نگاهی برکتاب"پرونده ی ناپديد ميراکبر خيبر" نگارش صبورالله سياه سنگ  (بخش پنجم)

عبدالواحد فيضی

نگاهی برکتاب"پرونده ی ناپديد ميراکبر خيبر" نگارش صبورالله سياه سنگ

 (بخش پنجم)

خوانندگان گرامی!

طوری که در بخش سوم اين پرونده تذکار يافت: «شوربختانه، نظريات و فعاليتهای گروه سوم،(استاد خيبر و پيروانش) مبنی بر انحلال ح. د.خ. ا و ادغام آن با حزب انقلاب ملی، ازيکسو بالای محمد داوود واعضای حکومتش وازجانب ديگر بالای حفيظ الله امين، که تشنه ی تصرف قدرت بود؛ تأثيرات زيانبار معين، متفاوت وتکان دهنده ای را بجا گذاشت و امين برآن شد تا پيش از مدغم شدن گروه سوم (خيبرو پيروان خط سياسی اش) به حزب انقلاب ملی، بايست گليم اين گروه را در تأمين ارتباط وهمدستی با جناح راست رژيم،(قدير نورستان ـ حيدر رسولی...) از سر راه تطبيق برنامه آتی خويش جمع نمود.

زيرا هردو طرف،هم جناح راست افراطی رژيم (قدير وحيدر و شرکاء درون حاکميت) وهم حفيظ الله امين و همفکرانش ميدانستند، که درصورت يکجا شدن ميراکبرخيبر با داوود خان، ولو اگر با تعداد و کميت محدودی از اعضای ح. د. خ. ا هم صورت گيرد؛ جلو فعاليتهای امين را دراردو که خيبر درآن بخش نفوذ داشت، ميگيرد و ازسوی ديگر نقش قديرنورستانی و حيدر رسولی و همرديفان شان را در رهبری ارگانهای دولت نيز تضعيف ومنتفی می نمايد.

بنابرآن اين تشويش، موجب اتحاد قدير نورستانی ـ حيدر رسولی ـ حفيظ الله امين و متحدينش گرديده، هردو گروه با اتخاذ تدابير مشترک و تنظيم برنامۀ باهمی، ترورهای سياسی (ببرک کارمل و ميراکبر خيبر) را آغاز نمودند، که با قتل استاد خيبر و زندانی شدن رهبران حزب، بهانه مطلوب و زمينه ی بهتری برای تطبيق برنامه ی تنظيم شده ی "سيا" توسط امين مساعد گرديد و بدين ترتيب امين با راه اندازی رخداد هفتم ثور1357، بصورت يکه تاز وارد ميدان شده، گوی سبقت را از متحدينش در دولت ؛ (قدير نوستانی و حيدر رسولی) و رقيب های درون حزبی اش نيز ربود وبدين سان، بخش اول سناريوی زندگی برانداز سازمان "سيا" در ميهن مان، پيروزمندانه درجاده ی عمل پياده گرديد.»

اکنون گفته ها ويا برداشت های 17تن از خاطره نگاران کژانديش و نيک بين هردو جناح حزب پيشين ح. د. خ. ا را، که با تفاوت های ماهوی گفتارها و موضعگيری های آنان پيرامون مشخصات رهبران ح. د. خ. ا و چگونگی ترور وانجام مراسم خاک سپاری استاد ميراکبر خيبر؛ که منجر به دستگيری بخشی از رهبران حزب از جانب سردار محمد داوود گرديد، با اتخاذ تدابير بخش ديگری که حالت اختفا را قبل از رويداد هفتم ثور1357 وبعد آن، درپيش گرفتند، از متن برگه 42 الی 122 اين پرونده، که درج کتاب آقای صبور سياه سنگ گرديده، به خوانش و بررسی گرفته می شود:

الف ـ گفته های بارق شفيعی از برگه 42 الی 46 با حکايت های غرزی لايق از برگه 47 الی 53 ـ جنرال غنی صافی از برگه 54 الی 56 و کريم ميثاق؛ از برگه 60 الی 75، پيرامون چگونگی ترور خيبر، مراسم خاک سپاری وی و بازداشت بخشی از هيأت رهبری حزب، تقريباً 80 در صد؛ يکسان همخوانی دارد. اما تفاوت در موارد زيرين ديده می شود، که آقای سياه سنگ آن را با زرنگی ويژه بمنظور تطبيق برنامه ی تفويض شده بدوش وی، درج کتاب کرده است:

ـ آقای سياه سنگ چرا مانند مصاحبه با غرزی لايق؛ از شخص خود بارق شفيعی در زمان حياتش که تا سال 2017 در آلمان می زيست و درقيد حيات بود پيرامون ترور خيبر و شخصيت حزبی و سياسی وی صحبت نکرده؛ بلکه به متن کتاب وی تحت عنون " غروب خورشيد"  که 8 سال قبل از مرگ اش، آنهم در ديارغربت و دوری از ميهنش نوشته شده؛ به آن متن که با انديشه های واپسينش در مورد شخصيت ببرک کارمل، در تضاد کامل قراردارد، مراجعه کرده و از متن آن مطالب دلخواه خود را برداشت و به اغواگری دست يازيده است.

