مشی ناقص یک دولت یا برنامه سیاسی یک حزب؟ ( مروری به مسوده مرامنامه حزب واحد)

نورمحمدسنگر

 

مشی ناقص یک دولت یا برنامه سیاسی یک حزب؟

)مروری به مسوده مرامنامه حزب واحد(

                            

 

    یکی از بوالعجبی های تلخ سر زمین مااین است که اگر مطلبی و یا جمله و کلمه یی روی زبان ها افتاد، جمع کردن آن فقط از توان قدرت ماورای طبیعت است. می گویند در آن زمانی که بساط استبداد امین و امینی هابرچیده شد؛در هر سخنرانی و هر بحث ونوشته یی،مود روزشده بودکه بعداز ذکر"انقلاب ثور " ،عبارت  « بخصوص مرحله نوین وتکاملی آن » نیز افزوده شود و پیونددادن این عبارت تاجایی پیش رفت که حتاآنانی که برداشتی از اين مفهوم نداشتند آن را مقلدانه تکرار می کردند.

    گویند روزی خبرنگار رادیو تلویزون به قصد مصاحبه با شخصی از او خواست تا خودش را به بیننده و شنونده معرفی کند و آن شخص نيک سير و ساده دل، بلاقفه خودش را این گونه معرفی کرد: " اسم من درمحمد، دریور روزنامه حقیقت انقلاب ثور، بخصوص مرحله نوین و تکاملی آن، می باشم "!

    اکنون به رسم روزگار، یکی از روشنفکران و داستان پردازان نام آور کشور مان که دوست خیلی خوب و محترم بنده نیز هستند، در بحبوحه ایدئولوژی ستیزی و ایدئولوژی گریزی که حالا مرض فراگیر شده است، سازمانی را که از آن بریده بود ، متهم به گیر افتادن در " گرداب" ایدئولوژی کرد و سایت و نشرات پرشماری نیز نوشته ایشان را بمثابه یک کشف بکر و نغز زینت بخش تیتر های اصلی شان ساختند که یقین کامل دارم اکثر آنان حتا از درک سطور آن نبشته که با نثر مرسل زیبا نگارش یافته بود، نیز عاجز بودند.

    این که آیا ایدئولوژی یک " گرداب "است و یا به گفتۀ دانشمندان جامعه شناسی علمی:« سيستم نظريات و انديشه های سياسی، حقوقی، هنری، مذهبی، فلسفی و نظريات در زمينۀاخلاق ... که در آخرين تحليل منعکس کننده ای مناسبات اقتصادی يا زيربنای جامعه است » (1) هم اکنون روی آن بحث نمی نماييم.

    این پیشگفتار را برای آن آوردم که ریشۀ بسی مطالب به همین ساده اندیشی ها و ساده انگاری ها پیوند دارد؛ می گويید نه؟ پس بیايیدتاطرح مرامنامه واساسنامه یکی از بزرگترین مدعیان ادامه مبارزه" چپ ـ دموکراتیک" را به بررسی و کنکاش بنشینیم و عمق این فاجعه راتحلیل کنیم.

    بدون شک هیچ سازمان و تشکیلات جدا شده از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان،ازنظرکميت به اندازه حزب واحد پر عدد نیست. تکيه براين کميت، همان سنجش نادرستی است که رهبران اين سازمان بآن دل خوش کرده خود را در برخی نشست ها بخاطر اغوای اعضای پيشين و معتقدين انديشه های والا و انسانی آن حزب،" وارث و ادامه دهندۀ راه ح. د.خ.ا" جاه می زنند و برای فریفتن حزبی ها گاه  گاهی هم از نام زنده یاد ببرک کارمل بهره بهرداری می کنند؛ ولی در متن برنامه ، عملکردها و موضعگيری های سياسی خويش،درمخالفت کامل با اسناد مرامی آن حزب قرار گرفته ميخواهند تا ریشه های افکار واندیشه های آن بزرگ مرد روزگار واسطوره ماندگار را، مسخ نمایند.

