شناختی از مارکسیزم بخش سوم , بخش دوم

 

نویسنده -  ریچارد دیود. ولف

ناشر -  دیموکراسی درعمل

برگردان ازانگلیسی -  دکتور میر سید احمد جهش

ادیتوران: محمد عالم افتخار و سلیمان کبیر نوری

(بخش دوم)

     چه انگیزه ای باعث شد که در نیمه ی قرن 19، در اروپا؛ کارل مارکس به مثابه یک جوان در حال رشد منتقدر سرمایه داری شود؟

     پاسخ به این پرسش آنست که قسماً انقلاب امریکا و انقلاب اواخر قرن 18 فرانسه زمینه را فراهم ساخت. مارکس به ویژه خواسته های اساسی این انقلاب ها؛ یعنی آزادی، برابری و برادری انقلاب فرانسه و دیموکراسی امریکا را پذیرفته بود. او میخواست تا که آن خواسته ها در جامعه مدرن عملی گردد.

     مارکس فکر میکرد؛ سرمایه داری ای را که انقلابیون فرانسوی و امریکائی جانبداری میکنند؛ نسبت به فیودالیزم، بردگی و سیستم های گذشته ی تاریخ بشریت برتری دارد. او مانند بسیاری از جوانان زمانش معتقد بود که سرمایه داری، آزادی- برابری - برادری و دیموکراسی را که انقلابیون فرانسوی و امریکائی وعده  داده بودند، باخود خواهد آورد.

     اما؛ تقریباً 75 سالیکه دوره ی سالمندی مارکس را از انقلاب فرانسه و امریکا جدا میکرد، مارکس را با تضاد عمیقاً چالش دهنده مواجه  ساخت.

     انقلاب ها در استقرار سرمایه داری موفق شدند. سرمایه داری در گرد و نواح مارکس، در اروپای غربی در تپش و ترقی بود و به جا هایی رسید که دران جا ها نظام های کهنه اقتصادی برده داران و برده ها، مالکان و سرف ها (سرف - دهقا نی که با زمین خریدوفروش میشد. مترجم) وجود داشت و به عوض شان در سیستم ایجاد شده ی سرمایه داری مردان و زنان نسبتاً "آزاد"  به نام کارفرما و کارگر ظهور نمود. ولی سرمایه داری ای  که مارکس تجربه نمود؛ نتوانست آزادی، برابری، برادری و یا دیموکراسی واقعی را برقرار سازد. علاوه برآن علایم کمی از حرکت ها درین راستا را نشان داد. درعوض وقتی کارل مارکس به اروپای اطرافش نظاره کرد، مشاهده نمود که چه میگذرد و انعکاس همه آنچه را که پدید آمده بود در ناول های چارلس دیکنسن، ایمیل زولا، ماکسیم گورکی و جک لندن مشاهده کرده درک نمود که خلای بزرگی بین بخش نسبتاً کوچک مردم که متمول، تحصیل کرده، باسواد و مرفه اند و انبوهی از کارگران زراعتی، صنعتی و خدمات عامه که از فقر، بیسوادی و بی تحصیلی رنج میبرند، وجود دارد.

     مارکس احساس نمود که سرمایه داری به آن همه مردمی که او را در نابودی فیودالیزم و بردگی حتی با براه اندازی انقلاب های خونین کمک نمودند خیانت کرده و نتوانسته به آن مردم آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی به ارمغان بیاورد.پس او برای خودش یک هدف تعیین نمود.                                                                 

     "چه واقع شد؟ " برایش سوال بزرگی بود. چرا سرمایه داری به وعده اش عمل نکرد؟ آیا کوشش نمود اما ناکام شد؟ واگر اینطور باشد؛ چرا؟

     پژوهشی را که مارکس به عهده گرفت و بعداً با نزدیکترین همکارش آنرا به رشته ی تحریر درآورد، مشتمل بر سهم مارکس در برداشت انتقادی از سرمایه داری است.

     او کشف نمود که علت ناکامی سرمایه داری در برآورده ساختن آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی ساختار وعوامل اجتماعی سرمایه داری بوده که مانع تحقق آن اهداف رفیع میگردد. مارکس آن اهداف را چون اهداف خود، حفظ نمود.

     بالاخره مارکس بدین نتیجه رسید که پیشرفت واقعی در رسیدن به آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی مستلزم تغییر سیستم اقتصادی سرمایه داری به سیستمی اقتصادی است که او آنرا سوسیالیزم خواند.