علی رغم اين که کتاب"غروب خورشيد" در همان سال توسط رفيق ارجمند غفار عريف نقد گرديده است؛ اما چرا آقای سياه سنگ مثل برخورد با ديگران، از صحبت مستقيم با بارق شفيعی و بدست آوردن معلومات نقدينه طفره رفته ويا به نقد رفيق عريف مراجعه نکرده است.

بخاطر آن که ا آقای سياه سنگ، آگاهی داشت که بارق شفيعی در نتيجه مطالعات پيهم و کسب معلومات بيشتر از چگونگی زندگی سياسی هيأت رهبری ح. د. خ. ا؛ روی نظريات و نگارش های گذشته اش،

با واکاوی و ژرف نگری واپسين، تجديد نظر سازنده نموده؛ سره را از ناسره تفکيک کرده بود.

چنانچه وی در سال های واپسين حياتش، درمورد جايگاه والای زنده ياد ببرک کارمل بحيث رهبری

بی همتای حزب و دولت ج.د. ا، در پاسخ به ياوه سرايی  سليمان لايق و خميدن وی(غلام مجددی ها) در پابوسی امريکايی ها چنين گفته است:

باز آمدم به کلبه دیرینه زیستم

این نامه را که دیدم و از دل گریستم

لایق نوشتهء تو این متن خام را

نالایقا! گسیخته اسپت لگام را

کردی زباندرازی تودر شان رهبری

ببرک که نیست مثل او دیگر سخنوری

ببرک که بود رهبر دلهای خواص وعام

ببرک که بود مرد مبارز و با نظام

او را نبود خانه به جز خاک این وطن

تنها، او بود رهبر بی باک این وطن

هرگز نبود یاور دزدان اجنبی

ناموس نداد بدست اجیران اجنبی

آن رهبر فقید که مرگش فسانه بود

جنت مکان شعار او بس عارفانه بود

تا بود صلح بود و صفا بود در وطن

آرامی و خوشی و رفا بود در وطن

دیدی چگونه یار تو ویرانه ساختش

محتاج نان و سفره بیگانه ساختش

لایق زچیست این همه بیتابی شما

غلتیدن و تپیدن وبی خوابی شما

گفتی که نیستی تو جاسوس دیگری

نه سمت و نه لسان و نه افکار هیتلری

اما تعصب است به هر تارو پود تو

فاشیسم هیتلریست همه هست وبود تو

گه لینینست و گه رئیس قبایلی

گه پرچمی گه خلقی گهی هم مجاهلی

شیطان پُر زلاف فقد چون عزازیلی

بیهوده گو ویاوه سرا از ارازیلی

یار امین و قاتل خیبر خودت بودی

با قاتلان و دزد برادر خودت بودی

داوود را ز پشت زدی خنجر بلا

خاین که خائف است شود چون تو برملا

آن آتش که در نهاد تو افتاد لایقا!

خاکسترت به باد فنا داد لایقا!

آن آتش وطن پرستی و صدق صفا نبود

آن آتش تعصب است ولی بی وفا نبود

دامنگیر تو بود و تورا گرمتر نمود

در مغز استخوان تو آتش اثر نمود

بوی تعصب است ازآن چنگ و دود تو

فسق وفساد ریشه نمود است به پود تو

افسوس جمله های موزون که دست توست

این نامه های لیلی ومجنون که دست توست

زهر است دروغ بر تن بیچاره ی ادب

زخمها زدی به پیکر خونپاره ادب

درواپسین عمر چنین مدعا چرا؟

یک پا بگور و پای دیگر دردغا چرا؟

همچنان آقای سياه سنگ عين برخورد خصمانه را پيرامون کارکردهای اعضای هيأت رهبری پيشين ح. د. خ. ا، از جمله زنده ياد ببرک کارمل برداشت از کتاب اکادميسين دستگير پنجشيری که 25 سال قبل، آنهم در مهاجرت در شهر پشاور پاکستان نوشته و در همان جا، چاپ شده مراجعه کرده و پيوست با آن گفتگوی را با روانشاد پنجشيری در 2008 ـ 8 ـ 19 پايان داده است.

درحالی که جاودان ياد پنجشيری تا ماه سپتامبر 2022 در قيد حيات قرارداشت؛ چرا مانند ديگران درسال های واپسين بويژه پس از آن که زنده ياد پنجشيری طی هشت مقاله روی شخصيت بی بديل ببرک کارمل نظريات تازه و ماندگارخود را ابراز داشت و در تارنگاشت سپيده دم وآريايی منتشر گرديد؛ با وی باب صحبت و گفتگو را باز نکرد.

زيرا اکادميسين پنجشيری دوسال بعد از گفتگو با سياه سنگ؛ در سال 2010 بمناسبت هشتادمين سال زاد روز ببرک کارمل، روی شخصيت تکرار نشدنی اين رهبر انسانسالارح.د.خ.ا، معلومات آموزنده را به فرزندان اين حزب و جامعه افغانستان ارائه نمود، که از آن جمله به ذکر مختصری از دو مقاله وی بسنده می شويم:

1ـ  مقاله اول ـ تحت عنوان « زنده یاد ببرک کارمل چهارده سال پیش جاودانه شد!

