پرونده‌ی ناپدید در پدیداری نگاه های پیدا پالِ من (بخش دوم)

پرونده‌ی ناپدید در پدیداری نگاه های پیدا پالِ من


نوشته‌ی محمدعثمان نجیب


(بخش دوم)
روایت گفتار های حزبی های بازاری زبان از قلم بازاری سیاسنگ:

يادداشتی هم به خواهرم برشنا خیبر.

من نه دانستم صراحت اعلام گفته های بازاری منتسب به شادروان نورمحمد تره‌کی چه نیازی در صفحه‌ی ۱۳۴ کتاب آقای سیاسنگ داشتند؟ آقای سیاسنگ خواسته اند با این نقل قول های هوایی تقاص کدام دادخواهی خود شان را بگیرند؟ عفت قلم آن بود که می‌نوشتند این روایت قابل بازگفتار نیست.

مثلی که حالا من گفتم یا نوشتم. در چند صفحه‌ی دیگر هم روایت بازاری از نام حفیظ الله امین، استاد خیبر شهید و دگران آورده اند که اهمیت اخلاقی کتاب و نویسنده و حتا ویراستار را زیر پرسش می‌برند.

 در حالی که فراوان راه های افاده‌ی موضوع به شیوه‌ی اخلاقی آن وجود داشتند. اگر آقای سیاسنگ فکر کرده اند با این تیر یک حزب بزرگ نظریه پرداز بی‌بدیل را بدنام معرفی می‌کنند، در اشتباه اند.  حتا مکتب های فکری هم‌جنس‌گرایان عصر ام‌روز هم در ادبیات گفتاری و نوشتاری و رسمی شان از آن‌چه آقای سیاسنگ، بدون‌ شرم روایت کرده اند خودداری می‌کنند.

مکتب سیاسی مائوتسه که آقای سیاسنگ شاگرد آن اند و بودند، جدا از اختلافات گذرای نظریه پردازی با دیگر همتایانش، بزرگ‌ترین مکتب اخلاق حمیده‌ی سیاسی است. هيچ توجیهی به شمول ادعای ثبوت، نه می‌تواند ادبیات بازاری سیاسنگ در این کتاب را تبرئه کند.
دو دیگر این که در بررسی های مسلکی و جنایی حدس ها، گمانه‌زنی‌های منتهی به قرينه های ممکن جدا شده از ناممکن خود را نمایان می‌کنند. این احتمال سنجی ها گاهی به گونه‌ های غیرمنتظره سرنخ های انکشافی را فرا راه بازرسان ها سبز می‌کنند و در پی‌گیری روند عبور از قرينه پردازی موفق است که هیولای نفس نه‌کش شیطانی خفته‌ در خواب راحت را شناسایی کرده و بر می‌انگيزد شان. برداشتی را که من به عنوان یک شاگرد بررسی های جرمی از محتوای نگرشی مسلکی مرتبط به شهادت رفیق خیبر اندوه‌ناک می‌دانم، ناديده گیری های دست داشتن احتمالی صبغت‌الله مجددی در این پرونده‌ی نه گشوده و نه مختومه اعلام شده است به اشاره‌ یا هم‌نگاهی با سلیمان لایق. من به دلیلی نام کتاب آقای سیاسنگ را پرونده‌ی نه گشوده و نه مختومه اعلام شده می‌گیرم که آقای سیاسنگ خود شان نسبت آگاهی ها از الفبای جرم‌‌شناسی، اثر غوغا برپا کن احتمالی را " ناپیدا" نامیده اند.

اهالی دانای مبارزه بر ضد جرم در اولین نگاه به نام کتاب می‌دانند که نامی‌ست بسیار نامانوس و      نا مسما. انتشار خود کتاب در نفس خودش یک پرونده‌ی پیدا شده است. با آن که کتاب هم پرونده است و هم پرونده‌پرور و هم دادستان و داور و هم راوی و هم راهی. ولی نه توانسته است جای‌گاه حقوقی حضور داشته های‌ اندرونی اش را به دلیل و دلایل زیادی در اجتماع توجیه کند.