     پژوهشی که به این نتیجه گیری منتهی شد، عمیقا تاریخی بود. تاریخ نظام های اقتصادی قبل از سرمایه داری مدارک خیلی مهم را به دسترس مارکس گذاشت. دو نظامی را که مارکس در محراق توجه خود قرار داد فیودالیزم و بردگی بود.

 در نظام اقتصاد بردگی انسانها که مصروف تولید و توزیع کالا و خدمات بودند به دو گروپ تقسیم شدند:

برده داران و برده ها.

      ثروت، قدرت و تفوق فرهنگی به طور انحصاری به دست برده داران بود. برده ها دارائی برده داران بودند. بصورت عمومی برده ها وظایف تولید و توزیع را به دوش داشتند و برده داران برده ها را نظارت میکردند. جوامع بردگی گذشته را برده داران شکل داده؛ اداره و پیش رانی میکردند و در طول زمان نظام را مرمت و احیا می نمودند.

برده داران میخواستند همیشه بادار باشند و فرزندان شان به نوبه خود بادار شوند. اگر کسی در جامعه بردگی برده تولد میشد تقریبا همیشه برده باقی میماند و اطفالش نیز برده میبود.

برده ها در روابط شان با برده داران؛ سهم ناچیزی از آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی داشتند.

    در سیستم اقتصادی فیودالی موقف های برده و برده دار ناپدید گردیده جایش را  لارد و سرف (مالک و دهقان . مترجم) گرفت. در فیودالیزم اروپائی سرف که کار را انجام میداد تحت مراقبت و تسلط مالک قرار داشت. وظایف مالکان بیشتر مشابه بود به آنجه که برده داران به ارتباط بردگان انجام میدادند. معهذا از اینکه سرف ها مانند برده ها ملکیت کسی نبودند موقف اجتماعی شان در وقت تولد مانند موقف والدین شان میبود طوریکه برده ها هم موقف اجتماعی والدین شان را داشتند.

     سرمایه داری با بردگی و فیودالیزم به مثابه نظام های اقتصادی در عین زمان دارای تمایز و شباهت هایی بود، تمایز به سببی داشت که انقلابیونی که جهت استقرار سرمایه داری سیستم سابقه را ساقط نموده بودند برای آزادی برده ها و دهقانها از موقف های انقیادی شان پافشاری نموده همه را آزاد و برابر اعلان نمودند. هیچکس نباید در وابستگی ی برده مانند و سرف مانند قرار داشته باشد. همه باید از بندگی رها و از آزادی محظوظ گردند.

     بالاخره، طرفداران و مدافعین سرمایه داری، دیموکراسی سازی سیاسی یک فرد ـ یک رأی را در سیاست حمایه و در بین قشر های وسیع مردم توسعه دادند.

     سرمایه داری در بُعد بسیار مهم و مرکزی اش مشابه به بردگی و فیودالیزم بود. مارکس این نکته ی مرکزی را به مثابه بخشی از توضیحش در مورد "استثمار" بردگی در جلد اول "سرمایه" درج نموده است. کالا و خدماتی را که برده ها تولید میکنند بصورت فوری و کاملاً 100% (مثل خود برده ها) به ملکیت برده دار تبدیل میگردد.  برده دار تصمیم میگیرد که چه وقت، چطور و چقدر از فراورده برده را به او بدهد؛ تا جهت تولید مجدد؛ مصرف (غذا، البسه و سرپناه) نماید. این پی آمد میتواند به قسمی ارائه گردد که کار روزانه ی برده ها را به دو بخش تقسیم نمائیم:

    بخش اول - کاری که مازادش جهت مصرف به برده داده می شود و مارکس این بخش را "کار ضروری" می خواند. 

   بخش دوم - کار برده ها که حاصلش را برده دار حفظ  و مصرف میکند. مارکس این بخش را " کار اضافی" می خواند. این کاری بود که برده ها آنرا فراتر از حد لازم برای هر سطح از تولید که برده دار برای شان دستور میداد انجام میدادند.

     عین مطلب میتواند در مورد فیودالیزم نیز صدق نماید. در فیودالیزم دهقان یک بخش از وقت خود را بالای زمینی که برایش تعیین میشد، کار میکرد و حاصلش را خودش میگرفت. اما بخش دیگر وقتش را بالای زمینی کار میکرد که حاصل آن به لارد یا زمیندار می رسید.

     بدین اساس؛ کاری که دهقان حاصلش را خودش میگیرد "کارِ ضروری" و کاری که حاصلش را زمیندار می گیرد "کاراضافی" می باشد.

    مارکس برده ها و سرف ها (دهقانان. مترجم) را کارکنان استثمار شده میخواند. دقیقا بخاطر آنکه بخشی از حاصل کار شان را شخص دیگری غیر از خودشان صاحب میشود.