« درباره نقش شخصیت، پیشینۀ کار زنده گی ومبارزۀ زنده یاد ببرک کارمل همه صفوف وکادرها ومردم افغانستان، دوستان، مخالفان و دشمنان حزب دموکراتیک خلق افغانستان به درجات متفاوتی آگاهی دارند. این رهبر پیگیر در یک برهۀ تاریخ زنده گی پر جوش وخروش حزب دموکراتیک خلق، در پارلمان، بیرون پارلمان و دردوران حاکمیت خلق وگسترش جنبش  جوانان، زنان و زحمتکشان کشور، علی رغم  سنگ اندازیهای آشکار و پنهان واپسگرایان  منطقه وامپریالزم جهانی، گامهای استواری بسود تحولات دموکراتیک جامعه مستعد به تکامل ما برداشته اند وباور دارم که با پیدایی یک فضای روشن زنده گی کار و مبارزه، روزتاروز شناخت توده ها ازین دولتمرد آ گاه میهن وکارنامه های ترقیخواهانۀ ایشان گسترده تر وژرف تر میشود.

بادرک این واقعیتهای زندۀ تاریخی، من به این باورم که درحال حاضر بهترین یاد وبود اززنده یاد رفیق کارمل و دیگر رهبران ما، همانا بزرگداشت از کارنامه ها، آموزشها  و اندیشه های پیشرو و پاکیزه نگهداشتن آرمانهای انسانی و میراثهای معنوی و سیاسی ایشان از تحریفها و تصرفهای ناهنجار جعلکاران تاریخ و دشمنان سوگند خوردۀ زحمتکشان میهن میباشد....

اینک این بار سنگین امانت تاریخ را درپایان عمر، به وارثان شایسته و ادا مه دهنده گان راه و رسم نبرد عادلانۀ زنده یاد ببرک کارمل؛ بویژه به رفیق واحد فیضی گردانندۀ فرهیخته ی  تارنمای وزين

"سپیده دم"، به فعالان فساد ناپذیر حزب دموکراتیک خلق افغانستان، می سپارم تا از گرهگاههای تضادهای درون جمعیت دموکراتیک خلق وانگیزه های انشعاب 14ثور 1346 خورشیدی آگاهی بیشتر، دقیقتر و ژرف تر بیابند ودرفش آرمانهای پیشرو رهبران وشهیدان حزب دموکراتیک خلق را، در افغانستان مستقل، متحد، دموکراتیک و تجزیه ناپذیر و در شرق مسلمان؛ خراسان باستان و همه قاره های سیاره ما، برافراشته نگهدارند....!

2 ـ ببرک کارمل ونقش آن دررشد فرهنگ و برابری حقوق اقليتهای ملی افغانستان!

« رفیق  ببرک کارمل یکی از دولتمردان استثنایی تاریخ نوین افغانستان بود.

هیچ شاه، امیر ورییس جمهوری، در رشد فرهنگ، زبانها، ادبیات، هنرها و آگاهی سیاسی، بیداری شعورملی، اجتماعی و در امر برابری حقوق اقلیتهای ملی، مذهبی و قومی افغانستان، برابر به ببرک کارمل دلسوزی، توجه عادلانه ترقی آفرین وکیفی نداشته است.

 دردوران رهبری سیاسی وسازمانی ببرک کارمل، با نو دکتورس اناهیتا راتبزاد وزیر آموزش و پرورش حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان زمینه اشتراک فعال زنان با سواد وآموزش یافته را، درحیات فرهنگی سیاسی، کار، تولید و خدمات اجتماعی فراهم آورد.

اگر در دوران استقلال ( 1919 ـ 1978 ) تا پایان حاکمیت سردارمحمد داوود ، پنجهزار زن ازحق کار در نهادهای دولت وبخش خصوصی برخوردار شده بود؛ دردوران حاکمیت دموکراتیک خلق برای بیش از یک صدهزار زن مستعد به کار درجبهه های فرهنگ، جنبش سواد و سواد آموزی، صحت، جبهه نظامی، تولید وخدمات اجتماعی زمینۀ کار خلاق اجتماعی فرهنگی سیاسی وسازمانی مساعد گردید.... زنده یاد ببرک کارمل؛ این رهبر پاکیزه مغز و خسته گی نا شناس، بی خطر وبی ضرر حزب دموکراتیک خلق که در جریان جنگ به گروه  کشورهای لغو مجازات اعدام پیوست،هرگز مهردولت خودرا بر حکم اعدام محکومی نه  نهاد و خون گنهگاری را  برزمین نریخت.

قوای مسلح این دوران آگاه ترین، فداکارترین و مجهز ترین اردوی منطقه بود؛ درمقابل ملیشه های پاکستان، وهابیان سعودی، اخوانیان مصر وکشورهای عربی  وملنگان طریقه نقشبندیه و قادریه و رهبران مدرسه های حقانیه ودیگر افزارهای بی شعور محافظه کاران بریتانیای کبیر، سرهای پرغرور خودرا فرود نیاورد وزانو نزد؛ " سر باخت ولی سنگر نه باخت».