فاشیسم فرهنگی بدتر از هر فاشیسم دگری‌‌ست که تار و پود و هست و بود انسان ها به انسان دمیده گوش افغانستان از نابابی ها را موریانه‌وار می‌پوساند. آقای سیاسنگ با توجه به پیشینه‌ی سرزمین سوخته‌ی زنده‌گی اجتماعی و سیاسی شان هر قدر سعی کرده اند رد پایی از جانب داری شان در کتاب نه گذارند خطا رفته اند. آن‌گونه که دریافت کنش‌گرانه‌ی من در طی طریق شناسایی اولیه‌ی شان نشان می‌دهند، ایشان گذارنده‌ی خشت های خام بر دیوار متحرک و لرزان ریخت دسیسه در برابر جناح پرچم اصلی حزب اند که از حق نه‌گذریم گماشته شده‌ی کارایی اند برای بازدهی کار به این منظور. برای ثبوت نوشته‌ام در این مورد خاص و در این بخش فقط چند سطر پایانه‌ی کتاب را بدون‌ کاستی و دخل و تصرف به شما می‌آورم که در صفحه‌ی ( ۲۹۷):
روکرد به کتابهای زیرین و کمک و راهنمایی ،آگاهان باز هم میتوان به زندگی و مرگ اکبر خیبر پرداخت از همین رو همه واکنشهای نوشتاری در پیرامون کتاب کنونی را ریل 2024 گردآوری خواهم کرد تا دستاورد آینده بهتر پیشکش شود
The Wars of Afghanistan: Peter Tomsen
• Revolutionary Afghanistan: Baverley Male • Night Letters: Chris Sands & Fazeliminallah Qazizat
• Invisible History: Paul Fitzgerald & Elizabeth Gould
• Afghanistan and the Soviet Union: Herry Bradsher
Afghanistan - Washington Secret War: Philip Bonosky
• Afghanistan's Two-Party Communisrn: Anthony Arnolds
خیبر به دستان دوستانش کشته شد برونده اش را نیز ناپدید کردند ولی رگباری که شام هفدهم اپریل 1978 آغاز یافته بود جاری است و پیوسته زندگی می ستاند. انگار همان جیب با همان سرنشینان سرافگنده - برای شکار آدمیان - سراسر افغانستان را خیابان به خیابان و کوچه به کوچه مینوردد و با الفبای گلوله بر قفسه هر سینه مینویسد.
دنباله دارد
پرونده‌ی ناپدید هجومی‌ست پدیدار و طرف‌دار آشکار.
در پیدایی و پیمایی پیمانی توسل به رجحان‌نگری های فرهنگی و از آن میان ره‌نوردی برای بازتاب حقیقت های کهنی پرداخت های دو گونه‌ی مسلکی بی‌طرف‌داری‌ست و دیگری هم الزامی است برای رسیدن لشکر مهاجم در گود پرتاب های دشمنانه‌یی که مبنای سیاسی، فکری و بیش‌تر شخصی دارند و هم‌دستانی دست‌وپا می‌کنند.
بنگاه چاپ شاهمامه هم‌ مانند آقای سیاسنگ در این بازتاب هدف‌مند برنامه‌ی شخصيت کشی و به صورت خاص ستیز با کارمل ناستیز و یاران‌ شان صریح و سریع گزافه گزاره‌یی های حانب‌دارانه دارد. این‌جاست که ادعای بی‌طرفی دیگر جایی در این سند گره‌انداز بر گره های باز‌ نه شده‌ی دگری‌ست که خلاقیت رسانه‌یی و اطلاع رسانی را آماج قرار داده است. در پرس‌و‌پال هایم برای دريافت