مارکس استدلال مینماید که سرمایه داری به سببی مانند بردگی و فیودالیزم باقی مانده است که:  

  1 - اشتراک کنندگان پروسه تولید و توزیع کالا و خدمات را به دو گروپ (کارفرمایان وکارگران) تقسیم مینماید.

   2 – روزِ کاری یا وقت کارکنان را به دو بخش (ضروری و اضافی) تقسیم میکند.

فقط اشکال این تقسیمات در بردگی، فیودالی و سرمایه داری فرق دارد؛ اما در واقع به ذات خود همه یک چیز اند. 

     در سرمایه داری یک کارگر موافقه میکند تا کار نماید.  فرض کنیم برای یک هفته؛ و آنگه مزدش را درآخر هفته به روز جمعه بعد از ظهر بدست می آورد؛ محصولاتی را که  در طول هفته؛ این کارگر تولید مینماید کارفرما تا آخر هفته می فروشد.

     عاید فروش مجموعی محصولات مشتمل است از بخشی مساوی به هزینه تولید که برای جبران مصارف تولید تخصیص داده میشود.

     بخش دیگرعاید که به کارفرما تعلق دارد به دو حصه تقسیم میشود. یک حصه به کارگر دستمزد داده میشود و حصه دیگر به کارفرما میرسد.

      دستمزدها ثمره وقت ”کار ضروری" کارگر و عایدی که کارفرما میگیرد ثمره وقت "کار اضافی" کارگر است. بنابرین کارگر "آزاد" سرمایه داری ـ کسیکه نیروی کار خود را در بدل دستمزد می فروشد ـ  فقط مانند برده و سرف (کارکنان اسیر) استثمار میگردد.

     مارکس گفت؛ سرمایه داری هیچگاهی از نمونه های اقتصادی که در آن اقلیت بر اکثریت تسلط دارد فراتر نرفت. سرمایه داری فقط دوگانگی برده و برده دار، دهقان و مالک را به یک نوع  جدید تعویض نمود. و لهذا هنوز یک اقلیت حاکم استثمارگر با تغییر نام یعنی "کارفرما" و یک اکثریت استثمار شونده اما تحت یک نام دگر یعنی ”کارگران" آنجا وجود دارد.

      اقلیت حاکم در نظام سرمایه داری مانند نظام بردگی و فیودالی نیز رول مهم اجتماعی را بازی کرده و مینماید. کارفرمایان چون سیاسیون؛ سمت و سوی انکشاف اجتماعی را کنترول نموده تصامیم مهم را در محل کار اخذ می کنند و نمایش اداره را پیش میبرند. کتله های وسیع مردم مادون و زیر دست اند.

     مارکس نشان داد که علت کلیدی ناکامی سرمایه داری در تامین آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی ساختار داخلی موسسه سرمایه داری میباشد. در آن موسسه ها یک گروپ کوچک (مالکان و مدیران کلان) در رأس واقع بوده؛ به ارتباط آنکه چه را، چطور و در کجا تولید نمایند و با مازاد کار اضافی کارگران شان چه کنند؛ فیصله های کلیدی را اتخاذ می نمایند. کارگران بطور منظم از اشتراک در اتخاذ تصامیم محروم گردیده ناگزیر ساخته می شوند تا آنها را بپذیرند.

این دیموکراسی نه بلکه ضد آنست.  

     مارکس درسال 1883 درگذشت. با سپری شدن 135 سال از آنوقت ایده هایش به تمام اکناف و زوایای جهان انتشار کرد. مردم با شرایط مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در آنچه مارکس و بعداً مارکسیست ها نوشتند، گفتند و کردند معنی بزرگی یافتند. 

     همه ممالک در سیاره ما سازمان ها، اتحادیه ها، روزنامه ها، انجمن ها و حزب های سیاسی مارکسیستی دارند. آنها همه معنایی در مارکسیزم یافته اند و هنوز هم می یابند.

 " انسان به معنی واقعی کلمه یک حیوان سیاسی است نه فقط یک حیوان اجتماعی بلکه حیوانی نیز که می تواند خودش را در جامعه برجسته سازد."

ادامه دارد...


