جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری

نوشته از ع. بصیر دهزاد

 

جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری

در دوران خونین بیش از سی و پنج سال جنگ تا به امروز که فکتور های داخلی و فکتور های سیاست خارجی ( منطقوی و بین المللی) عوامل اصلی جنگ و بی ثباتی  در  کشور مابوده ، ما در  دوره های مختلفه و تحت نام ها و شعار های معین جنگ را همراهی نموده ایم. زمانی که یک گروه معین سیاسی در حالت اپوزیسیونی و جنگی بر ضد حاکمیت دولتی قرار داشت ،همان  کشور های عامل جنگ اعلان ناشده را دوستان "  با القاب گوناگون و افتخاری" تلقی نموده تمام محرمیات منجمله محرمیات مهم دولتی را با دستگاه های استخباراتی شان شریک میساختند، ولی در حالات سیاسی که خود در حاکمیت سیاسی قرار گرفتند، همان نیر و های خارجی را عامل جنگ ، تمویل کننده و ارسال کننده سلاح و مهمات برای اپوزیسیون خوانده و دستگاه های استخبارتی شان را عامل یا محور شرارت دانستند. ولی جنگ در تمام ابعاد آن همان جنگ نا اعلان شده است که در ادامه و نتیجه آن چندین رژیم تعویض و تبدیل شدند و قربانی اصلی ملت شد. هر دستگاه سیاسی و رهبران گذشته محکوم شدند و یا با اتهام کفر و الحاد بدنام ساخته شدند و تا آخرین حد تلاش شد تا روشنفکران ترقی خواه در ذهنیت های خوشباور کوبیده شوند.

در این دوره های مختلفه مردم افغانستان سیاست ها و ساختار های مختلف سیاسی و پالیسی های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی شان را به آزمایش گرفتند. در عرصه سیاست خارجی و حضور و اثر گزاری قدرتهای سیاسی – نظامی اعم در سطح همسایه ها و هم در سطح منطقه و جهانی  برای مردمان مظلوم و بیشترین آسیب دیده ما به مانند یک مدرسه  زنده گی تجارب بزرگ را بدست داد و درس ها و آموزه ها و نتیجه گیری های جدید را بحیث یافته های مستدل و منطقی عرضه نمود.

در یک جمله : بیش از سی وپنج سال گذشته تاریخ  خونین یک سوم یک قرن در کشور ماست .

 اکنون که ملت افغانستان خود را با تجارب و نتیجه گیریها از جنگ وعوامل جنگ در وضع جدید، تحرک جدید ، انکشاف جدید و انتخاب جدید قرار میدهد و روان اجتماعی با تحرک خود جوش اجتماعی دارد آبستن شکل گیری یک مسیرنو در راستای انکشاف فکری و اجتماعی  قرار میگیرد،  خود بیان  اعمار  سد های آهنین در برابر سیاست های"  وابسته به غیر"   نیز میباشد.

 حوادث خونین و قربانی شدن مردم بی گناه در حملات انتحاری ، انفجاز مین های کنار جاده ها، اختطاف ها و قتل های بدون کدام دلیل و الزام ، تحت نام کفر و الحاد عوامل اند که خط فاصل را عملاٌ و واضحاٌ  بین حق، عدالت، آزادی مشروعیت، روشنگری و ترقی خواهی از جانب و عوامل تاریکی، جهل ، عقب گرائی " بی مانند" ، ارعاب و خونریزی ، جرایم ناشی از بنیاد گرائی مذهبی ، ولگردی دروجود وجدان های مرده ، به وجود آورده است.  اولین حرف و پیام  رسا ملت آسیبدیده  ،اعم از  لب، زبان ، قلب انسانهای وطن وهم از  سنگ، چوب و خاک آن ، صدای نجات یعنی   ختم جنگ ، برگشت به صلح ، ثبات  و اتحاد و وفاق هموطنی،  طنین انداز است.