نشانی پالایش‌گاه پرونده‌ی ناپدید بود که من را با خواهر منیژه نادری آشنای مجازی کرد برای داد‌ و ستد کوتاه خرید ناپدیدی که نزد ایشان پیدا بود. ممنون لطف شان برای فرستادن کتاب به من فرستادند. من هم از آشنایی فرهنگی با ایشان ابراز خرسندی کردم. هنوز برگ های کامل پرونده را مرور اولیه نه کرده بودم که پیامی درب بسته‌ی زنگی وتساپ را دق‌الباب کرد. آن‌گونه که دوستان گرامی من آگاه اند، حقیر سلطان تنبل های پاسخ‌گویی به پیام های بزرگان خود می‌باشم. برخلاف مسیر ایستایی در ایست‌گاه تنبلی هایم، پیام را گشودم که به اصطلاح انگلیسی دانان!؟ پرونده‌ی ناپدید کلیپی با آواز استاد ناشناس گوش های ناشنوای من را نوازش داد، از آن‌جا که حقیر کارگذار تنبل رسانه‌یی استم، با دیدن نگاره‌های عمدی پیوست داده شده به آهنگ دانستم که دستی در دست آن دست‌های مرموز پس‌پرده‌ی این غایله است.
(هم‌ می وژنې‌یې پخپله هم په ما باندې ژړا کا = هم خودت مرا می‌کُشی و هم بالای من گریه می‌کنی )، آهنگی که درست نشان‌گر هدف خاصی است. من که دانستم محتوای اندرونی این کلیپ سازه‌یی‌ست بر آهنگ‌ین سازی داستان دروغین پرونده‌ی ناپدید. یعنی گروه دست‌گاه چاپی بنگاه چاپی شاهمامه در این مورد طرف اصلی اگر نه باشند، یک طرف از طرف‌داران کتاب اند. من به قول مسلکی ارتشی و حالا عام مردم ما عاجل یک بخش اول کامل نقد بر کتاب پرونده‌ی ناپدید را به وتساپ خواهر ما فرستادم تا دو تیر هم‌زمان پرتاب کنم که یکی پاسخ پیام شان باشد و دیگری هم شناسایی شگرد های پیدا و پنهان رابطه‌ی بنگاه با زیر پا گذاشتن اصل بی‌طرفی. بسیار زود پاسخی از سوی خواهر ما دریافتم به این محتوایی که بی‌کم و‌ کاست به شما می‌آورم:
«از چند سطر پیام تان دانستم که کتاب را نخوانده اید چون همه نظریات و نوشته های این کتاب محصول درفشانی های اعضای همان حزب بدنام بوده نه نوشتهٔ سیاسنگ.
من نه تنها از کشته شدن استاد خیبر ناراحت شدم بلکه قدم به قدم شاهد جنایات آن حزب و گروه بدنام تاریخ بوده ام که شما شاید قدرت و یا نیاز درک آن را نداشته اید »
گرچه خواهر ما به نوعی اهانت را برای من روا داشته اند،‌ ولی من آن را نادیده می‌انگارم. مگر وقتی که مهربانو منیژه در پاسخ پرسش مهربانو شیرین نظیری از سال تولد خود شان این چنین بازگفتار دارند: (… در نومبر 1971 در کابل تولد شدم. به زبانهای انگلیسی، هالندی و اردو نیز آشنایی دارم…) پرسش این است که اینان در کدام زمان و در چند ساله‌گی شاهد ماجرا های سیاسی شدند که چشمان شان به کارکردهای حزب دموکراتیک خلق افغانستان دوخته شده بود،‌ نه جنایات راستی ها؟ از حزبی نفرت دارند که خیبرش را می‌ستایند، عجیب نیست!؟

