال ندارم در مورد این که اگر فلان طور میشد الان کجا بودیم رویا پردازی کنم. مسئله پیدا کردن راهکارهایی برای مبارزات بعدی است. این كار با فراموش كردن تجربه گذشته میسر نیست. مسئله این است که امروز غبار ناامیدی را کنار بزنیم و ارزش این اعتراض و خشم و استیصالی را که زیر هر سقفی و در هر کلاس و اتوبوس و رهگذری میجوشد بدانیم و به نیروی نهفته در آن ارج بگذاریم و اشکال سازمانیابیاش را بجوئیم. در دوران خفقان بهتر از هر وقتی امکان بحث و جدل و بررسی سوالات و مشکلات فراهم است چرا که وقتی فضا بازتر است شوق به خیابان آمدن حوصلهای برای مطالعه نمیگذارد. هنوز چقدر چیز هست كه میشود آموخت و آموزش داد و به بحث گذاشت.... گسترد و آماده شد. در این دوران میتوان پایههای محکم تشکلاتی را ریخت که به هنگام، توان گسترش سریع داشته باشند.

جنبش زنان جنبشی محدود نیست. حتی اگر در مقاطعی در تاریخ، پیشرفت و پیروزیاش با مبارزه حول خواستهای مشخص (ازحق آموزش تا حق رای و حق سقط جنین و....) گره خورده، این فقط برآیندی متحد کننده و متمرکز از مبارزاتی به مراتب وسیعتر بوده است. مسائلی که زنان با آن درگیرند یکی دو تا نیست:

حجاب اجباری و جداسازیها و سایر قوانین بیمارگونۀ حاکمیت اسلامی که به کار سرکوب روزمره زنان و کل جامعه میآیند و مروج افکار کهنه پرستانهاند، قتلهای ناموسی و ناقص سازی جنسی و ازدواجهای اجباری که پس مانده روابط ماقبل سرمایهداری و هنوز در جای جای مملکت رایجاند، خشونت خانگی و استثمار خانگی و مشکلات زنان سرپرست خانواده که به واسطه افزایش طلاق روز به روز بیشتر میشود، حق طلاق و حق سرپرستی فرزندان، آزار در محیط کار و خیابان که پدیدهای جهانی است، حق کار و حق امنیت شغلی و اقتصادی و شرایط برابر کار که در تمام نظامهای سرمایهداری از زنان دریغ میشود، زیر پا گذاشتن حق تشکل و آزادی بیان که فضای تنفس و امکان حرکتمان را محدود میکند. همۀ اینها برزندگی همۀ زنان سنگینی میکند. جنبش زنان ایران بردی وسیع وعمیق دارد. مطالبات بسیارند و با آگاهی  رسانی وسازمان دهی برای کسب شان مسلما پیشرفتهای مهمی حاصل خواهد شد. ولی جنبش را نمیتوان به گفتمان مطالبه محور محدود کرد. تقریبا تمامی مطالبات در مقابل نظام ایدئولوژیک اسلامی قرار میگیرند و جدایی دین و دولت را لازم میكنند. رهایی زنان راه حل سیاسی میطلبد یعنی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تغییر رادیكال تمام بنای سیاسی، ایدئولوژیك، اقتصادی و فرهنگی جامعه. این تحول كلان به نوبۀ خود در گرو پیشروی جنبش رهایی زنان است.

مبارزه با نابرابری جنسیتی که بر کهن ترین تقسیم نابرابر جوامع بشری استوار است از «جزئی ترین» مسائل زندگی روزمره تا «کلی» ترین مسائل اقتصاد و سیاست و ایدئولوژی را به هم متصل میکند. نیرویی که این تقسیم کار نابرابر برای تغییر انقلابی آزاد میکند به این سادگیها پایان نمیگیرد. جنبش گاهی نیروی خود را از هزاران هزاری که به خیابان میآیند میگیرد و گاهی از افراد پر دغدغهای که در درزهای بی شمار جامعه بذر آینده را میکارند. جنبش زنان نیز عرصه ها، شکلها و ضرباهنگ گوناگون دارد. روی یک پا راه نمیرود، بر دو پا میرقصد، ضرب میگیرد، میچرخد و پیش میرود.

ﺳﯿﻤﺎ ﺗﻮﻛﻠﯽ