اکثریت مردم و ملت افغانستان که خود بخش از تاریخ معاصر و خونین یک سوم قرن را در سینه دارند و در حقیقت تاریخ زنده هستند، اکنون به توانائی و پختگی فکری دست یافته اند تا حلقات سیاسی داخلی ، منافع کشور های متختلفه از همسایه گان و منطقه گرفته تا دور دست ها  را در یک میزان منطقی و عادلانه متمایز سازند. این انسان جامعه ما میتواند عملکرد هر کدام و اثرات آنان را در ایجاد پروسه های مغلق  و سر درگم، عملیه های کرنشی سازمانیافته و نا ممکن ساختن  تغیرات و ممکنات که در مقطع های زمانی معین که میتوانستند عملی گردند، را درک نموده اند. در یک جمله : " افغانستان به مانند کشور های شرق میانه که در آتش جنگ میسوزند، نباید به صلح ، ثبات سیاسی و انکشاف مستقلانه دست یابد"

یک نسل که در دوره جنگ سی و پنج ساله یا تهاجم کرد و یا دفاع کرد، یا سوختاند و یا خود سوخت، یا خون دیگران را ریخت و یا خون خود وعزیزان  اش ریخانده شد، یا با غرور و افتخار که خودش بدان استوار بود و با هدف جنگ و مبارزه نمود ویا با وجدان های مرده تنها بخاطر  "  پول و دزدی و فساد" عامل جنگ شد و خود را حفظ و بیچاره گان را به جنگ وادار میکردند ، دارند اکنون به یک نسل سالخورده تبدیل میشوند که جز داستان سر گذشت چیزی بیشر را به نسل سازنده و بالنده جوان کنونی  و آینده گان داده نخواهند توانست. یکی با غرور و با افتخار و وجدانها و طینت  پاک به نسل بالنده کنونی و آینده مینگرد و پیام صداقت عدالت و وطنپرستی میدهد  و دیگری جز  وجدانهای خفته و مرده افتخار و غروری برای بالنده گان ندارند. شعار های زور زرشان به ماٌیوسیت ها تبدیل شده ، عملاٌ خود را در حاشیه و در دنیای پر از سرگردانی روانی شب و روز زنده گی با درد وجدانی را سپری میکنند.

ارزش های بزرگ که باید بدان معتقد بود،  آن  ارزش های اند که هیچ گاهی در قلب های پر تحرکب نمیمیرند و آن بخاطر انسان و انسانیت، مردم و ملت ، ایجاد  جهش های جدید و نیروی شکل دهنده و سمت دهنده تغیر و تحول اجتماعی است که آنرا سد و توقفی نیست. واقعات و حوادث در مقاطع متخلف زمانی جهش های جدید را بشکل خود جوش و هنوز غیر سازمانیافته متبارز میسازد.  این جهش ها و تحرکات ناشی از  روان آماده برای تغیرات جدید اند که  از حالت "  شبه گونه" به موج های پر خروش و مژده و پیامده متبارز و  پدیدارمیگردند.   این جهش های فکری در نطفه و ماهیت زمانی خود  هوشدار برای پدیده های تکراری ، فرسایشی است که دیگر " غیر قابل باور"  برای جامعه اند، میباشد.

با در نظر داشت مطالب فوق از نظر نویسنده میتوانند چند سوال و یا انگیزه طرح مباحث و تبادل نظر و تعمق فکری زیر مطرح گردند که :

جهش های خود جوش به کدام مسیر در روندهای اجتماعی خود را انکشاف خواهند داد؟

با تبارز کدام پدیده ها ی تحریک کننده تغیر ، پذیرش تغیر  و حرکت ها  خود جوش میتوان سیر شکل گیریهای و تحرکات سازمان یافته را تشخیص و راه های برون رفت را قابل پیشبینی ساخت؟

 با کدام شعار های ممکن و عملی  ترقی ، تحول و روشنگری را با در نظر داشت شرایط جامعه و موجودیت پدیده های واقعاٌ موجود جامعه افغانی ما میتوان معین نمود؟

آبستن و یا شکل گیری جهش های خود جوش که خود پاسخ و عکس العمل در برابر پدیده های فرسایشی و  د یگر نا کار آمد اند، چگونه سمت یابی خواهند یافت؟