من که به هدف خودم رسیدم، سکوت در این نوشته را ترجیح دادم. پسا نشر دیدگاه من و دیدگاه های بسیار عالی و بلندتر ادبیاتی و‌ نگارشی و نگرشی شمار بی شمار رفقای عزیز ما و به خصوص انتشار کلیپ بسیار مهم تاریخی توسط رفیق شاهپور شکسته طهماس آگاه شدم، جناب سیاسنگ برای برخی‌ها گفته اند که در آینده دیدگاه های دگران را هم منتشر می‌کنند. عجیب خوش‌باورانی‌ستیم. به نم اشکی خیس شده و غرقاب می‌شویم و به سوزنی دمیدن آفتاب در وجود مان می‌سوزیم.

در شناسه‌ی سره‌سازی های کتاب ها و کتاب گونه ها و بهينه‌نگری آن ها برخورد های عاطفی و خوش‌باورانه جایی نه دارند. آن گروه از اختر‌نگر های خیالی که به وعده‌ی سَرِخرمن آقای سیاسنگ فریفته شده اند، فرضیه ها و احتمالات دست‌یابی یا دست‌نه یابی به آینده را مردود کرده و منتظر خرید گنجشک ناگرفته روپیه را هزار تاستند.

من احترام بسیار زیادی به شخصیت علمی و فرهنگی آقای سیاسنگ دارم. ولی آقای سیاسنگ می‌دانند که تیر به تلوار بستن  و ساده‌دلان را به بازار صابرین بردن نه صواب است و نه اخلاق نگرشی. شتابی در کار نه بود تا آقای سیاسنگ این کتاب را با حجم حالینه‌ی صفحات بسیار زود عرضه می‌کردند. می‌شد این کتاب را هم‌زمان به دو بخش دیدگاه های مخالف و موافق جدا می‌کردند تا دگران می‌دانستند که این شاه‌کار شان بی‌غش است در محک تجربه. کمدی بهشتِ دانته و یا به شاهدی صفحه‌ی (۲۳۸) کتاب تاریخ ادبیات جهان اثر غلام‌حسین ده بزرگی منتشره‌ی سال (۱۳۶۸)، جهنم فروشی کلیسای و‌تین‌بورگِ آلمان بالای مارتین لوتر در ۱۵۱۷ یا تئوری های تخیلی سین‌سیمون و آه‌ویه و فوریه درست در همین کتاب آقای سیاسنگ جا داده شده اند.

مواردی که مسير ویران‌گری دارند. کدام پرونده‌ی پژوهشی یا جنایی و پلیسی را سراغ دارید که تنها به گفتار مدعیان دروغین راست‌گفتار‌نما مختص شود و به دادگاه برود؟ در حالی که خالق جرم نه یکی و نه دو و نه سه بل ده ها تن وانمود شده اند و بی‌خبر از خود اند. به هر رو وقتی من ادامه‌ی کلیپ و صحبت های جاتب‌دارانه‌ی آمیخته با عقده و کینه‌ی شخصی و کدورت های سیاسی استاد ناشناس و مهربانو نادری را شنیدم، به نتیجه رسیدم که دست های پنهانی برای یاری کردن آقای سیاسنگ در خلق پرشتاب این پرونده بوده اند که نه توانستند به شناسه‌ی کتمانی باشند.

با توجه به اهمیت شخصیتی و حقوقی که حزب دموکراتیک خلق افغانستان در زمان های وحدت و انشعاب داشته است و شهید نورمحمد تره‌کی و شادروان ببرک کارمل بزرگ نزد من به‌ عنوان یک رهبر معظم با کاریزمای منحصر به فرد و بی‌تکرار دارند، نه‌ می‌توانم جبن و ترس و نگرانی شخصی را توجیه مدارا کنم و خاموش بمانم تا ببینم مرغ آقای سیاسنگ چند سال پسا سال ۲۰۲۴ بانگ بر می‌آورد؟ این صبر ساخته‌گی را برای آنانی می‌خواهم که خودهراسی و تفنن و محافظه‌کاری پرچمی بودن در وجود شان نهادینه شده و آن ها را نام هایی برای گریز از انجام مسئولیت وجدانی خود می‌دهند.

