زن افغان در فراز و فرود زنده گی

 

 

زن افغان

در فراز و فرود زنده گی

 

 

به مناسبت هشتم مارچ روز همبستگی بین المللی زنان جهان

 

دستگير صادقي

 

زن افغان در زنده گي پر از آشوب خود، فراز و فرود های فراواني را ديده و آزموده است؛ ولی  وی در اين درازنای تاریخی، همواره يار وياور همسرخود، مادرمهربان و دلير برای فرزندانش و عضو مولد وفعال در جامعه بوده و بمثابهً ناموس خانواده از حرمت زيادی برخوردار بوده است. در تمام دورانهای تاريخ کشور ما، که در آن شاهد پیدایش، فراز و فرود انديشه ها و اديان مختلف بوده ايم ، از زن به حيث مادر، این بهترین و برجسته ترين سمبول يا نماد سرچشمۀ حيات انسانی، بزرگداشت و ستايش به عمل آمده است. تا آنجا که ادای احترام و خدمتگزاری به مادر را يکی از بزگترين عبادات دانسته اند. مادر را ستايش ميکردند و آغوش پر از مهر و محبت وی را گوشه يی از فردوس برين ميدانستند. بزرگترين و مقتدرترين پادشاهان کشور، بویژه در روز های دشوار زنده گي، خود را محتاج لحظه یی از عطوفت و مهربانی مادران خود ميدانستند و در مقابل آنان زانو ميزدند و طلب بخشايش ميکردند و بدين وسيله روح نارام و سرکش خود را آرامش می بخشيدند. آنان حتا پس از سالها پس از مرگ مادر، با کمال احترام به مزار وی میرفتند و اشک ميريختند و با همه جاه و جلال زنده گي، کمبود مهر مادر را جبران کرده نميتوانستند.

 

چه بسی مادراني با درايت و هوشمندی که در پرورش و آموزش فرزندان خود، به حيث فرزندان مهربان، صادق، وطن دوست و خدمتگزار مردم، لحظه يی غفلت نميکردند و خود را هميشه از این طريق با حال و فردای جامعه در پيوند ميديدند. صدای گرم و پر جاذبه مادر، همواره مشعل رهنمای راه دشوار زنده گانی فرزندان شان ميبود.

 

مادر را ستايش ميکنيم که او فرشته يی از آسمان است، نعمتی است بزرگ و بيکران که پهنای آن در عمق مهربانی های وی نهفته است. آنگاه که مادر را ستايش ميکنيم در حقیقت زن را ستايش ميکنيم که مادر است.

 

زنان افغان در هر گوشهً کشور، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، در ميان تمام اقوام، از نظر خانواده گي و اجتماعي بر طبق موازين پذيرفته شده در يک جامعه سنتي، مقام معيين داشته اند. با وجود محدوديتهای که عرف و سنن  پدرسالارانه، برای زنان ايجاد ميکرد، سهم زنان در تنظيم منزل، پرورش و تربيه اطفال و سهمگيری در بخشی از کار های زراعتي و توليدی، همواره قابل ستایش و احترام بوده است.

 

زنان سربلند و آزادۀ افغان، پهلو به پهلوی همسران و فرزندان شان، در کار کشت زمينهای زراعتی، مراقبت از آنها، جمع آوری و نگهداشت از محصولات آن، سهم قابل ملاحظه ميگرفتند. اين همکاری مشترک را عرف و عادات ده و قريه،  نه تنها ننگ نميدانست، بل آن را وظيفه و افتخار هر خانوادۀ زحمتکش می پنداشت. بهمين ترتيب سهم زنان در عرصه توليدات مالداری به تناسب مردان بيشتر بود. اين تنها زنان بودند که در دوشيدن شير و تهيه لبنيات و استفاده از پشم حيوانات در توليد تارهای پشمی و از همه مهمتربافت و توليد قالين و گليم افغانی سهم استثنايی داشتند. قالينبافان افغانی در همه یی جهان شهرت بلند دارند و حاصل دست زنان افغان، نه تنها به حيث يک فرش قابل استفاده در منزل، که همواره به مثابه يک اثر ارزشمند هنری ارزيابی گرديده است. زنان افغان در نقش و نگارهای زيبا و رنگهای بسيارجذاب قالينهای افغانی، تمام احساس دروني خویش را که نمايندگي از ذوق عالي و شور زنده گي و زنده دلي آنها مينموده،  بازتاب و آن را نسل به نسل به فرزندان خويش انتقال ميداده اند.