تشکل و تبلور این تحریک ها و جهش های خود جوش و هنوز غیر سازمان یافته کدام اثر گذاریها را  میتوانند در سیستم سیاسی و اجتماعی و بلاخره سمتیابی اجتماعی – سیاسی جامعه افغانی ما  داشته باشند ، یعنی بطرف آگاهی، روشنگری وبلاخره  در وجود نهاد های سیاسی و اجتماعی  به همت نیرو های  جدید ، جوان و جدی؟

کدام مسئولیت ها و وسعت نظر ها میتواند انکشاف جامعه افغانی ما را نه تنها قابل پیشبینی سازد بلکه راه برد های دقیقاٌ سنجیده شده را  در شاهراه ترقی، اتحاد و وفاق ملی عرضه نماید؟

آیا ما برای تغیرات به نسخه ها و الگو ها و باخره ایدیولوژیها نیاز داریم و یا  خواست ها و نیاز های جامعه را در عمق خود جامعه تشخیص دهیم و بر بنیاد آن شعار های منطقی و با در نظر داشت خصوصیات اجتماعی جامعه افغانی و روان موجود اجتماعی را  برون کشیده راه های ترقی اجتماعی را  مشخص ، ممکن و هموار سازیم؟

نتیجه گیریهای ما از کمک های " جامعه بین المللی " بخاطر صلح، ثبات و امنیت ملی و بین المللی چه است و چه باید میبود. آیا میتوان با " کمک " های که در طول سالهای اخیر تحت نام بازسازی صورت گرفته ، تکیه و اعتماد نمود؟

ترقی خواهی و روشنگری را از کدام ابعاد و زاویه ها میتوان به ارزیانی گرفت؟

معادله  و مفهوم  سیاسی و اجتماعی چپ ، راست ، میانه ، لیبرال  محافظه کار ، تاریک اندیش عقبگرا و تعاملات اجتماعی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی را از کدام زوایای سیاسی دید و تعین و مشخص ساخت؟

آیا ایده های چپ " با مشخصه افغانی" میتواند با معتقدات دینی و مذهبی و سنن و عنعنات پسندیده در تقابل قرار گیرند؟

نویسنده با علاقمندی و در حدود صلاحیت  قلمی  خویش  تلاش خواهد نمود تا در این نوشته موضوعات بالا را به بررسی و مکث گیرد. قابل تذکر میدانم که مسائل افغانستان در سی و پنج سال جنگ های خونین که میدان رقابت ها و پیشبرد اهداف دیگران بوده است، مسائل و حوادث آنقدر مغلق و پیچیده بوده اند که بدون شک داستانهای جنگ های مخفی " ماموریت مخفی 007"  داستان یک شب از هزاران شب سیه است که افغانستان با آن دست و گریبان بوده و از آن آسیب و غم دیده است. بدین لحاظ نویسنده  امیدوار است تا برزگان اهل قلم درتبارز  نظر ها ، نقد و توضیحات محتوای این سلسله مقالات را غنی ساخته تا همه   با ادای یک مسئولیت وطنی و تاریخی خدمتی را برای نسل فعال ، متفکر و بالنده کنونی عرضه کرده بتوانیم. 

چرا ما در شرایط بغرنج  و خطیر کنونی به چنین ارزیابی ها و تبارز ایده ها و ارائه الترناتیف های عملی و ممکن ضرورت داریم؟  نویسنده بدین عقیده است  که در سیاست  و بخصوص در سطح سیاست های بزرگ دولت ، سازمان های سیاسی مانند  احزاب سیاسی  و موسسات سیاسی مربوط به دولت ، نهاد های اجتماعی مانند نهاد های مستقل حقوق بشری و جامعه مدنی در مورد ضرورتاٌ به شیوه جدید  باید خود و هویت خود را در معرض قضاوت مردم قرار دهند . این نهاد ها که در مجموع اجزای مرکب المجموع سیستم سیاسی را تشکیل میدهند، هر کدام نظر به جایگاه ، یا رسمی و یا مستقلانه شان،  در سیستم میتوانند اثر بخش باشند ، در صورتیکه موجدیت و وهویت شان عاری از تقلب، فریب و معامله و همچنان عاری از خدمت به بیگانه باشند.