اکنون جا دارد تا از آقای سياه سنگ پرسيد، که چرا به متن اين مقاله های واپسين زنده ياد پنجشيری پيرامون شخصيت و کارکردهای ماندگار جاودان ياد ببرک کارمل، به تارنگاشت سپيده دم و آريايی مراجعه نکرده و بر رويت اين نظريات و دريافت های روشنی بخش پنجشيری بزرگوار درمورد شخصيت زنده ياد ببرک کارمل در کتاب " پرونده ناپديد" به داوری نه نشسته ويا از خود روانشاد پنجيشيری تازه ترين برداشت ها را گردآوری و منتشر نه نموده است. 

جواب روشن است! آقای سياه سنگ وظيفه داشت تا برنامه ی سيه کاری و جعل نگاری تفويض شده ی دشمنان تاريخی ح.د.خ. ا وبويژه رهبران پاکيزه سرشت آن را همانگونه که برايش دستور داده شده بود، درمعرض تطبيق قراردهد؛ نه انتشار حقايقی را پيرامون رزم و پيکار پنج دهه ی زندگی سياسی افتخار آفرين ببرک کارمل، که ثبت برگ های زرين تاريخ افغانستان گرديده است.   

بلی خوانندگان عزيز!

 شما نيک می دانيد: همان گونه که جهان در کل در حالت تغيير و تکامل است؛ انسان، دانش و بينش انسان نيز همزمان با پيشرفتهای سريع در همه بخش های علوم (طبيعی و اجتماعی) ؛ مطابق به حکم قوانين ديالکتيک، پيوسته مسير تغيير و تکامل را می پيمايد.

ديروز؛ اگر ما بخاطر صحبت با آقارب خويش به مرکز مخابرات رفته پس از گرفتن نوبت مجال صحبت را با اعضای خانواده مان درافغانستان حاصل ودرقيد زمان کوتاه صحبت می نموديم؛ با هراس از آن که مخارج تلفون بيشترنشود.

اما امروز دراثر کاوش وپژوهش در بخشهای سيانس و تکنولوژی، ميتوان با داشتن موبايل جيبی در پنج قاره ی جهان بدون درنظرداشت مصرف پولی آن صحبت نمود.

همين گونه، ديروز بيشتر اعضای ح. د. خ. ا درمورد شخصيت ميراکبر خيبر؛ چگونگی اعتقاد وی به جهانبينی علمی ـ جامعه شناسی علمی ونحوه ی موضعگيری اش درتفريق ميان " ناسيوناليسم ملی گرا " و "انترناسيوناليسم پرولتری (انسان سالار)"؛ ديدگاهی از يک شخصيت انقلابی انترناسيوناليست معتقد به انديشه های پيشروعصر، برخاسته از موضعگيری ح. د. خ. ا بمثابه عضو خانواده ی احزاب پيشرو و برادر جهان را داشتند؛ اما اکنون با گذشت زمان و نشر کتاب آقای صبورالله سياه سنگ و گفته های ذبيح الله زيارمل ـ فقيرمحمد ودان ـ  قدوس غوربندی ـ عبدالصمد ازهرـ  سرور يورش ـ سوال و جواب سليمان لايق با غرزی لايق( پدر و پسر) و شماری ديگر، که آن مرحومی را يک عالم دين ـ حافظ قرآنکريم و تنهاعاشق سينه چاک پشتونستان (نه از سيستان و بلوچستان ـ  هشتادان ـ مشهد و نيشاپور ـ پنجده و بدخشان عليا، که همه اين خاک های سرزمين آبايی و اجدادی مان توسط زمامداران ميهن فروش پشتون تبار خراسان کبير به تزار روس و زمامداران فارس ديروز و ايران امروز با انجام يک معامله خائنانه واگذار و از پيکر اين سرزمين بريده شدند) و همچنان رفيق شفيق محمد داوود خان و خان های دوسره پشتونستان پاکستان ودرعين زمان دشمن آشتی ناپذير اتحاد جماهير شوروی و ساير کشور های سوسياليستی و احزاب برادر؛ ازجمله حزب توده ی ايران معرفی کرده اند؛ عقايد و ديگاههای اکثريت اعضای پيشن و کنونی ح. د. خ. ا تغيير نموده است.

خوانندگان گرامی!

از برگه های 56 الی 59 اين کتاب گفته های از وحيد مژده و آقای گلبدين حکمتيار (قاتل سيدال دانشجوی دانشگاه کابل که درآغاز جمهوريت محمد داوود به پاکستان فرار نموده بود)، پيرامون ترور استاد خيبر منتشر گرديده و آنان نه تنها ترور خيبر؛ بلکه مسؤوليت ترور انعام الحق گران، پيلوت آريانا را هم بعنوان بخشی از قهرمانی های(!) باند جنايت پيشه ای که تحت نام "حزب اسلامی در پشاور پاکستان ايجاد و درانجام فعاليتهای تروريستی نسبت به ساير تنظيم ها دست بالا داشت، بدوش گرفته اند.