  نویسنده - ریچارد  دیود  ولف

   ناشر - دیموکراسی درعمل

   گرداننده ازانگلیسی - دکتور میر سید احمد جهش      

بخش سوم

     سهم مارکس در اقتصاد خیلی بزرگ است.  در آن وقتی که بصورت نسبی تعداد تحصیل کرده ها و حتی باسوادان در اروپا محدود بود،  مارکس شخص تحصیل کرده، وسیعا درگیر دانش و از خردمندان اروپای زمان خود بود. او رسماً به تحصیل فلسفه پرداخته کارش را به حیث استاد فلسفه آغاز نمود که بعداً علاقه اش به جهان ماحول، او را به سرعت به طرفی برد تا کسی شود که امروز ما اکونومیست ( اقتصاد دان. مترجم ) می خوانیم.

     در اینجا ما؛ قبل از آنکه به توضح و مستند سازی مجذوب کننده مارکس بپردازیم؛ یافته اصلی مطالعات اقتصادی او را ارائه میکنیم. از یادداشت های سابقه تا امروز میدانیم که انسانها در هر جامعه بشری  چیزی را تولید و توزیع میکنند که مارکس آنرا "مازاد" میخواند.

باید توضیح نمائیم که مقصد مارکس از مازاد چه میباشد؟

 مارکس میگوید که در جوامع بشری کار باعث شد تا انسانها جان به سلامت ببرند. آنها طبیعت را طبق ضرورت خویش تغییر دادند. از پشم لباس ساختند تا گرم باشند، از درختان سرپناه ساختند تا از باد و باران در امان باشند وغیره. انسانها در کار از دماغ و عضلات شان استفاده نمودند تا مواد مفید و قابل مصرف را که جوامع بشری وابسته به آن است تولید نمایند.

اما همه انسانها کار نمی کنند. همه از دماغ وعضلات خود کار نمی گیرند تا طبیعت را تغییر دهند. همیشه گروه های خورد و بزرگ جامعه انسانی وجود دارد که کار نمیکنند. آنها در صورتی زنده میمانند که عده ای از اعضای دیگر جامعه کار کنند و بیشتر از مصرف خود؛ تولید نمایند.

مقصد مارکس از "مازاد" فرآورده ایست که کارگران بیشتر از مصرف شان تولید میکنند. توزیع مازاد به اشخاص دیگر به جز از کارگرانی که آن را تولید نموده اند باعث میشود تا آن اشخاص در جامعه زنده بمانند. نوزادان مثالی از آنهایی اند که نمی توانند دماغ و عضلات خود را جهت دگرگونی طبیعت به کار ببرند؛ زیرا هنوز نمی توانند که ایستاده شوند. یک تعداد از اعضای جامعه باید به تولید مازاد بپردازند تا نوزادان از حساب "مازاد" شان زندگی کنند.

     تولید کنندگان مازاد که مارکس دقیقاً آنها را کارکنان ایجاد گر میخواند در اکثر جوامع به تولید و توزیع مازاد نه تنها برای نوزادان می پردازند، بلکه اطفال، مریضان و سالمندان و همچنان آنهایی که میتوانند  اما نمیخواهند مازاد تولید کنند نیز از جمله گیرند گان مازاد می باشند. مازادی که توسط یک تعداد از اعضای جامعه انسانی تولید میگردد حیات کسانی را که اخذ کننده مازاد اند تامین مینماید.

ما با آوردن یک مثال توضیحی از جامعه بردگی آغاز میکنیم.

وقتی یک برده بالای مزرعه بردگی کار مینماید هر چیزی را که تولید میکند فوری و اتوماتیک به برده دار تعلق میگیرد. معمولا برده دار بخشی از فرآورده برده را به شکل (غذا، لباس و سرپناه) پس برایش میدهد تا برده بتواند فردا باز؛ کار نماید. برده دار بخش دیگر فرآورد برده را برای احیای دوباره ادوات، سامان الات و مواد مورد استعمال برده به کار می برد. باقی مانده آنچه برده تولید مینماید "مازاد" برده است که مانند هر بخشی از فرآورد برده به برده دار تعلق میگیرد.

برده دار این مازاد را نه تنها به مصرف شخصی خود میرساند، بلکه  نوکران، محافظین و اشخاص دیگر را که تشخیص میدهد، فعالیت شان برایش ضروری میباشد،  نیز تمویل می نماید. برده دار بخشی از مازاد برده را صرف فعالیت هایی مینماید که بتواند ذریعه آن نظام تحت نظارتش را حفظ نموده، بسط و توسعه بدهد. به طور مثال:  برده دار شاید بخشی از مازاد برده ها را برای گروه هایی بدهد که برده های فراری را دستگیر کرده برگشت میدهند.

   اینها و سایر کسانی که از حساب بخشی از مازاد برده ها که توسط برده دار برای شان توزیع میگردد زندگی می کنند، در کار شان (برای خدمت برده دار) از دماغ  و عضلات خویش استفاده می کنند؛ اما مازاد تولید نمی کنند؛ از این سبب مارکس آنها را کارکنان غیرمولد میخواند.