 

زنان سربلند، سرسخت و شجاعی اقوام کوچی افغان، پا به پای همسران، فرزندان و برادران خود، راه های دشوار گذار و طولانی را از يک گوشه کشور به ديگر گوشهً آن و خارج از آن، پياده می پيمودند وبا مردان کوچی در تمام عرصه های زنده گی مشترک خويش، سهم مساويانه و گاهی هم بيشتر ميگرفتند.

 

چون همواره بخش بزرگ نفوس کشور در دهات زنده گی مينموده است، بنابرآن جمعیت دهاتی کشور از طريق توليد محصولات زراعتي و مالداری و صنايع دستی، بيش از هشتاد فيصد در محصول ناخالص داخلی کشور سهم ميگرفته اند. در اين سهمگیری، نقش زنان در محصول ناخالص داخلي نه تنها برابربا مردان ، بل بيشتر از آنها بوده است.

 

زنان نامداری در عرصه فرهنگي کشور سر بر افراشته اند و به شخصيتهای ماندگار تاريخ ادبيات کشور ما مبدل گرديده اند. بودند زناني که تا آخرين لحظه های حيات با خون خود نوشتند و تمام عشق و احساس عالي زنده گي و آزاده گي را در دهليز های تنگ و تاريکي تاريخ تعصب و تبعيض به صدا در آوردند و ماندگار ساختند. از رابعه بلخی ميگويم که آغازگر بود و از آنگاه تا کنون هزاران زن آزاده افغان اين راه دشوار را شجاعانه پیموده و مشعل رابعه را دست به دست برده و زنده نگهداشته اند.

 

هر باری که کشور عزير ما آماج یورش غارتگران بزرگ تاريخ، همچون چنگيزها و هلاکوها، قرار گرفته و از سر مردان و جوانان رشيد آن کله منارها ساخته شده، و زنان، دوشيزگان و اطفال آن به برده گی برده شده اند، و گويا اين که همه چيزبرباد رفته و نابود شده است، ولی درحقيقت همين زنان و دوشيزه گان افغان بوده اند که همواره در گوش فرزندان شان سرود آزاده گی و وطن دوستی ميسرودند و آنان را طوری به بار می آوردند که کشور به زنجير کشيده خود را دباره آزاد سازند و بدين گونه در ميدان قضاوت تاريخ سربلند و با افتخار قد بر افرازند. اين فرزندان دلير و بيباک کشور، همواره همچون ققنوس از خاکستر خويش برخاسته اند و درفش کشوری آزاده گان را بار ديگر برافراشته اند.

 

تصادفی نيست که در زبان و ادب دری کلمه " همسر " به معنی وسيع و دقيق آن، برای زن و شوهر مورد استفاده مشترک دارد و اين خود عاليترين نشانهً مساوات و عدم تبعيض و تفاوت ميان ارزشهای خانواده گي زن و مرد را ميرساند. شايد همچو نمونه يي را در کمتر از زبانهای گوناگون دنيا دريافت.

 

آنطوری که گفته آمد، توده های مردم، در درازنای تاريخ کشورما، ميان زن و مرد از لحاظ ارزشهای خانوادگي و اجتماعي تفاوت زيادی قايل نبوده اند؛ ولي در لايه های بالايي اجتماع و جامعه فئودالي و نيمه فئودالي، زن مانند رعيت به قيد و بند زندگي اختصاصي در گيرماند و بر وی، محدوديتهای جدی و دشوار وضع گرديد. از آنجمله شيوه رفتار و طرز لباس پوشيدن و به اصطلاح حجاب آنان با ديگران متفاوت گرديد. بعدها، زنان اين قشر، نوع مخصوص حجاب که به چادری و دلاق شهرت يافت و هيچگاه صبغه افغانی نداشته و با عرف و عادات مردم کشورما نيز هيچ گونه مشابهتي نميرساند، را از روی اجبار می پوشيدند. اين حجاب از طريق بخشي از اشراف افغاني تبعيد شده در هند و خانواده های روحاني که از آن کشور در اواخر قرن نزده به افغانستان آمدند، در کابل مروج گردید و بعد ها در ميان زنان شهری تحت فشار حاکميت استبدادی ـ مذهبي  اوايل قرن بيست،  معمول گرديد و به تدريج وسعت يافت. متنفذين روحاني و حکومتي اين نوع حجاب ( چادری دلاق ) را علامت تشخص و برتری، و نشاندهنده تقوای خانواده های اشرافي و روحاني تلقي مينمودند. در حالی که زنان افغان در مجموع  از چادرهای بزرگ و لباسهای گشاد به رنگهای مرغوب استفاده میکردند و آنها را نماد يا سمبول عفت و پاکدامني می شناختند. شعرای ما، در زبان دری و مخصوصا زبان پشتو در وصف چادر يار، اشعار بسيار زيبايي سروده اند که هميشه در ترانه های مردمي بازتاب فراوان داشته است.