برای بیش‌ترین اینان که گذشته‌ی خفت‌بار خیانت به رهبر را دارند، هر خيانت دیگر از جمله پرداختن به حلاجی کتاب و حاشیه های آن امر عهدی است. برای من ولی نه و هرگز نه. منی که بدترين مجازات تحمیلی را در دوران زعامت مرحوم ببرک کارمل بزرگ تجربه کردم، ولی دست از مبارزه برای بقای ارزش های وطنی و سیاسی و دینی خود نه کشیدم، چه‌گونه می‌توانم سالی را صبر کنم که معلوم نیست چه کسی در قید حیات است و چه کسی میرنده و رونده؟ نه می‌شود که به قول آقای هارون سمرقندی منتظر بمانیم تا قچی بمیرد و ما آن‌چه را انتظار داریم از آن به دست آوریم. آوریم یا نیاوریم.

آقای سیاسنگ روایاتی از جفنگ سرایی و صحبت های بازاری منسوب تره‌کی صاحب، حفیظ الله امین و شخص استاد خیبر در صفحات (۱۳۴ و ۱۳۶) کتاب شان درج کرده اند. این نقل قول های که یکی آن را در بخش چهارم فیسبوک منتشر کردم، نشان می‌دهند که هم آنانی که به کاربرد شان در دوران معین حیات شان مبادرت ورزیده اند و هم آنانی که به آقای سیاسنگ روایت کرده اند، هم شخص شخیص آقای سیاسنگ و هم برگ‌‌آرای کتاب و امتیازدارنده‌ی چاپ‌خانه‌ی کتاب کوچک‌ترین اعتنایی به رعایت اخلاق اجتماعی منحصر به فرد انسانی و وطنی نه داشتند.

در صفحه‌ی ( ۱۳۶) کتاب از قول حفیظ‌الله امین، بازاری‌ترین سخنان را روایت کرده اند و اگر راست باشد، حفیظ‌الله امین چه وحشت آفرینی داشته که مجازات حزبی برایش داده نه شده. به یاددارم، زمانی که در اولین جلسه‌‌ی مخفی سیاسی حزب اشتراک کردم، رفیق حضرت امیری منشی و اسناد من در جلسه‌یی که من و برادران استاد حضرت هریک ملک ستیز ( پروفسور فعلی ) و فرید عزیز هم‌‌صنف مکتب من هم حضور داشتیم، نسبت نا آشنایی به امور سیاسی پاسخ استاد محمدحضرت به خنده و کرشمه‌ی مضحکی گفتم مطالعه‌ی سیاسی چی‌ست و خندیدم. آثار فشار دادن لفظی منشی گروهی ما تا حال در گوش هایم طنین دارند که باعتاب گفتند، نظم جلسه را مراعات کنم و آن‌جا جای خنده نیست.
وقتی انضباط حزبی در یک گروه چهار نفره‌ی اولیه‌ی حزب چنان بود، چه‌گونه ممکن بود که اعضای رهبری حزب چنان صحبت های بازاری کنند؟ در صفحه‌ی(۱۳۴) از نام رفیق ذبیح‌الله زیارمل روایت آمده است که استاد خیبر شهید آدم بسیار مهذب و خوش‌گفتار بوده و بدزبانی نه داشته اند و از عصبیت در شخصیت شان چیزی پیدا نه می‌شد. ولی در همین کتاب در صفحه‌ی(۲۶۱) آن‌ از برشنا خواهر ما دختر رفیق خیبر شهید، سخنانی را برعکس صفحه‌ی(۱۳۴) روایت می‌کنند. به دلیل نه داشتن روح بازاری در این روایت من آن را بازرسانی می‌کنم:

«برونده ناپدید بازتاب نخست برشنا خیبر:

خوشحالم که بعد از سالیان زیاد آقای نور را در حال صحبت دیدم میخواستم سوالی را که چهل و سه سال است در ذهن من و اعضای خانواده و بیشتر دوستان و نزدیکان استاد خیبر بوده و خواهد بود با ایشان مطرح کنم امیدوارم آقای محترم فضلی که این مصاحبه را ترتیب داده است بتواند از ایشان جوابی دریافت و نشر نماید.

