رخدادهای خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت ؟ ( بخش دهم /قسمت دوم) کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی و خارجی در راه اندازی آن:

 

 

 

( عبد الواحد فيضی )

 

 

رخدادهای خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت ؟

 

پادشاه گردشيها، شورشهای مذهبی، کودتاها، قيامهای مسلحانه ويا انقلابهای آزاديبخش!

 

( بخش دهم )

 

کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی و خارجی در راه اندازی آن:

 

(قسمت دوم)

 

        عوامل داخلی:  کودتا چگونه صورت گرفت ؟ چرا  تصميم دو جنرال ارشد نظام ، مبنی بر سرکوب آن ، درجاده ی عمل پياده نشد؟

 

 

 

afghanistan , najib co

Tsapkov Valery : afghanistan kabul 1986

 

        طوری که درقسمت اول اين بخش تحت عنوان "عوامل خارجی" تذکار رفت:  گورباچف پس از امضای معاهدۀ ننگين " ريکجاويک ايسلند " و سپردن تعهد به زمامدار قصرسفيد و سران دول غربی و حاکم نظامی پاکستان،  درتوافق با پلانهای اسارتبار" سی.آی. ای " ، انتلجنس سرويس و " آی . اس . آی " ،  بروفق ميل و آرزوهای ديرين تنظيمهای بنيادگرای جنگ افزوز مستقر در پاکستان و ايران؛ مبنی بر تسليمی قدرت دولتی و درهم شکستن حاکميت ح.د. خ.ا؛ فرمان برپايی جنايت سياسی 14 ثور 1365 را به خوش خدمتان داخلی در درون ح. د.خ.ا و مشاورين روسی در افغانستان، صادرکرد. دراين راستا، رابطه های کاری و نزديکی تنگاتنگ مشاورين فاسد وضعيف النفس روسی ، بويژه عده ای از جنرالان قاچاقبر، بارهبری دستگاه خدمات مخفی و فرکسيون بازان درون حزبی، که مهره های اساسی شطرنج توطئه عليه ح.د.خ.ا و حاکميت سياسی را تشکيل می دادند و ازگذشته ها با محافل ارتجاعی در داخل و امپرياليسم بين المللی در خارج، زد و بندهای پشت پرده، داشتند؛ راه را برای پياده شدن دوکتورين زهراگين و خود فروشانۀ گورباچف دربارۀ افغانستان، هموارساخت.

 

          اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه ، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص موارد عمدۀ زيرين را دربرمی گرفت، به راه انداختند:

 

          1 ـ  اين جنگ بی مفهوم است (!)؛ سربازان اتحاد شوروی بايد از افغانستان به ميهن شان برگردند؛

 

          ( بلی ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﺩﺭﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ، ﺑﻪ ﺍﺛﺮﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﻣﻜﺮﺭﺭﻫﺍﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺝ .ﺩ. ﺍ ( نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين)، ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ؛ اما چی وقت؛ چگونه و روی کدام ميکانيزم ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﻃﯽ ﺍﻋﻼﻣﯿﻪ ﻫﺎ ﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ 14/05/1980 و 24/08/1981 ﺗﻮﺳﻂ ﺩﻭﻟﺖ ﺝ.ﺩ.ﺍ، ﺑﻪ رهبری ببرﻙ ﻛﺎﺭﻣﻞ، ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ، ﺭﺳﺎﻧﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ).

 

         2 ـ جنگ يگانه راه حل نيست؛ ما بايد با تنظيم های جهادی پاکستان و ايران مصالحه و آشتی ملی را مطرح و قدرت دولتی را با طرف مقابل تقسيم کنيم؛

 

           ( خطوط کلی  و بنيادی برنامۀ برقراری صلح در افغانستان برای نخستين بار از آغاز سال 1980 درباينيه های رهبری حزب و دولت و در مصوبات، فيصله ها و تصاميم رسمی حزبی و دولتی بازتاب داده شد و درگام بعدی جوهر کليه تصاميم و فيصله ها در تزسهای دهگانه رفيق ببرک کارمل رهبر ح. د. خ. ا و دولت ج. د. ا،  بصورت روشن مطرح و جهت تطبيق آن گام های اصولی برداشته شد؛ وليک بمنظور تحقق امر صلح، آمادگی و نيت صادقانۀ دوطرف درگير جنگ نياز بود؛ پرسش اين است که آيا طرف مقابل برای نشستن در ميز مذاکره بخاطر تأمين صلح از خود آمادگی نشان می داد ؟ آيا طرح برنامۀ استقرا صلح از موضع نيرومند ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﻧﻈﺎﻣﯽ مؤثر پنداشته می شد ويا اين که با اسلوب تگدی و پيش کشيدن عذر و زاری آن گونه که داکتر نجيب الله آن را مطابق سناريوی مشترک گورباچف ـ ريگن ـ ضياء الحق، دنبال نمود ؟ ).