البته پيرامون رد  گفته های وحيد مژده، دلايل منطقی و مشرح در پخش پيشين ارائه و قاتلين اصلی استاد خيبر نيزبا اتکاء به دلايل محکم ارائه شده، حفيظ الله امين ـ عبدالقدير نورستانی ـ غلام حيدر رسولی، به همکاری مستقيم عبدالقدوس غوربندی به معرفی گرفته شد؛ اما برغم اين که آقای حکمتيار ، مزيد بر روابط پيشين با حفيظ الله امين، از همفکران نزديک عبد القدير نورستانی نيز بوده و درانجام اين جنايت شايد مشوره های لازم و مسلکی " آی. اس. آی" را به قدير و امين انتقال داده باشد؛ اما خودش انجام اين ترور را با استفاده از امکانات خود، آنهم از کشور پاکستان درزمان حاکميت داوود دارا نبوده است.

اما حکمتيار بخاطر قهرمان جلوه دادن خويش نزد باداران پاکستانی اش، دروغ های شاخدار انجام اين ترور و همچنان  در زمينه کمی و کيفی قدرت حزب نام نهاد اسلامی درميان ارتش افغانستان؛اشتباهات محمد داوود که منجر به رويداد هفتم ثور 1357 گرديد؛ بشمول راه اندازی جنگ های را که  عليه حاکميت حفيظ الله امين به تعريف گرفته و بخاطر بزرگ جلوه دادن خود و بدست آوردن مزد بيشتر از سازمان "آی.اس.آی"اين خوش خدمتی را عرض حال نموده است؛ ولی از اتحاد باهمی اش با حفيظ الله امين درزمينه ی سربه نيست کردن تمام رهبران و کادرهای فعال ح. د. خ. ا و تشکيل دولت مشترک که سيد محمد گلابزوی وزير داخله پيشين افغانستان اين توطه را به شرح زيرين افشاء نمود و بعدآ با سرکوب باند جنايت پيشه ی امين اين برنامه ی مشترک آنان خنثی و نقش برآب گرديد؛ يک کلمه هم نگفته است:

«يک ژورناليست امريکايی موسوم به کورت لوهبک دريک کتاب خويش تحت عنوان "جنگ مقدس، پيروزی نامقدس ـ چشمديدها ازجنگ مخفی سی، آی، ای درافغانستان " اظهار ميدارد که ضياء الحق رئيس جمهور پاکستان گفته بود که حفيظ الله امين ميخواهد ازشورويها ببُرد ولی راه ان را نميداند.

امين به سلسلۀ تلاشهای خود، ازقرارمعلوم با گلبدين حکمتيار، رهبر حزب اسلامی تماسهای نزديکی برقرارکرده بود. اين امر درشرايط نا مساعد برای امين و بنا برخصلت وی نميتوانست دور ازواقع باشد و معلوم است که حکمتيار نيز درسازش دست دراز داشت و ميتوانست بسادگی با امين [وهرشخص ديگری] کناربيايد.

سيد محمد گلابزوی وزيرداخله جمهوری دموکراتيک افغانستان بتاريخ 21 جنوری1980 دريک کنفرانس مطبوعاتی متن سند مهمی را افشاء کرد که پرده از روی توطئه امين برميدارد و ابراز ميدارد که چرا بتاريخ 27 دسمبر 1979 برای برانداختن وی اقدامات نظامی به اشتراک پرچميها و خلقيهای ضد امينی و به کمک شوروی، بعمل آمد.

برطبق اين سند قراربود که حفيظ الله امين چهارمين کودتای خويش راعليه بقايای حزب دموکراتيک خلق افغانستان و ايجاد يک دولت مشترک با دستياری حزب اسلامی بتاريخ 29 دسمبر 1979 انجام دهد. برپايه اطلاعات ارائه شده، درسند گفته می شد که دراواخر ماه سپتمبر 1979 نمايندۀ امين در پاکستان با گلبدين حکمتيار ملاقات نمود و درضمن آن " پيرامون قطع مقابله و ايجاد همکاری ممکن " موافقت بعمل آمد. درهمين روزها عبدالله امين برادربزرگ حفيظ الله امين که فعالانه برای تأمين چنين ارتباطی با استفاده از شناختهای قبلی خويش، همکاری ميکرد، چنين اشاره نمود:"بيائيد تا انقلاب بازی را خاتمه بدهيم، خويشاوندان و وفاداران خود را به مقامات عالی دولتی مقرر نمائيم".

به تاريخ 4 اکتوبر1979، امين درکابل جلسه سری مشورتی را با وفاداران شخصی خويش [همان اعضای حزب سری اش که درسال 1356 آن را درجلسۀ پغمان درضديت با ح. د. خ. ا. تأسيس کرده بود] تشکيل کرد و درآن شرايط " اتحاد" با حزب اسلامی را مورد بررسی قرارداد. در اين جلسه فيصله شده بود که ازشعارهای انقلاب ثور صرف نظرگردد؛ حزب دموکراتيک خلق افغانستان ازبين برده شود؛ فهرستهائی برای ازميان برداشتن مجموعه مخالفين اعم ازاعضای رهبری و فعالين حزبی، پرچمی و خلقی، دربرون و درون زندان تهيه گردد؛ دردولت جديد مقام رئيس جمهور برای حفيظ الله امين حفظ گردد و نقش صدراعظم به حکمتيار واگذار شود.