من میخواهم قبل از اینکه به نکات نظر و ارزیابی های خود مرتبط به سوالات بالا بپردازم میخواهم با ارائه از حوادث مشهود و معلوم در زیر اشاره دهم ، بدلیل آینکه باید قبل از بررسی یک اساس و پایه برای ارزیابی و نتیجه گیری وجود داشته باشد و آن اتکا بر فاکت است. اتکا بر فاکت در این مقاله باید یک ممیزه متبارز و قابل تفاوت  باشد نسبت بر نبشته های که تحت احساسات ، عقده مندی های ناشی از قطب بندی های سیاسی و اجتماعی، تنظیمی و حزبی، زبانی و اتنیکی و تعلقیت های سیاسی با حاکمیت های سیاسی مختلف در سی و پنج سال گذشته، نوشته میشوند. به مفهوم دیگر نویسنده از توصیف ها و بدگوئی های مبالغه آمیز و بدون فاکت خود وایده های خود را در این مقاله به مانند گذشته رها و مصئون نگه خواهد داشت.:

-ما در سالهای پیشین علناٌ دیدیم و شنیدیم که روان حاکم در میان سیاسیون  و دولتمداران ما  روان عدم پذیرش و تن دادن و اعتراف بر اشتباه خود است. همه خود را برائت دادند و دیگران را  سراپا تقصیر دانستند.

-تعداد از اعضای پارلمان ناقضین حق و وسیله نقض و سلب حقوق مردمان شده اند، عضب زمین های عامه در دستور روز شان قرار دارد ، ولی به ساده گی و پرروئی دیگران را متهم ساختند و حتی به تحصن ه  و چادر زدن ها در مکان های عام دست زدند.

-یک خانم که وکیل پارلمان از فاریاب است، در " روند انتخابات آزاد و عاری از تقلب!!!" زن دیگر را به سیلی میزند. وکیل دیگر که یک زن و نماینده ولایت هرات است، در تلویزیون با سر بلند والی ولایت را بعد از دشنام جانانه میگویئد: " پدرت جرئت ندارد که تانک تیل مرا  از جا بیجا سازد، زمین های کنار سرک از پدرپدر مال ما  بوده ، زور پدرت هم به مه نمیرسد که.......... این است نقش تعداد از وکلای ملت که بنام حق مردم و دفاع از حقوق مردم ، به سلب و نقض حق میپردازند.

-در سال گذشته  افغانستان مسخره ترین انتخابات را که درتاریخ انتخابات قرن گذشته بی مانند بود  از سر گذشتاند. آرزو های و شجاعت و تصمیم پذیری مردم که سر را در دست گرفته بسوی صندوق های رای رفتند، به اهانت و تمسخر گرفته شد. سبکسران بدون شرم و با تمام امکانات رسمی دولتی از دهلیز وی- آی- پی اسناد تقلب خود را در خارج کشور میبرد تا فاش نگردد و دو روز بعد میگوید که برای تداوی " دو روزه" به ...... رفته بودم. تیم های بدماش در محلات انتخاباتی قریب پا به سرحد آدمخوری گذاشته بودند و لی حمایت هم میشدند. در گروپ های نظارت بر انتخابات تعداد قابل ملاحظه از بدماشان ولگرد به یک وظیفه بزرگ گماشته شده بودند.

-در پی صحبت های تحریک آمیز و غیر مسئولانه ، ملای مسجد وزیر اکبر خان ، معین وزارت اطلاعات و فرهنگ و یک سناتور پارلمان در قضیه قتل وحشنات و دهشت آفرین بانو جوان فرخنده ، سه نماینده در پارلمان افغانستان آقایان عبد الاحد درانی نماینده وردک، کرام الدین رضا زاده نماینده غور و انجنیر حلیم قرار نماینده لغمان باز هم مسآله احتمال سوزاندن قران کریم را در جلسه کمیسیون پارلمانی بالا کشیدند. آنان به عوض اینکه مسآله یک قتل بدون محاکمه و آنهم با وحشیانه ترین شیوه که در انسانیت و وجدان انسانی نمیگنجد، را بحیث نماینده ملت مطرح نمایند، میخواهند وحشت و دهشت را با رنگ دین و مذهب موجه جلوه دهند. چنین برامد ها و اخذ موضع علناٌ در کشور بیان و تداعی همان پدیده جهل تاریکی در برابر علم و روشنی و روشنگری، عدالت انسانی را تکرار میکند که افغانستان از یک قرن بدین طرف ، از آن ملای لنگ دیروز تا اسلاف امروزی شان دست و گریبان اند 