 

          3 ـ برگشت محمد ظاهر، شاه سابق با اعضای خاندان جليل سلطنتی به افغانستان و تشکيل دولت بيطرف عبوری تحت زعامت ايشان يگانه راه تأمين صلح و قطع جنگ است؛

 

         ( شاهی که خود و خانواده اش مسبب تمامی بدبختی های جامعۀ افغانستان بوده اند و نتوانست دوام عمر سياسی خود و بقای سلطنش را حفظ کند؛ همچنان طرفداران مشهور شاه سابق،( سيد بهاء الدين مجروح، عزيزالرحمان الفت و جنرال عبدالحکيم کتوازی... ) نيز توسط تنظيم های بنيادگرای جهادی ترور شدند ؛ چگونه می توانست پرچمدارصلح وآشتی ملی و ناجی مردم افغانستان، ازجنگ تحميلی امپريليسم جهانخوار و متحدين آن که بوسيلۀ تنظيم های جنگ افروز و شرات پيشه به پيش برده می شد، محسوب گردد ؟).

 

          4 ـ تغيير زعامت موجود، بويژه برکناری ببرک کارمل از رهبری حزبی و دولتی، بنابرخواست رهبران ايالات متحدۀ امريکا ، انگليس و پاکستان و ايران که او را بنابرداشتن تفکر وانديشه های چپ  ضد غربی و ضد پاکستانی ، دررأس حزب و دولت ج.د. ا در پروسۀ مصالحه قابل تحمل و پذيرش نمی دانند، يک ضرورت مبرم است؛

 

          ( اما وقتی که  چشم ها کور و وجدانها خوابيده باشد، درک اين حقيقت، که ببرک کارمل از تاريخ آغاز فعاليت سياسی بمثابۀ پرچمدار نهضت محصلان در جنبش مشروطيت سوم تا تشکيل ح. د. خ. ا و هشت سال کارآگاهی دهنده بحيث نمايندۀ مردم شهرکابل در مجلس نمايندگان افغانستان و مخالفتش عليه اعمال و روش های نظاميگری در سياست و گرفتن قدرت از طريق راه اندازی کودتا ؛ با داوود خان و حفيظ الله امين و سرانجام ، پيشنهاد لغو مجازات اعدام و تعديل آن به حبس، درمورد مجرمين ؛ همواره طرفدار داعيۀ صلح ، هم زيستی مسالمت آميز، عدم تشدد و آشتی ملی بود . بنابران در راستای پياده نمودن اين هدف ها و ارزشهای انسانی هيچ کدام از رهبران افغانستان در گذشته و حال در جايگاه کارمل و هم سطح و هم طراز با او قرار گرفته نمی توانند ؛ پس چرا موضوع صلح و آشتی ملی با وی که هميشه انسان صلجو بوده مطرح نمی گرديد. کارمل بارها اظهار می داشت که صلح نه به هر قيمت ؛ بلکه صلحی که درآن امنيت و سلامت مردم ، ترقی و تعالی کشور و سعادت و خوشبختی شهروندان افغانستان ، تأمين و تضمين شده بتواند ، به آن لبيک می گوييم).

 

          5 ـ گزينش شخص ديگری بعوض ببرک کارمل در مقامهای ذکرشده ، که مورد تاييد رهبران اتحاد شوروی ؛ کشورهای غربی ، پاکستان و ايران باشد و در ميان اقوام و قبايل دوطرف مرز افغانستان و پاکستان از لحاظ رابطۀ اتنيکی، ظرفيت و قابليت نفوذ و امکانات بيشتری را از خود تبارز دهد.

 

          ( بلی ، چنين اوصافی را دروجود شخص نجيب الله يافتند (!) که از قبيلۀ احمدزی ولايت پکتيا برخاسته و درميان پشتونهای دوطرف سرحد با پاکستان از نفوذ بيشتری برخوردار بود (!) و می توانست مرز را توسط آنان بسته کند(!)؛ به پندار آنان وی قبل از رويداد هفتم ثور 1357 تجارب کاری و وظيفه يی را در  دواير دولتی افغانستان نسبت به کارمل در مقياس بيشترداشت (!) ؛ بعد ششم جدی 1358 بحيث رئيس خدمات اطلاعات دولتی باوجود درگيری های مسلحانه، روابط گرم، تنگاتنگ و دوستانه با تنظيمهای بنيادگرای اسلامی داشت(!) و چنان معلوم می شد که آنان خاطرات بسيار خوب و خوشی از عملکرد های (!) وی داشتند و تنظيم ها او را در روند صلح نسبت به کارمل ترجيح می دادند.