 [اين پلان و پروگرام حفيظ الله امين (!) درمراحل بعدی دردهه هشتاد ترسايی با رها کردن باند خون آشام وی از زندان پلچرخی و شرکت دادن آنان درقدرت و گرفتن مشوره ها و نظريات سودمند(!) آنها توسط دکتر نجيب الله، طی پنج سال مرحله به مرحله در معرض تطبيق قرار گرفت، که در نتيجۀ آن حاکميت دولتی سقوط نمود؛ نهضت سرکوب گرديد و در افغانستان جوی خون توسط مجاهدين وطالبان جاری شد و روح امين شاد گرديد ـ نگارنده].

همچنان دراطلاعيه ارائه شده بوسيلۀ گلابزوی گفته ميشد که دراواسط دسمبر 1979 نماينده شخصی امين بوسيله طياره مخصوص متعلق به شرکت هواپيمايی آريانا ازکابل بسوی پاريس ـ روم ـ کراچی پرواز کرد تا اطلاعات لازم را بمراجع مربوط درباره " تغييردر دولت " برساند. ازتاريخ 22 تا 24 دسمبر نماينده خاص امين درپشاور پاکستان مسافرت کرد. گلابزوی همچنان باطلاع رسانيد که برطبق سند متذکره بتاريخ 26 دسمبر، امين حکم اعدام حد اقل 1300 تن ازاعضای پرچمی حزب را دردرون و بيرون زندان و شماری ازخلقيها را امضاء کرده بود که به پيشواز کودتای جديد به تاريخ 29 دسمبر بايد انجام ميگرفت و به آن توفيق نيافت.»

(يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، سلطان علی کشتمند،برگه های ـ 580 ـ 578)

حکمتيار از آن جمع رهبران تنظيم های بنياد گرای اسلامی ساخت پاکستان است؛ که در دروغگويی ـ شارلتانی ـ بزرگ جلوه نمايی ـ کسب شهرت کاذب ـ خوش خدمتی به جنرال های پاکستان ـ ترور مخالفين سياسی و روشنفکران(ازجمله سيد بهاء الدين مجروح ـ عزيز الرحمان الفت ـ جنرال عبدالحکيم کتوازی ...) ـ قتل های دسته جمعی و انفرادی در سراسر کشور و بويژه در پرتاب راکتهای سکر 60 و راه اندازی جنگ های زندگی برانداز بالای شهروندان کابل که مفتخر به لقب "راکتيار" گرديد و در ارتکاب انواع جنايات ديگری نه تنها راه و رسم عبدالرحمان خان ـ محمد نادر خان ـ  محمد هاشم خات ـ محمد گل خان مهمند و حفيظ الله امين را که در منزل برادری وی عبدالله امين در شهر کندز بزرگ شده و نان و نمک اورا خورده است؛ زير نام جهاد فی سبيل الله دنبال کرد؛ بلکه گوی سبقت را ازساير جنايتکاران اين برهه زمان، نيز ربود وهم اکنون درارتکاب تمام جنايات و نسل کشی طالبان در 24 ولايت افغانستان، بحيث يک مشاور با تجربه(!) و جنايتکار جنگ افروز و شرارت پيشه، ايفاء و مزدش را مثل سابق از " آی. اس. آی" اخذ می نمايد.

ازآن جايی که پدران: گلبدين حکمتيار ـ  غلام مجدد مشهور به سليمان لايق ـ حفيظ الله امين وعبدالرب رسول سياف و شماری ديگر، با استفاده از جابجايی قبايل در شمال ـ هزاره جات و مرکز کابل وسپس تصويب و انفاذ "نظامنامه ناقلين به سمت قطغن" ازجانب امان الله خان، از سمت جنوب و از کناره های مرز سرحدی پاکستان (مرزديورند) به استانهای کندز ـ بغلان و شهرستان پغمان استان کابل بحيث ناقلين انتقال و جاگزين شده اند؛ از آن رو هرچهار تن از يک تبار و در ساختار نظام سياسی کشور؛ (باستثنای گرايشهای متفاوت دين باوری)؛ پيرو خط خونين بزرگان پيشين خويش (عبدالرحمان خان ـ محمد نادرخان ـ محمد هاشم خان ومحمد گل خان مهمند) و درمواردی بارزتر از آنان، آدولف هيتلر بوده اند. آنها در اداره و رهبری کشور از شهرداری گرفته تا مقام رياست جمهوری خواهان قرارداشتن در جايگاه اول را در آجندای کار خويش قرار داده؛ پيوسته با ديده درايی می گويند:" هغه هم زما ـ دغه هم زما ـ هيغه هم زمان ـ هوغه هم زما ـ تول هم زما(!)" هر کسی که ادعای برادری و برابری را برزبان آورده خواهان تأمين تساوی حقوق ميان همه اقوام کشور بوده و حضور فعال همه شهروندان اين سرزمين را دراداره و رهبری کشور از پايه تا رأس مملکت برزبان آورد و از تمرکز قدرت بدست يک شخص انتقاد و جرأت کرده نظام فدرال را پيشنهاد نمايد؛ با نثار کردن دشنام های که خاصه ی فطری آنهاست؛ پيشنهاد کننده را خائن؛ تجزيه طلب و وابسته به کشورهای خارجی قلمداد می کنند وبا بيرون کشيدن تازيانه دين، حکم تکفير گوينده ی حق طلب برابری خواه را صادر و خودها را ساکنين بومی و اصيل افغانستان اعلان و از تاريخ و فرهنگ پربار بيش از يک هزار ساله ی سرزمين خراسان کبير نيز با ديده درايی انکار می نمايند.