من ایشان را از زبان پدرم "نور" کاکا خطاب میکنم که امیدوارم گستاخیام را ببخشند. قبل از مطرح کردن سوال باید بنویسم که مصاحبه محترم سلیمان لایق و اظهارات شان برای هیچ کس جدید به خاطری نبود که پسر ارشد ایشان محترم غرزی لایق این اظهارات را قبلاً در فیسبوک منتشر کرده بود دور از تصور میدانم که نور کاکا آن را نشنیده یا نخوانده باشد چرا در آن زمان حاضر به انجام چنین مصاحبه نشد تا ذهنیت ید و مشکوک درین قسمت را زودتر از اذهان ما پاک میکرد؟

سوال من این است نور جان کاکا به یاد دارید چند روز محدود قبل از شهادت پدرم که شما او را استاد خطاب میکردید در حوالی شام در سالون خانه ما روی چه مسئله بود که پدرم با دشنام گفتن و تقریباً داد زدن شما را خاموش کرد و از شما خواست که از خانه بیرون بروید؟ شما که خود از شخصیت او تعریف کرده، او را چون کوه ترسیم کردید و شما را هم بسیار دوست داشت چه باعث شد که پدرم آن دشنام را که ما از زبان شان به ندرت شنیده بودیم استفاده کرد؟ یادتان است که من بیرون خانه با دخترهای هم سن و سالم ایستاده بودم و با ناباوری به طرفتان آمدم؟ با چهرۀ نهایت آرام و متبسم تان مانند ،همیشه بدون تغییر از پرخاش پدرم با شما، دست روی سرم گذاشتید و گفتید خدای په امان کورته لاړه سه خدا حافظ به خانه برو] نور کاکا بعد از آن دیگر به خانه ما که طبق گفته خودتان 20 یا 30 متر از خانه شما فاصله داشت، سر نزدید تا روزی که پدرم کشته شد حرف من به این معنی نیست که خدای ناکرده شما یا کدام پرچمی دیگری در آن توطئه دست داشتید سوال این است
کوهی که هیچ کس و هیچ چیز نمیتوانست او را از کوره بدر ،کند با کدام کار یا حرف منفجر شد؟ آنچه از شما در آن گفت وگو پرسیده نشد من میپرسم از اسناد استاد که از خانه ما بیرون و تا امروز سرقت شد حرف زدید اما کاکا جانا سند طب عدلی که به دستتان سپرده شد و شما آن را در اختیار داشتید چرا هرگز علنی نشد؟ چرا بعد از کشته شدن خیبر به تعهداتتان پابند نماندید؟ آیا حاضر هستید که با من برشنا خیبر یا برادرم - توریالی خیبر - صحبت کنید ؟ مطلق خصوصی؟ آیا با آن همه محبت و احترامی که از ما و مادرم دیده بودید این حق را نداشتیم که در بدترین شرایط از زن و اولاد رفیق حزبی تان باخبر باشید؟ (27) مارچ 2021»

خواننده‌ی آگاه استنباطی که از این چند گونه‌گی های روایات می‌کند چه خواهد بود، کدام سخن در مورد تهذیب شخصیت رفیق خیبر شهید درست است و کدام راست؟ یک آدم که نه می‌تواند در عین داستان چند رویه شناسانده شود. از این ها که بگذریم و برای حفظ زنجیره‌ی گفت‌و‌مانِ ما به صحبت های جانب‌دارانه‌ی استاد فطرت ناشناس تمرکز می‌کنیم.