 

بعد از سقوط و شکست نهضت اماني  و تقويت دست ارتجاع و فقه ها در زنده گاني  عامه مردم، بار ديگر و بيش از همه، حقوق و آزادی های زنان افغان سلب شد و چادری اين سمبول اسارت زن افغان طي سالهای طولانی بر زنان شهری اجباری گرديد. در سال 1959 زنان شهری خود را از قيد چادری تحميلي و غير افغاني نجات دادند و با استعداد سرشاری که در آنان نهفته بود به سرعت راه ترقي و تعالي را پيمودند، تا جايي که در دهه هشتاد و اوايل سالهای نود ميلادی، سهم زنان افغان در مجموع حيات اقتصادی ـ اجتماعی و سياسی جامعه افغانی از هر لحاظ خيلی برجسته گردید.

 

طی اين سالها، تعداد بزرگی از کادر های ملي افغانستان را زنان تشکيل ميدادند. ده ها هزار زن شريف افغان با تحصيلات عالي و مسلکي در رشته های گونه گون علوم اجتماعي و طبيعي و در سطوح مختلف مصروف خدمت به مردم و جامعه گرديدند. سهم اين زنان در بخشی از رشته ها، مانند صنايع خفيفه و مواد غذايي، خدمات اجتماعي و صحي، امور فرهنگي و آموزشي، و بخصوص اشتغال در عرصه آموزگاری و تربيت نسل جوان کشور به تناسب مردان بيشتر گرديد. بيش از مناصفه شاگردان موسسات تحصيلات عالی و مسلکی به شمول دانشکاه ها (پوهنتون ها) را که در حدود بيش از ده هزار نفر ميشدند، دختران تشکيل ميدادند.

 

با دریغ که بار ديگر چنگال خونين ارتجاع، گلوی مردم را بي رحمانه فشرد و از هستي مادي و معنوي ساقط گردانيد. با درد فراوان که همه دست آورد های مردم ما را که محصول سالهای رنج و زحمت بيکراني چندين نسل اين مردم صبور و سخت کوش بود، دشمنان مردم و کشور ما با اشکال و عناوين گوناگون، ولي در ماهيت همه شيطانی و غير انساني با خاک يکسان ساختند و ملت را در مجموع از تمام حقوق انساني آن محروم گردانيدند.

 

در اين فاجعه بزرگ، بيش از همه، مادر با شرف افغان را به قربانگاه بردند، به زنجير بستند و به اسارت کشيدند. در حق مادر افغان هر گونه اذيت و آزار، تحقير و توهين، زجر و شکنجه، بي حرمتي و بي عزتي را روا داشتند. کابوس وهشتناک اسارت زن و مادر افغان از طريق رسانه های گروهي بين المللي بازتاب يافته و موجب شرمساری و خفت هر افغان وطن دوست و با درد می گرديده است.

 

در اين دوران سياه و خفتبار، يکبار ديگرزن سربلند و آزاده افغان را با تمام گذشتهً پرافتخار و سهم ارزشمندی که در مبارزات آزادی خواهانه و قهرمانانه کشور از خود به يادگار گذاشته بود، به اسارت کشيدند و چادری اين سمبول خفت و حقارت را زير نام "حجاب اسلامی" با شلاق زدن زنان در کوچه ها بر آنان تحميل کردند. تو گويی که این اعمال بيگانه و جاهل که اين همه ظلم وستم را بر مادران افغان روا می داشتند، خود از مادری زاده نشده و شير مادری را نه مکيده اند.