البته پيرامون کارنامه های حزبی و دولتی آقای سليمان لايق در بخش چهارم اين جستار ذکر مختصری صورت گرفت و در نگارش های واپسين نيز پيش از ذکر زندگی نامه ننگين حفيظ الله امين در بخش پايانی اين مبحث مروری خواهد شد.

اما درمورد گوشه ی کوچکی ازچگونگی شخصيت و کارکردهای ماندگار(!) آقای حکمتيار، مرحوم عبدالحی شبگير سروده ای را در 30 بند بدست نشر سپرده، که خوانش بخشی ازآن خوانندگان عزيز را درمورد شناخت کاملتر اين سوپرفاشيست قصاب کابل؛ رفيق شفيق حفيظ الله امين؛ مشاور کارکشته ی طالبان مزدور و فرهنگ ستيز عصر حجر؛ و قاتل حرفه ای صدها هزار انسان جامعه ی مان در دهه هشاد و نود ترسايی تکميل می کند:

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

یکطرف دعوای کرسی ریاست میکنی

یکطرف آهنگ قتل عام ملت میکنی

یکطرف آیات قران را تلاوت میکنی

هر چه میخواهد دلت از بهر ملت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

تیر های آتشین با لای مردم ریختی

بمب های بی هدف، بیجا وسرگم ریختی

خون خلق بیگناه را بی ترحم ریختی

زهر بغض خود برون چون مار و گژدم ریختی

سخت میرنجی اگر گویم رزالت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سنگ و چوب و آب و خاک شهر خونین کرده یی

بام و در را یک قلم از خون رنگین کرده یی

اندرین فن سبقت از یاران پیشین کرده یی

این عجب  کاین کار ها از خاطر دین کرده یی

قتل مردم را به عنوان عبادت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

خانه خانه شاهد آثار ویرانی توست

کوچه کوچه ماتم از اعمال انسانی توست

خود پسندی جوهر احساس وجدانی توست

قتل و غارت نقطه اوج مسلمانی توست

دایمآ با خون مظلومان طهارت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

پیش تو فرقی میان خون و اب جوی نیست

قیمت آنان نزد تو بقدر موی نیست

گرک هم مانند تو درنده و بد خوی نیست

ما دعا گوی توهستیم هیچ کس بدگوی نیست

از خدا بیزار و با شیطان رفاقت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

ازبک و پشتون و تاجیک فرقه سازی کرده یی

با کتاب و مکتب و اسلام بازی کرده یی

رنگ رنگ کسب وقارو سر فرازی کرده یی

تا مقامات ولایت پا درازی کرده یی

میرسد روزی که دعوای نبوت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

خون آدم پیش تو آب کثیفی بیش نیست

در نگاهت مرد و زن مور ضعیفی بیش نیست

وحشت و ویران گری جرمی خفیفی بیش نیست

بچه شیطان ترا ماده حریفی بیش نیست

زانکه دست اویز کار خود شریعت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

یک درخت از فیر راکتهای تو ایستاده نیست

نیست دیوار و دری کز دست تو افتاده نیست

غیر ویرانی ز خیرات سرت اباده نیست

گرچه ویران کردن یک شهر کار ساده نیست

تو مگر این کار را در نیم ساعت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

تا به اسانی کشی از تیغ پاره پاره را

طرح کردی اختلاف ازبک و هزاره را

غسل خون دادی دیگر این ملت بیچاره را

از وطن نا امید کردی مردم اواره را

کار ها ی در خور تحسین ملت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

یک نفس اواز مظلومان به گوش تو نرفت

داستان کشتن طفلان بگوش تو نرفت

قصه ی در دادن پیران بگوش تو نرفت

داد و فریاد مسلمانان بگوش تو نرفت

بسکه خون خلق را پا مال شهرت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

مرد و زن را از وطن اخراج کردی خوب شد

خانه ها را یک به یک تاراج کردی خوب شد

پیش تیرت هرچه را آماج کردی خوب شد

زود تر اهنگ تخت و تاج کردی خوب شد

میرود فرصت اگر در کار غفلت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

بسکه دیدم سالها آسان سوگند خوردنت

نیست فرقی در میان نان و قران خوردنت

اینچنین آسان بود خون شهیدان خوردنت

نیست مشکل بعد از این مال یتیمان خوردنت

زانکه از غارت گری احساس لذت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

کوچه کوچه لاشه انسان فراهم کرده یی

خانه خانه رنگ رنگ از خون ادم کرده یی

پیکر ملت ز بار کُشت و خون خم کرده یی

کار بر بادی کشور را منظم کرده یی

میکُشی وزنده می سوزانی قیامت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