    بدون تردید شناخت احزاب سياسی " چپ " و " راست " نه از نظر تعداد و ترکیب افراد آن ، صورت می پذيرد؛ بلکه تشخيص آنها از درونمایه افکار ، موضعگيری های آنان درقبال سرنوشت امروز وفردای توده های زحمتکش جامعه سرچشمه می گیرد. آنچه که حزب دموکراتیک خلق افغانستان را از یک کمیت روشنفکری شهرنشین به یک حزب فراگیر و سراسری مبدل کرد و راهش را در قلوب زحمتکشان میهن باز نمود؛ چهره هاو شخصیت های رهبری کننده آن نبود؛ بلکه ایدئولوژی آن بود که از نیاز های مبرم وحياتی زحمتکشان افغانستان حرف میزد و راه نجات توده ها را علماً و عملاً نشان میداد.

    البته منظوراز بی اثر جلوه دادن کرکتر ها و پرسوناژ ها نیست و جای انکار وجود ندارد که گیرایی شخصیت ها نیز اثر گذاری مطلوب را دارند؛ اما تعیين کننده نیستند. اگر دوستان و رفقا فکر کنند که نقش محوری را ایدئولوزی نه ، بلکه شخصیت ها دارند؛ پس " حزب وطن" به رهبری زنده یاد میر غلام محمد غبار که برجسته ترین و دانشمند ترین روشنفکران آن زمان به آن تعلق خاطر داشتند باید بی بدیل و بی الترناتیف میماند و یا " ویش زلمیان" و " حزب خلق"...؛ پس باید اعتراف کرد که محور اصلی افکاری است که افراد در کشف، شناخت ، ترویج ، تبلیغ و برنامه ریزی آن بسیج می شوند و در غنا بخشی و تطبیق آن کسب هویت  می کنند....

    حالا پرسشی پیش میاید: آیاطرح مرامنامه و اساسنامه "حزب واحد"، جوهر آن تفکری را که حزب دموکراتیک خلق افغانستان بر مبنای آن بنياد يافته بود ، دارد ياخير؟ شور بختانه و با عسرت و حسرت بی پایان که هرگز نه!!!!

    رهبران این حزب که بایست تحلیل تاریخی لازم را از گذشته ارائه می کردند و پیوند منطقی خويش را با گذشته مشخص می ساختند و برای امروز و فردای میهن وظایفی (استراتیژی و تاکتیک)را، طرح ريزی می نمودند؛ برعکس بی باکانه، با ارائه چند پاراگراف متحدالمال، تاریخ جنبش انقلابی کشور را به تمسخر گرفتند.

    آنانی که کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان رابه انجماد فکری متهم می کردند و طرفدار " تحلیل انتقادی" از گذشته بودند، خود چنان بی تحلیل از گذشته ، گذشتند که انگار دیروزی نداشتند! ایکاش تنها همین می بود، در سر تا پای طرح مرامنامه شان، یک بحث علمی وجود ندارد و برای یک واژه هم تعریف مشخصی نداده اند...آیاآموخته های آنان ازعضویت در حزب دیروز شان همین بود و بس؟

    طرح مرامنامه این دوستان بااین جمله آغازمی شود: "تاریخ سیاسی میهن محبوب ما افغانستان مشحون از مبارزات دلیرانه، جانبازانه، و حماسه آفرین مردم این کشور به خاطر آزادی و ترقی است که در نهضت های استقلال طلبی، تجدد گرایی، مشروطه خواهی، دموکراسی و عدالت خواهی و سعادت انسان انعکاس یافته و ادامه دارد."