-تعداد معین تحت نام اسلام  نه تنها بر یک خون ناحق دخت جوان فرخنده خاک میپاشید بلکه صدای رسا و تحرک خود جوش مردم را در برابر قتل نا حق و تحقق عدالت یک  دین ستیزی میدانند . همچنان از تعویذ نویسان و جادوگران ( راه و رسم قدیمی یهودان ) و فالبین ها هم غیر مستقیم دفاع نموده  یک حرکت کاملاٌ مشروع را  توهین به مقدسات اسلامی و دین ستیزی تعریف و تبلیغ  میکنند.

-تعداد نشریه های که خود را علم بردار آزادی و حقوق بشر و مستقل و غیر سیاسی میدانند در اتهام رقیب های سیاسی شان هتک حرمت میکنند ، تنور نفاق و شقاق را در میان جنبش روشنفکری و تحول پسند گرم نگهمیدارند. به مهارت سیاسی و دادن نام ها و القاب اهانت آمیز به اهانت و در ذهنیت زدن نا مشروع  رقبای سیاسی گذشته شان میپردازند و ادامه میدهند. آنان و گرداننده گان عقب پرده این نشریه ها بالای تمویل از کانال های غیر مشروع از منابع رسمی دولتی کشور های خارجی روپوش " دموکراسی ، استقلالیت و آزادی بیان"  میگذارند.

-یک ملای مسجد به عوض وصیت های اخلاقی ، خیر اندیشی ، اخوت و حرام دانستن قتل بدون موجب و بر بنیاد احکام کتاب الهی و احادیث نبوی، داستان نوشیدن بول توسط یک مسلمان را ....... و داستان لواطت یک پیرمرد را در زمان قدیم به نماز گزاران قصه میکند.

-ملای دیگر جوانان را که در برنامه های مویسقی و آواز سهم میگیرند، با چند دشنام " خران" خطاب میکند. و ملای دیگر عملاٌ فتوای قتل و کشتن میدهد و از خلافت اسلامی " داعش" بشارت میدهد.

-مجتمع تحت نام شورای  علمای اسلامی افغانستان که خود را تا سطح فتوا دهی صاحب صلاحیت میدانند ، در قتل فرخنده ، قتل سردار و خانواده اش ، بی ناموسی چند ملای مسجد با دختر های دوساله گرفته تا ده  ساله ، و دها تجاوز و جنایت توسط طالبان و چند ملای مسجد سکوت میکنند و لب از لب شور نمیدهد ولی به ساده گی  اتهام کفر و الحاد و حکم تکفیر میکنند.

در سطح منطقه و جهان :

-کشور های مانند سوریه، عراق ، افغانستان، لیبیا و یمن به خطر ناک ترین مراکز تهدید محو و مرگ انسانیت مبدل شده اند. با سرنگون کردن رژیم ها و قتل رهبران دولتی  که سازگار با غرب منجمله ایالات متحده آمریکا  و انگلستان نبودند، اکنون به خطرناک ترین مناطق تهدید امنیت،  از افغانستان تا به شرق میانه و شمال آفریقا تبدیل شده اند ولی تشویش این غربی از  داعش و  تروریزم ما مسلمانان صادق کمتر است. آنان دولت های عراق و لیبیا را میتوانند در یکروز سقوط دهند ولی جنگ با داعش را مشکل طولانی میدانند. داعش قوی و قویتر میشود و اسرائیل مصئون تر. بیشتر از 24 هزار جنگ جوی ماهر با تعلیمات کوماندوئی از کشور های دیگر  ، منجمله نزدیک به پنجهزاد  از اروپای غرب شامل نیرو های  جنگی داعش در سوریه و عراق اند.

-داعش با تنها 8 ملیارد دالر پول نقد دارای منابع بزرگ و مشکوک پولی است. آنان به جز از فروش نفت اکنون آثار تاریخی که  از تمدن بزرگ تارخ تکامل جامعه انسانی در این سرزمین ها اند ، به غرب انتقال میدهند و به فروش میرسانند که منبع قابل قابل حساب مالی برای داعش است.