 

           از اين که نجيب الله دربين اعضای اصلی بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا جوانتر از همه بود ؛ بنابران از تجارب و اندوخته های علمی ـ حقوقی ـ سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی بيشتری نسبت به کارمل و ديگران برخوردار بوده است (!)؛ روابط و امکانهای بيشتری درميان ارگانهای دولت پاکستان و بويژه " آی. اس. آی " بربنياد مناسبات قومی دارد (!)؛ با ايالات متحدۀ امريکا از طريق تماسهای کاری سليمان لايق و رفتن وی به واشينگتن و برقراری روابط دوستانه با شاه سابق درنتيجۀ مسافرتهای داکتر ضمير(!)،رضائيت خاطر امريکا ومتحدين ان راحاصل کرده است (!).

 

       ازاين رو گورباچف مطابق معاهدۀ ريکجاويک،اين شخصيت "جامع الکمالات " (!) را بحيث رهبر حزب و دولت افغانستان به خوش خدمتان داخلی و مشاورين حلقه بگوش خود معرفی نمود).

 

          بمنظورتطبيق اين دساتير، گماشتگان گورباچف و فرکسيونهای ضد حزبی، درکنار انجام سايرفعاليتهای تخريبکارانه؛ تبليغات گرمی را مبنی بر اين که " ببرک کارمل به بيماری شديد و صعب العلاجی مصاب بوده که بايست دراتحاد شوروی برای يک مدت طولانی تحت تداوی و معالجه قرار گيرد. او ديگر قدرت کار را در رهبری حزبی و دولتی کشور را ندارد... ؛ با شدت هرچه تمام تر آغاز نمودند .

 

          اين تبليغات و فعاليتهای ضد حزبی فرکسيونهای بدنامی که از آنها در بخش نهم اين مبحث يادآوری بعمل آمده است، تمام اعضای صادق، باوجدان و اصولی حزب را تکان شديد داد.

 

          با انتشارو پخش اين تبليغات و انتقال آن از طريق شماری از اعضای پاکنهاد حزب درشهر کابل به کميته های حزبی؛ نگارنده که درآن زمان عضويت اصلی کميتۀ حزبی شهر کابل را دارا بود، نيز اطلاع حاصل و سوال های بيشتری در ذهن و روانم تداعی گرديد.

 

        درگام نخست خواستم تا هرچه زودتر زمينۀ ملاقات را با رهبر حزب و دولت (زنده ياد ببرک کارمل ) حاصل و همه شنيدگی ها را حضورشان گزارش دهم ؛ وليک با کمال تأسف مقامهای مسؤولی که کليد انجام يافتن چنين ملاقاتها را دردست داشتند اين کمترين را تحويل نگرفتند و تماسهای تلفونی نيز بجايی نرسيد.

 

               سپس تلاش ورزيده شد تا با رفيق محمود بريالی تماس حاصل گردد؛ بازهم سوگمندانه مسؤول دفترش از مصروفيت بی حد وی اطلاع داده معذرت خواست.

 

                سرانجام از رفيق ظهور رزمجو منشی کميتۀ حزبی شهرکابل، بدون اين که موضوع را با وی بازگو نمايم، کمک خواستم تا زمينۀ ملاقاتم را با يکی از مقامهای ذکرشده مساعدسازد. ظهور که دردوران مبارزات سياسی درسازمان مخفی ح. د. خ. ا رفيق هم اتاق و دوست صميمی ام بود، وقت ملاقات را با رفيق بريالی گرفت. وليک با مراجعه و تماس مجدد ، باری همان حرف اول تکرارگرديده و گفته شد که اگر کدام گزارش ويا گفتنی داشته باشيد آن را به سکرتريت ارسال نماييد.

 

               اما آن گفتنی ها چيزی ساده ای نبود که به سکرتر يت تسليم داده می شد.

 

               درهمين جريان از ولايت کاپيسا گزارشهای به وزارت امنيت دولتی مواصلت ورزيده و درآنها گفته شده بود، که فرماندهان جهادی ولايت کاپيسا ، ازجمله قوماندانهای ولسوالی نجراب ( که به مهمانخانۀ حزب اسلامی حکمتيار شهرت يافته بود)،  گفته اند که آنان حاضر اند تا روی مسائل صلح ، آتش بس و قطع جنگ ، تنها  با " فيضی " که حزبی سابقه دار وبا اعتبار در سطح ولايت کاپيسا می باشد، گفت و گو و صحبت نمايند.

 

               زنده ياد غلام فاروق يعقوبی وزير امنيت موضوع را با مقام رهبری شورای مرکزی جبهۀ ملی پدروطن مطرح و جناب هاتف صاحب اين قلم را موظف نمود تا نزد وزير امنيت دولتی بروم.

 

               سرانجام، بعد از ملاقات با مرحوم يعقوبی و حصول موافقه ی همراهي سه تن از شخصيتهای بانفوذ و با اعتبار ولسوالی نجراب ( ملک غلام بهاء الدين خان ، ملک احمد شاه خان و مدير عبدالرؤوف خان ) بشمول يک کارمند رياست ادارۀ 5 عازم نجراب شديم.