    پرسشی بوجود میاید که منظور از " مردم " چیست؟ آیا امیردوست محمدخان ها وامیر عبدالرحمن خان ها وامیر حبیب الله خان ها، نادر خان ها و ملا لنگ ها و شورشگران قبايل ،جزء مردم نبودند؟ اگر نبودند چگونه موفق شدند در برابر سیل خروشان " نيروهای مترقی " مقاومت کنند و هر تحولی را در نطفه خنثی سازند؟

    دراین نیز شکی وجود ندارد که همه جنبش های یاد شده در برنامه دوستان مان در حزب واحد نیز برخاسته از میان مردم بودند اما نه کل مردم! وقتی یک حزب سیاسی واژه یی را بکار میبرد، نباید بار معنایی آن را از یاد ببرد.

    حقیقت این است که دریک جامعه پراز تضادهای طبقاتی، ملی، مذهبی، لسانی، جنسی...، مبارزه میان نوگرایی و تجدد از یکسو و محافظه کاری وارتجاعی از سوی دیگر همیشه وجود داشته ووجود خواهد داشت، مگر سیاف هاو حکمتیارها ، ربانی ها، مجددی ها، گيلانی ها، محسنی ها، خليلی ها و ملا عمرها...با همه ضد مردمی بودن شان از نظر معنی و مفهوم اين واژه مگر جزءاز مردم نیستند؟ بناًبرآن، کاربرد مجرد کلمه " مردم "، ادغام ارتجاع و ارتقاء در یک دیگ، آغازگمراه نمودن صفوف يک حزب مدعی " چپ " است.

    زنده ياد ببرک کارمل دريک بيانيۀ تاريخی شان در پارلمان افغانستان اذعان داشته بودند: « جامعۀ فئودالی را، دموکراتيک جاه زدن، درحقيقت پل پای دزدان دموکراسی را پوشاندن و خاک زدن به چشم مردم است ».

    شایسته بود تا بجای " مردم " این دوستان، زحمتکشان وطن ما ویا طبقات و اقشار زحمتکش و آگاه میهن می نوشتند تا فرقی میان مبارزان ترقیخواه و نيروهای ارتجاعی مشخص می شد.

    در پارگراف دوم طرح مرامنامه می خوانیم:

    " با وصف اینکه مساعی و مبارزات وطن دوستانه، ترقی خواهانه و انسان دوستانه بنابر دلایل و عوامل عینی و ذهنی، مقاومت و مخالفت متداوم عقب گرا های داخلی با سوء استفاده از فقر و بیسوادی مردم و مداخلات مکرر و گسترده خارجی و سوء استفاده از معتقدات مذهبی آنها از یک سو، اشتباهات و کجروی های نیرو های تحول طلب از جانب دیگر، به پیروزی کامل نیانجامیده است، اما روند انکشاف و نو سازی جامعه افغانی را تحرک بخشیده و تجارب غنی و درس های آموزنده را برای نسل های بالنده و آینده جنبش ملی و مترقی کشور از خود بجا گذاشتند."

    حالا این " عوامل عینی و ذهنی" چه بود؟ دلیل "مقاومت و مخالفت" و تحلیل "حزب واحد" از آن چیست؟ فکتور های مخالفت خارجی ریشه در چه داشت و دارد؟ " اشتباهات و کجرویی های نیرو های تحول طلب"، کدام ها بودند؟ " روند انکشاف  و نو سازی جامعه افغانی" از کجا و چه زمانی آغاز شد و از خود چه تجاربی" غنی" بجا گذاشت و" نسل های بالنده و آینده جنبش ملی و مترقی کشور" از آن چه آموختند و " حزب واحد" برداشت و تحليل خويش را از آنها چگونه مشخص می سازد؟ همه مکتوم و سر به مهر گذاشته شده اند.

    دوستانی که طرح مسوده این مرامنامه را نوشته اند باید بدانند که: بدون تحلیل و تجزیه دقیق تاریخی و علمی از گذشته جنبش عدالتخواه کشور ؛ پاسخ دادن به پرسش های نسل امروز و فردای میهن ؛ بدون ترسیم سيمای روشن از وضعیت فعلی کشور ، منطقه و جهان و بدون داشتن یک برنامه علماً تدوین شده که در آن استراتیژی و تاکتیک مبارزه درزمينۀ نجات توده های مردم از پنجه های خونين جنگ ، فقر، استبداد و بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی ، تشخیص شده باشد و بالاخره بدون روشن ساختن ضرورت ادامه راه مبارزه بسوی ترقی، دموکراسی و عدالت اجتماعی...و مشخص ساختن" راه ها و وسایل آن"، نمی توانند سازمان خويش را بخشی از جنبش " چپ دموکراتيک "نام گذارند ويا گامی بجلو بردارند.