-تعداد از دستگاه های استخباراتی غربی بیشترین بودجه سالانه خویش را برای کسب معلومات و کنترول نیرو های چپ در کشور های شان احتصاص داده اند تا در مبارزه با بنیاد گرائی اسلامی و تروریزم.

-شایعه کمک های مالی رژیم ایتالیا برای داعش چندی قبل خبر گرم روز بود ولی دفعتاٌ آب بالای آن ریخته شد.

-حوادث اخیر در یمن تحریک جدید بر یک جنگ وسیع و خطرناک بین مسلمانان شیعه و سنی است. ده کشور که همیشه در موضع معامله با منافع آمریکا و دیگر کشور های غربی بوده اند ، اکنون در ادامه جنگ های هوائی و زمینی در یمن متحد شده اند. به عبارت دیگر تجاوز به قلمرو کشور های دارای استقلال و از بین برده رژیم های سیاسی با زور نظامی  محتوای قوانین بین المللی را  مسخره گونه زیر سوال قرار میدهد.

-در کشور های که پای کمک های " بشری" و نظامی و براندازی رژیم های سیاسی توسط غرب و ناتو داخل بوده، بی ثباتی، فساد گسترده، شکل گیری مافیای مواد مخدرو مافیای قدرت، تقلب های انتخاباتی  ، بربادی بنیاد های اقتصاد مادر  را در قبال داشته است. مثال: علی عبدالله صالح رئیس جمهور پیشین یمن که با همکاری و پشتیبانی مستقیم نظامی غرب و ناتو رژیم یمن شمالی را سرنگون نمود و در اریکه قدرت یمن واحد قرار گرفت، اکنون متهم به فساد مالی و چپاول 53 ملیارد دالر از دارائی کشور میباشد.

-پاکستان به همان خصوصیت همیشه گی اش در برابر اخذ موقف مشترک با دولت افغانستان بر ضد طالبان و تروریسم از یک جهت و از جهت دیگر بر همکاری در پروسه صلح با طالبان قسم و تعهد خود را شکست و اکنون داعشی ها با مصئونیت تمام از قلمرو پاکستان داخل افغانستان  میگردند.

-احزاب و سازمانهای سیاسی در افغانستان که بیشترین شان خود را ترقیخواه میپندارند، درپیوند و نزدیکی با هم به جز از نیمه راه نتوانستند گامی به پیش گزارند. تعداد از آنان تمام وقت و انرژی خویش را  به وحدت ها و ائتلاف های وقف میکنند که همه فقط در قدمه " کی در رهبری باشد" به جاده یخبندان گیر میماند و خود در همان یخ جامد میشوند.

-سنت اعتراف و پذیرش اشتباه ( که بعضاٌ جبران ناپذیر اند) در حالیکه یک شجاعت و صداقت در سیاست است، در میان سیاسیون کهنه کار ما مروج نشده و تعداد از آن واهمه دارند. آنان در هر مقطع زمانی به عین اشتباه مرتکب میشوند که بار ها تکرار گردیده و سازمان های سیاسی مربوط شان را به معادله جذری مواجه ساخته اند. برای آنان مشکل به نظر میرسد که یک لحظه به خود نه بلکه به جو و شرایط نوین سیاسی- اجتماعی جدید بیاندیشند و توانائی خویش را در ارزیابی های جدید بکار گیرند. متاٌسفانه تعداد از این سیاسیون و سازمانهای ی مربوط شان که بر آن هنوز نفوذ دارند، نمیتوانند پروسه ها و واقعیات و حوادث پیشبین باشند بلکه در عقب فاکت ها و جریانات  سریع جامعه در حرکت اند.