 

همين اکنون که از آزادی، دموکراسی و حقوق مساوی زن و مرد حرف زده ميشود و چنان وانمود ميگردد که گويا همه چيز بر طبق مراد به پيش ميرود؛ ولی با تاًسف فراوان که واقعيت زنده گي امروز زن افغان بصورت کل و در بسا موارد بصورت فاجعه بار، همچنان غم انگيز باقي مانده است. سايه شوم و نفرت انگيز تفکر متحجر طالبانی در وجود ملا ها و آخوند های متعصب، رهبران تنظيم ها و جنگسالارانی که به ياری امريکا مسلح شدند و اکنون از برکت غارت دارايي های عامه و تجارت مواد مخدر، پولها ی باد آورده يي فراوانی نيز در اختيار دارند، مانع آن ميگردد تا زن افغان نتواند به درستی از زير اين بار عظيم ظلم و ستم موجود سر بلند کند. اگر در مرکز و برخی از شهرهای بزرگ کشور زمينه های برای تحصيل، کار و مداوای يک بخشی از نفوس شهری فراهم گردیده، در ساير بخشهای از ولايات و روستا ها، زن همچنان از تمام حقوق طبيعي و انساني خود محروم نگهداشته شده است. اين گروه های مسلح مفسد و عاری از هر نوع اخلاق انسانی که از جانب رهبران و ارگانهای دولتی حمايت ميشوند، دست به اختطاف، تجاوز به ناموس، فروش دختران  به اشخاص و حتی عرضه آنان در بازار های خارج از کشور، بخصوص پاکستان و کشورهای خليج، و ازدواج های اجباری ميزنند.

 

بنابر موجوديت اين گروه های پلید،  شمار زیادی از زنان و دختران افغان بخاطر حفظ شرف خود همچون زنداني در خانه های خويش باقي مانده اند و ناگزير بخاطر پوشاندن سيمای خود از چشم اين اراذل، چادری اين سمبول حقارت و اسارت را تا هنوز به سر ميکشند. رعب و وحشتی که اين گروه های مفسد به وجود آورده اند، مانع آن ميگردد که آنها حتي جرئت رفتن به مکتب و کار را کنند. اين همه فجايع اظهرمن الشمس است و در تمام گزارشهای سازمانهای حقوق بشر و ساير سازمانهای بين المللي بطور گسترده بازتاب يافته و در رسانه های جهاني منعکس شده است. هر افغان با درد از مطالعه آنها سخت احساس شرم و خجالت ميکند. صرف يک گروه فاسد، بيگانه، متحجرو مسخ شده است که هنوز هم اين وضعيت را کمال مطلوب ميداند و به اين دست آورد ها می بالد! از آن شرم ندارد که دختر با شرف افغان را به آزمايش بکارت ميبرند و شاهد آتش سوزی های اين دختران مظلوم ميباشند! از آن شرم ندارد که بینی و گوش دختران معصوم و باعفت را که به جبر به شوهر داده شده اند، بی رحمانه میبرند و نام آن را نشانه یی از غیرت و مردانگی (!) خود میدانند. از آن شرم ندارد که دختران شان را زنده بگور میکنند و مادر افغان را در حضور دیگران مورد تجاوز دسته جمعی قرار میدهند. از آن شرم ندارد که دختران و عروسان شان را مجبور به فحشا و روسپی گری میسازند و آنان ناگزیر شدیدترین شکنجه های غیر انسانی و طاقت فرسا را تحمل میکنند!  این ننگ را که پدری از روی ناگزیری و احتیاج شدید، فرزند دل بندش را به فروش می رساند تا هزینه های ناچیزش  را فراهم کند، با بی تفاوتی می بیند و لی احساس غیرت نمی کند.

در جریان سالهای اخیر پا به پای باز شدن مکتبها و حضور زنان در اجتماع و کسب آگاهی بیشتر و بهبود نسبی سلامتی و درمان آنان، خشونت علیه زنان نیز به طرز بی سابقه و بی رحمانه افزایش یافته است.