 

               درزمان ورود ما به مقر ولسوالی نجراب ( سر تپۀ احمد بيگ ) فير و پرتاب راکتهای ثقيل و خفيف  و شدت جنگ طرفين بحدی بود که دوشب اول خواب از چشم های ما گم شده بود.

 

               اما پس از تأمين تماس و ارسال پيامهای صلح ، مبنی بر قطع جنگ و برادرکشی عنوانی ملک محمد طاهر آمر و فرمانده کل کميتۀ حزب اسلامی ولسوالی نجراب که نسبت رفاقت و دوستی پدران ما ؛ هميشه آن رابطه را حرمت می گذاشت؛ شدت جنگ کاهش يافت و سرانجام بعد از يک ماه کار و فعاليت تبليغی ، تعميق تماسها و توضيح اهداف انسانی حزب و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان و تشريح نيت و خواست صلحجويانۀ زنده ياد ببرک کارمل رهبر حزب و دولت ج. د. ا، مبنی بر" آشتی ملی، استقرار صلح پايدار و تأمين امنيت دايمی که زمينه را برای برگشت قطعات نظامی شوروی به کشور شان مساعد می سازد"؛ به زبان ساده برای مردم و از طريق نامه ها به فرماندهان جهادی ؛ در حدود 80 در صد شدت جنگ و راکت پراگنی کاهش يافت و شماری از فرماندهان جهادی علاقه مند قطع جنگ و پذيرش آشتی ملی گرديدند و وضع نسبت به گذشته بهبودی حاصل نمود.

 

               درماه حمل 1365 هيأت اعزامی داعيۀ صلح ولسوالی نجراب غرض ارائه ی گزارش کاری يک ماهه خود به کابل برگشت . وليک ما هيأت اعزامی با رسيدن به پايتخت تقريباً وضع را در رابطه به استماع گزارش و وظايف کاری در زمينۀ کاهش جنگ و بهتر شدن اوضاع برای تأمين امر صلح و بهبود عمومی وضعيت آن منطقه ، خيلی ها سرد و دگرگون يافتيم.

 

               سرانجام پس از دوهفته اطلاع حاصل شد که ببرک کارمل رهبرحزب و دولت ج. د. ا، غرض انجام کار رسمی به مسکو دعوت شده است. ليکن اين سفر و ملاقات (!) دو هفته را دربرگرفت و در کابل از آغاز پروگرام مخفی درجهت انجام يک کودتای درون حزبی سخن ها گفته

مقالات مرتبط

...

وقتی در بساطِ خِرَد متاعی برای عرضه نه‌داشتی سعی می‌کنی رنگ‌ِ تجاهل را با سنگِ تفاضل صیقل دهی. چون ن... ادامه

...

کتاب " مداخلات فرامرزی..." تألیف محمد اسحاق توخی را مطالعه کردم. بایسته است تا در باره ی یکی دو سیاه... ادامه

...

مسرتی بیش از این نیست که پسا سال های دشوارگذر نزدیکی ها و دوری ها در رکاب شما صاحبان صلابت و استواری... ادامه

...

این جنرال بلند پرواز به گفته خودش در تمامی محافل بلند سیاسی، دیپلماتیک ونظامی افغانستان گویا حضور دا... ادامه

...

بی‌شک و شبه پنجم میزان روز سیاهی است در تاریخ جنایات طالبان و حامیان خارجی و وطنی آنها. اما تنها با... ادامه

...

طوری که درقسمت اول اين بخش تحت عنوان "عوامل خارجی" تذکار رفت:  گورباچف پس از امضای معاهدۀ ننگين " ري... ادامه

...

اسناد کنونی که از جملهء آخرین مدارک کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. در مورد افغانستان اند، به وظاحت نشان میدهند... ادامه

...

مطابق به سپارش داده شده درخواستهای مؤرخ 30 سپتامبر 1989 رئیس جمهور افغانستان نجیب الله در مورد ارسال... ادامه

...

مطابق با سپارش 6 اگست 1989 ما با سفر کاری به افغانستان رفتیم که در آنجا با رئیس جمهور نجیب الله، رئی... ادامه

...

سند حاضر یکی از مهمترین ارزیابی های سیاسی و جنگی افغانستان در زمان پس از خروج نیروهای شوروی از افغان... ادامه

...

رهبر جوان"حزب وطن " درپایان زنده گی سیاسی پر فراز وفرود خود ، ازمواضع ضد زمینداری- اربابی ضد قبیله... ادامه

...

در این روز ها نشر قسمتی از جنایات و بربریت طالبان در نخستین روز های حمله الیجاری آنان به کابل از طرف... ادامه