رحمت حق کرده است بردست وپای تو نزول

دوستی بسیار داری با خدا و با رسول

بندگی و نذر و قربانی و خیراتت قبول

یک مسلمان نیست از رفتارو[کردارت]ملول

دسته دسته خلق را راهی جنت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

چور وغارت را کمال کامرانی گفته یی

قتل و وحشت را نشان قهرمانی گفته یی

ننگ و ذلت را نمود زندگانی گفته یی

عقل و منطق را دلیل ناتوانی گفته یی

و قت خود را صرف انواع نصیحت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

چیست پیشت آدمیت معنی بیگانه ای

با خد ا میثاق بستی خرمن بیدانه ای

عدل و تقوا از روایات کهن افسانه ای

بوعلی وقت باشد پیش تو دیوانه ای

همره روح الامین گویند صحبت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

پیش تو دیوار مسجد پایه پل دشمن است

در نگاهت مرد و زن از جز تا کل دشمن است

هرکه نبود عاشق چور و چپاول دشمن است

خوب میدانی که خلق شهر کابل دشمن است

زان سبب بوده که بمباران به شدت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

جان فشانی در ره اسلام کردی واه واه

زیر آتش کوچه را تا بام کردی واه واه

منهدم دیوار های خام کردی واه واه

پخته کاری های خود اعلام کردی واه واه

رنج ملت میکشی بسیار طاقت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

بام و در از[تير] تو زیر و زبر شد یا نشد؟

مکتب و بازارو مسجد زیرو ور شد یا نشد؟

کشور ویران ما ویرانه تر شد یا نشد؟

فرد فرد شهر کابل در بدر شد یا نشد؟

بهر خود جمع آوری اسناد شهرت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

سینه انصاف را با تیر همت دوختی

آتش آشوب را مردانه وار افروختی

از شفقت کودکان را زنده زنده سوختی

بارک الله این مساوات از کجا آموختی

مرد و زن را عادلانه یکرقم لت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

آنچه گویند از جهنم شمه ی خوی تو است

آیت قهر خدا نقش لب و روی تو است

خوابگاه مادر ابلیس پهلوی تو است

روز و شب شبگیر پیچاره دعاگوی تواست

راست در دوزخ روی روزیکه رحلت میکنی

گلبدین خان آفرینت خوب خدمت میکنی

پايان بخش پنجم

مقالات مرتبط

...

در بخش پنجم اين پرونده، با استنتاج از متن گفته ها و نبشته های 17 تن از" خاطره نگاران کژانديش و نيک ب... ادامه

...

طوری که در بخش سوم اين پرونده تذکار يافت: «شوربختانه، نظريات و فعاليتهای گروه سوم،(استاد خيبر و پيرو... ادامه

...

درکتاب "پرونده ی ناپديد مير اکبر خيبر" از برگه 21 الی 198؛ باستثنای دروغ های شاخدار، توأم با رجز خوا... ادامه

...

آقای صبورالله سياه سنگ پس از عقده گشايی هايش در پيشگفتار کتاب " پرونده ی ناپديد مير اکبر خيبر" ادامه

...

درحاشیه ی" به بهانهء بازتاب برخی عقده گشایی ها در"پروندهء ناپدید"، نوشته ی نسیم سحر"پرونده ی نا پدید... ادامه

...

کتاب "پروندهء ناپدید" تالیف جناب داکتر صبورالله سیاسنگ، پژوهشگر سرشناس کشور را با شوق زیاد سفارش داد... ادامه

...

در زمينه ی تعرض سبکسرانه ی آقای صبور الله سياه سنگ به ح. د. خ. ا و رهبران آن، که خواسته است؛ هم دستو... ادامه

...

آن‌چه مربوط می‌شود بر اندازهای من درآوردی اشخاص، بر عکسِ پیش‌‌آگهی دادنِ آقای سیاسنگ، در پرونده‌ی نا... ادامه

...

آقای دکترصبورالله سیاه سنگ از تبارنویسندگان خرد ورز و یکی از پژوهشگران جامعه فرهنگی ما است که، مستدا... ادامه

...

شاگردان اندیشه‌ی ("بتنام" نظریه پرداز سرشناس انگلیس"، میانه‌ی قرون ۱۷ و ۱۸) با پیروی از مکتب استاد ش... ادامه

...

دراين اواخر رسانه های همگانی خبری را مبنی براين که کتابی تحت عنوان"پرونده ی ناپديد" ميراکبر خيبر از... ادامه

...

همه ما باکارهای پژوهشی جناب صبورالله سیاه سنگ آشنا هستیم. سیاه سنگ، دراین سالهادرعرصه ادامه