به نمونه های از این دست توجه فرمایید:

 پدر و برادری در ولسوالی کشم ولایت بدخشان دختر جوانی را زنده به گور کردند. یک دختر 14 ساله پس از رد ازدواج با نامزدش در ولایت پروان کشته شد. در یک قضیۀ دیگر یک برادر خواهر متاهلش را کشت و یک شوهر همسرش را در ولایت جوزجان گردن زد. شوهری زنش را با تبر به قتل رساند. گزارش زنده به گور شدن یک دختر جوان در ولایت بدخشان چهرۀ خشن تر خشونت را به نمایش گذاشته است. پدر و برادر این دختر که گمان میرود مرتکب این جنایت شده باشند به ایران فرار کرده اند.

در تازه ترین رویداد، پدری در یکی از کمپ های مهاجرین کابل دخترش را در مقابل 2500 دالر به فروش می رساند. پدر این دختر شش ساله میگوید که برای تداوی همسرش پول وام گرفته بود و اگر دریک سال دیگر این پول را تادیه نکند، باید دخترش را به نکاح پسر 16 سالۀ جانب مقابل در بیاورد. این مورد خشونت زمانی چهرۀ زننده تری را به خود اختیار کرد که موسفیدان و بزرگانی که برای حل این قضیه اشتراک دارند از این تصمیم پشتیبانی کردند.

در همین یکی دو روز، در ولایت بغلان در قریه دهباش که در ده کیلومتری مرکز ولسوالی قرار دارد دو مرد مسلح  از ولسوالی بور بر خانه فردی که خودش با چهار فرزندش در توقیفخانه ولسوالی قرار دارند داخل شدند و دختر شوهر دارش را  از خانه کشیدند و مورد تجاوز جنسی قرار دادند و فرار کردند و مردمان حاضر در صحنه گفتند که آنها این تجاوز را در انظار مردم انجام دادند.

فرهنگ منحوس بریدن گوش، لبان و بینی مادران در مقابل فرزندان شان  از هرات آغاز شد و حالا به بغلان که مرکز همچو فجایع و خشونتها علیه زنان می باشد نیز رسده است.

 آنانی که مرتکب چنین جنایات و فجایع میگردند، با مداخله زورمندان فاسد محلی و نبود موثریت دستگاه عدلی و قضایی مورد پی گرد قانونی قرار نمیگیرند؛ گو این که کشتن و شکنجه کردن  زنان مظلوم  و ستمدیده افغان جرم نیست.

 

این همه زشتی ها و پلیشتی ها، این همه بی ننگی ها و بی ناموسی ها، ناشی از سقوط و نبود ارزشهای معنوی، اخلاقی و انسانی است که در جریان این سالهای نکبت و سیاه، دامنگیر مردم شریف و با عزت افغانستان شده است. 

 

با اين همه حال و هوای بسیار ناهنجار، زن و مادر با عفت افغان بر طبق سرشت آزادمنشانه اش، همواره شهامت و قدرت درهم شکستن زنجير اسارت و حقارت را در خود نهفته داشته و بارها آن را در عمل آزموده است.

 

 ما اين شجاعت  را در حضور بی باکانه و دلیرانه زنان افغان در اجتماعی بسیار سختگیرانه و مرد سالارانه موجود به درستی می بینیم. آنان صدای رسای خویش را در جرگه ها و شورای ها، در رسانه ها و محافل گوناگون و در زیر دشنه خونبار متعصبان زورگو، همواره بلند نموده اند و از حق و عدالت و آزادی زن از اسارت گفته اند و به صدای مردم با شهامت افغانستان مبدل گردیده اند.

 

 با اطمينان ميتوان گفت: که زنان افغان دليرانه و شجاعانه به یاری برادران آگاه و آزادی خواه شان و در همبستگی بین المللی  با زنان آزادی خواه و مبارز جهان، پیکار عليه تفکر متحجری که ريشه در تعصب سلفي ها و دیگر انواع بنیادگرایی دینی وارد شده در افغانستان دارد و با فرهنگ غنی مردم این کشور و عرفان اسلامي سخت بيگانه است و  بقايای شوم آن به حيله های گونه گون در کشور رشد و گسترش داده میشود، متحدانه ادامه ميدهند و از حقوق و آزادی های انسانی شان بربنیاد اعلامیه جهانی حقوق بشر بهره مند ميشوند.

زن افغان مقامي را که شايسته آن است، بدست مي آورد.

 

7.03.2014