ارچند رفیق خلیل وداد پیش از این نوشته‌ی بسیار علمی در مورد ناسپاس های سیاسی آقای دکتر ناشناس دارند، مگر من این مصاحبه‌ی عجیب شان را خیشاوه می‌کنم. استاد، از فیض بردن علم چهار استاد در زنده‌گی شان نام بردند که مولانای بلخ و بیدل دهلوی و استاد خیبر و آقای سیاسنگ اند.

در مورد دو استاد اول که سخن شان به جاست. در مورد استاد خیبر شهید هم که گپی نیست.‌ چون هم‌سالان اند. ولی من در حیرت شدم که آقای صبورالله سیاسنگ چه‌گونه با تفاوت دو- ده سال عمر استادِ دکتر صاحب محمدصادق فطرت ناشناس شده اند؟ سال تولد استاد ناشناس ۱۹۳۵ میلادی و سال تولد دکتر صاحب سیاسنگ ۱۹۵۶ میلادی. یعنی استاد بیست و یک سالِ تمام صبر کردند تا مادری پسری بزاید و صبورالله سیاسنگی بار آید و استادِ استادی شود که کون و‌ مکان از هیجان صدایش می‌لرزد؟ عجیب نیست؟ این روایت استاد ناشناس درست مانند روایت استاد حبیبی مرحوم است که در هنگام اولین ساعات تولد بیست و پنج دروغ در مورد پټه خزانه و در طول عمر شان همین دروغ را ادامه داده بودند و حقیر پیش از این به آن پرداخته ام.

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

...

در بخش پنجم اين پرونده، با استنتاج از متن گفته ها و نبشته های 17 تن از" خاطره نگاران کژانديش و نيک ب... ادامه

...

طوری که در بخش سوم اين پرونده تذکار يافت: «شوربختانه، نظريات و فعاليتهای گروه سوم،(استاد خيبر و پيرو... ادامه

...

درکتاب "پرونده ی ناپديد مير اکبر خيبر" از برگه 21 الی 198؛ باستثنای دروغ های شاخدار، توأم با رجز خوا... ادامه

...

آقای صبورالله سياه سنگ پس از عقده گشايی هايش در پيشگفتار کتاب " پرونده ی ناپديد مير اکبر خيبر" ادامه

...

درحاشیه ی" به بهانهء بازتاب برخی عقده گشایی ها در"پروندهء ناپدید"، نوشته ی نسیم سحر"پرونده ی نا پدید... ادامه

...

کتاب "پروندهء ناپدید" تالیف جناب داکتر صبورالله سیاسنگ، پژوهشگر سرشناس کشور را با شوق زیاد سفارش داد... ادامه

...

در زمينه ی تعرض سبکسرانه ی آقای صبور الله سياه سنگ به ح. د. خ. ا و رهبران آن، که خواسته است؛ هم دستو... ادامه

...

آن‌چه مربوط می‌شود بر اندازهای من درآوردی اشخاص، بر عکسِ پیش‌‌آگهی دادنِ آقای سیاسنگ، در پرونده‌ی نا... ادامه

...

آقای دکترصبورالله سیاه سنگ از تبارنویسندگان خرد ورز و یکی از پژوهشگران جامعه فرهنگی ما است که، مستدا... ادامه

...

شاگردان اندیشه‌ی ("بتنام" نظریه پرداز سرشناس انگلیس"، میانه‌ی قرون ۱۷ و ۱۸) با پیروی از مکتب استاد ش... ادامه

...

دراين اواخر رسانه های همگانی خبری را مبنی براين که کتابی تحت عنوان"پرونده ی ناپديد" ميراکبر خيبر از... ادامه

...

همه ما باکارهای پژوهشی جناب صبورالله سیاه سنگ آشنا هستیم. سیاه سنگ، دراین سالهادرعرصه ادامه