پس کدام راه های برون رفت را میتوان در شرایط کنونی پیشبینی و مطرح نمود"................... ادامه دارد

 

 

 

نوشته از ع. بصیر دهزاد

 

جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری

به ادامه گذشته

در قسمت اول این نبشته که در حقیقت مدخلی برای باز کردن مسائل اصلی و گرهی ملت و جامعه ما در شرایط کنونی بوده است، تلاش صورت گرفت تا  تعداد از سوالات را مطرح نمائیم و اساس و انگیزه سوالات را در بیان یک تعداد از فاکت های مشهود  قابل بررسی و توضیح دانستم که اعم در سطح اجتماعی یعنی فکتور های تاٌثیر برانگیر داخلی و هم فاکت های که بالاثر سیاست های خارجی  یعنی سیاست های جیو پولیتیک و جیو استراتیژیکی  دولت های همسایه، قدرت های منطقی و بین المللی بر روند های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور ما تاثیر ابر انگیر بوده اند  و هنوز هم هستند.

قبل از آنکه به ادامه موضوع بپردازم ، میخواهم  از  یکی از خواننده گان ارجمند و بزرگوار که دو سوال شان را از طریق سایت وزین بامداد مطرح نموده بودند و طالب توضیح بیشتر شده اند، سپاسگزاری نمایم. البته برای این خواننده گرامی باید متذکر گردم که ممکن ایشان پاسخ های وسیع خویش را در ادامه این سلسله نوشته ها دریاف  خواد کرد ولی با آنهم خومت شان به یک پاسخ کوتاه میپردازم و آن اینکه :

من خود ترس از آن دارم که در توضیح و برجسته ساختن یکی ازخصوصیات و احساس افغانی ما که توصیف از دوست و دشمن در حد مبالغه صورت گرفته و هنوز صورت میگیرد، خود به مبالغه فکری تن در ندهم زیرا که من هم از همان جامعه بر خاسته و در آن به رشد فکری و روانی رسیده ام . ما افغانها با آسانی  به دیگران اعتماد " بدون سرحد" میکنیم. با یک دوستی  که هنوز برای اعتماد کردن قبل از وقت است، همه احساس ، عاطفه و نیت نیک و بی آلایش خود را در قدم های طرف مقابل میگذاریم. برای یک دشمن شیاد و دوست نما، خوشباوری ما نقطه ضعف و آسیب پذیر است که ما در تاریخ بخصوص تاریخ سی و پنج سال اخیر از آن در تمام عرصه ها آسیب دیده و در مجموع  ملت ضربات  بزرگ را متحمل شده است . این بر خورد احساساتی ما چه در تبارز دشمنی و یا تبارز  دوستی با دولت های دیگر که در حقیقت برای ما دولت خارجی اند، مبالغه آمیز  بوده و است.  مثلاٌ کاربرد اصطلاح دولت " برادر"    تعداد از سیاسیون ما در شریک ساختن تمام معلومات ها و محرمیات دولتی که  امنیت ملی ما در گرو آن بوده است  با این دول در حدی بوده که سرحد  سیاست و پختگی سیاسی را عقب زدیم. دولت های خارجی که بر عکس نیت و احساسات خوش باورانه ما تنها روی امنیت ومنافع مقطعی و درازمدت خود در مسائل افغانستان ذیدخل شده بودند، با تغیر در جو سیاسی و نظامی کشور ما همه آنچه را که یکی از طرف جنگ دوسته به آنها تقدیم نموده بودند، دوباره بر ضد خود آنان استفاده نمودند.

نتیجه گیری در مسائل بغرنج و پیچیده افغانستان چیزی دیگری بوده نمیتواند  جز اینکه جنگ در برابر  ملت و مردم ما در عین ماهیت و هدف دشمانه ادامه یافته ولی فقط این دول بیگانه  در هر مقطع زمانی  یک نیروی  معین ازداخل کشور را به خدمت گرفته اند. اگر مثالی از دولت پاکستان ارائه نمایم، این فاکت کاملاٌ صدق میکند. اگر من از خواننده محترم سوال نمایم که شما در پالیسی دستگاه نظامی پاکستان ، این ژاندارم منطقه چه تغیر را در دوره های سیاسی- نظامی  از ریاست جمهوری محمد داود ، دوره های مختلف حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، دوره حاکمیت تنظیم های جهادی ، طالبان و بلاخره 14 سال اخیر میبینید. پس من ممکن بر حق باشم نتیجه گیری نمایم که پاکستان یک دشمن تاریخی ملت و مردم افغانستان بوده است، بخاطر منافع حیاتی و منافع نا مشروع خود در سی و پنج سال گذشته بحیث یک " دشمن عنعنوی" جنگ اعلام نا شده را در برابر ملت مظلوم ما آغاز و ادامه میدهد. ادامه جنگ طالبان بر ضد ملت ومنافع ملی  و در تبانی با دستگاه استخباراتی پاکستا ن همان است که عین عمل  سالهای پیشین را در ذهن تداعی مینماید.