    یکی از شوخی های تلخ روزگار این بوده است که برای نخستین بار" استراتیژی و تاکتیک" مبارزه را، حزب ما در بين فعالان جنبش و جوانان کشور ما ترويج و آموزش داد؛ درحالی که اکنون ارتجاعی ترین احزاب و سازمانها دارای " استراتیژی و تکتیک" شده اند؛ مگر بادرد و دريغ که مدعیان ادامه راه حزب ما در" حزب واحد" فاقد آن می باشند.

     در پارگراف سوم مسوده مرامنامه حزب واحد افغانستان می خوانیم:

     " حزب واحد افغانستان با این اعتقاد که شکست سیاسی به معنی بطلان عقاید نیست، خود را ادامه دهنده مبارزات و جنبش های استقلال طلبانه و تجدد گرایانه، دموکراتیک ، ترقی خواهانه و داد خواهانه سده پیشین کشور میداند به سنن پر افتخار آن ارج میگذارد برای حفظ و تحکیم دستاورد آن سعی و تلاش میورزد، تجارب آن را میاموزد و سرمشق فعالیت خود قرار داده می کوشد تا سیاست ها و عملکرد های شان را با واقعیت های مسلم زندگی ، تحولات در سطح جهان، ضرورت زمان و روان جامعه، عیار سازد." (اغلاط املایی و عدم نقطه گذاری دقیق در متن برنامه که من آن را مو به مو نقل برداشتم، به عهده نویسندگان آن مسوده است. (

     دوستان می توانند توضیح بفرمایند که :"حزب واحد افغانستان"، یعنی چه؟ حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان؟ حزب واحد زحمتکشان افغانستان؟ حزب واحد ایدئولوژی گریزان افغانستان؟ حزب واحد اسلامی مردم افغانستان؟؟؟

     " شکست سیاسی" یعنی همان که قدرت سیاسی را نتوانست حفظ کند؟ پس در هر جنگی که شکست خورده وجود داشته باشد؛ برنده نیز بایست موجود باشد؛این نیروی برنده کیست؟ ارتجاع مذهبی؟ باند های تروریستی؟ مافیای بین المللی مواد مخدر؟ قاچاقبران سنگ های گران بها و اسعار ملی؟ یا امپریالیسم و کارتل های سرمایه داری؟...دستآورد های این پیروزمندان چیست؟

     بلی! شکست درحفظ حاکميت را نمی توان انکار کرد و این شکست تدریجی و سازمان یافته، از درون حزب ما آغاز شد، امروز نه سیاف و نه گلبدین و نه طالبان جهالت و نه شورای نظار...بلکه امروزشماری از فرزندان همان حزب برخاسته اند تا ریشه های افکارآن را بخشکانند، بجای تحلیل و تجزیه حوادث و پاسخ دادن منطقی به سوالات مبرم وحياتی توده های مردم،مشغول سازمان سازی، حزب سازی، جبهه سازی و نهضت سازی...شده اند.از هر صد توهین و دشنام و فحشی که به حزب ما داه می شود ، بیش از نودآن از حلقوم اعضای دیروزی حزب مابيرون می آيد و ده دیگر آن از تلویزیون های مسکنیار و عمرخطاب....

      دوستانی که این مسوده را نوشته اند؛ در حالی که: " خود را ادامه دهنده...." قلم داد می کنند از گرفتن نام حزب دیروز شان هراس دارند، در تفکیک و مشخص ساختن آن جنبش ها و نهضت های قرن بیست اعم از مشروطه خواهان