مرتبط به  سوال دومی خواننده گرامی عرض گردد که بدون شک انسان جامعه افغانی ما با آن پختگی و آگاهی رسیده است و خود به درک این واقعیت نایل گردیده است  که افغانستان قربانی یک بازی بزرگ سیاست های نامشروع شده است. ما و جامعه ما بدون شک در یک پروسه فرسایشی و کرنشی قرار داده شده ایم که فرصت های معین برای نیل به انکشاف ، ثبات و امنیت با مغلقیت ها و پیچیده گی ها مواجه ساخته شده اند. یعنی از دست دادن آن فرصت های ممکن که میتوانست در نیل به وفاق ملی ، وضاحت در سیاست ها، استقلالیت دولت در تاٌمین منافع ملی اش استفاده میشدند . ما  با ایجاد پیچیده گی های معین مواجه وهمه  فرصت های  ممکن و قابل استفاده  ما نا ممکن گردیدند. آیا میتوان دیگر شک و گمانی داشت که  42 کشور که در افغانستان ذیدخل بودند، هرکدام گروه های مخفی مسلح خود ساخته طالب را نداشتند؟ حتی بر اساس گزارشهای دو سال قبل  آنها   در مواقع حساس این گروه های مخفی شان را با هلیکوپتر ها به ولایات مانند سمنگان، بغلان و کندوز انتقال دادند. آیا ما شک داشته باشیم که آمریکا و انگلستان در برخورد با مساٌله صلح افغانستان و موقف و سیاست پاکستان برخورد دوگانه نداشته است. آیا ما شک داشته باشیم که عوامل دستگاه فساد و مافیای قدرت به شکلی خود را در زیر چتر حمایت و حفظ روابط با این دول مصئون نسخته اند؟ . من همچنان هیچ گونه شکی نمیبینم که مردم افغانستان سی و پنج سال گذشته را نه تنها تاریخ نویسی کرده اند بلکه با آگاهی ، پختگی وتوانائی  و بر اساس فاکت ها و نتیجه گیری از واقعیت ها بررسی تاریخی را هم از آن خود کرده اند. من به انچه مردم جامعه افغانی ما از لا بلای  واقعیت ها درک نموده و از آنها نتیجه گیری نموده و مینمایند ، اصطلاح " خود آگاهی سیاسی " را بجا  بکار میبرم. همین نتیجه گیریها و قضاوت ها در میان مردم و توسط مردم نه تنها اثر گزار بر روان عامه است بلکه روان اجتماعی را در یک مقطع زمانی تعین مینماید و روان اجتماعی  انگیزه تحرکات و جهش های خود جوش میشون

مقالات مرتبط

...

آمریکا در آستانه خروج ارتش اش از افغانستان به بدیل رویکرد های استعماری نگاه نموده وهیچ گونه آمادگی ب... ادامه

...

همه ميدانيم كه افغانستان دريك برهه حساس ونقطه عطف قرار گرفته است. تشديد روياروي هاي مسلحانه؛ تح... ادامه

...

سرزمینی که دارای کوه های قهوه ای و زمین های بایر سنگی می باشد ودرآن از یک طرف مزارع غنی از خشخاش دید... ادامه

...

با درود وسپاس از همۀ دوستانی که فعالیت های گاهنامۀ هنر و مبارزه را در جنگ طبقاتی پی گیری می کنند. نا... ادامه

...

انکه به سرنوشت میهن ومردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد . ادامه

...

در دوران خونین بیش از سی و پنج سال جنگ تا به امروز که فکتور های داخلی و فکتور های سیاست خارجی ( منطق... ادامه

...

در سال 2001 عملیات های نظامی  درسراسر افغانستان از طرف قطعات ایساف براه انداخته شد. بیشترین تلفات را... ادامه