همیشه وقتیکه مارکس به مثابه  منتقد اجتماعی و نظریه پرداز میخواهد فرق بین کارگران مولد وغیر مولد را برجسته بسازد، متوجه میگردد که تفاوت بین گروپ ها پیآمد مختلف و مهمی برای هر دو گروپ و گرایش مختلف شان با نظام موجود و پروژه های فراتر از نظام دارد.

 به همینطور مارکس تفاوت ها و وجوه مشترک کارگران مولد و غیر مولد را برجسته میسازد. بطور مثال- وجه مشترکِ آنکه همه برده هستند؛ یک موضوع مهم برای هر پروژه سیاسی متحد کننده برده ها به یک نیروی قوی اجتماعی است؛ اما این وجه نمی تواند اختلافات شان را کتمان نماید.

    برده دار از حساب "مازاد" زندگی میکند او نه در مزرعه پنبه کار میکند، نه  میوه جات، سبزیجات، مسکه و پنیر و گوشت تولید مینماید. همه این کار ها را برده های مولد انجام میدهند. آنها بیشتر از حد ضرورت شخصی شان غذا، پنبه و لباس و هر نوع کالای دیگر تولید می کنند. واین "بیشتر" به شکل کالا؛ و اگر فروخته شود؛ به شکل پول به برده دار تحویل داده میشود. برده دار عاید را طوری به کار می برد تا این نوع جامعه را محافظه کند و تداوم بخشد.  برده دار از حساب مازاد برده قوی شده در راس قرار می گیرد.

 عین منطق فوق در تحلیل مارکس از فیودالیزم نیز صدق می نماید. در فیودالیزم کارکنان مولد دهقانان اند و مازادی را که تولید میکنند تحویل زمیندار میگردد. در اروپا مازاد فیودالی را اجاره میگفتند. زمیندار با اجاره ایکه از دهقانان تحت استثمار شان بدست میآوردند زندگی می کردند. آنها اکثرا از اجاره جهت نگهداری نوکران شان به مثابه کارگران غیرمولد فیودالیزم نیز استفاده می کردند.

    اکنون در مورد نکته اصلی مارکس:  همان بهره برداری اساسی نظام اقتصادی بردگی و فیودالی را میتوان در سرمایه داری هم مشاهده نمود؛ منتها در سرمایه داری آنرا تحت تشریفات رسمی نظام کارفرما و کارگر پنهان نموده اند. در جلد اول کتاب سرمایه،  مارکس این پنهانکاری را شگافته است تا نشان دهد که چطور رابطه بین کارفرما و کارگر شامل بخش ویژه سرمایه داری در تولید و توزیع مازاد است.

    تصور نمائید که شما در تجسس یک کار هستید و با یک کارفرما که موسسه زینه سازی دارد در مذاکره می باشید.  بعد از مرور بالای جزئیات کار به موضوع دستمزد رسیده موافقه می کنید تا از روز دوشنبه تا جمعه از ساعت 9 الی 5 در بدل دستمزد فی ساعت 20 دالر کار نمائید.

کارفرما به این نظر است که با استخدام شما و دیگر کارگران مولد، کیفیت و کمیت تولیدات را در موسسه اش بلند برده فروش وعواید خود را ارتقا دهد.

مارکس توضیح میکند که اکثر کارگران اقلا به شکل غریزی احساس میکنند که کارفرما تنها وقتی 20$ فی ساعت برای کارگران مولد می پردازد که در آن یک ساعت به ارزش بیشتر از 20$ عاید بدست آورد.

مارکس میگوید که درآن "بیشتر"  مازاد به شکل سرمایه داری اش نهفته است.

ارزشیکه  با هر ساعت کار توسط کارگر به  ارزش ابزار، سامان الات و مواد خام که جهت تولید به کار میرود، اضافه میشود، بیشتر از ارزشی است که به کارگر برای یک ساعت کارش پرداخته میشود. تفاوت بین ارزش اضافه شده و دستمزدیکه  به کارگر پرداخته میشود مازادی است که توسط کارگر در موسسه سرمایه دار تولید میگردد.

کارفرما مازادی را که به شکل عاید از فروش تولیدات موسسه بدست میآورد به سه بخش تقسیم مینماید . یک بخش جهت احیا و تجدید ابزار، سامان الات و مواد خام استعال میگردد. بخش دوم به قسم دستمزد به کارگران تادیه میشود. بخش سوم (ارزش اضافی. مترجم) مازادیست که آنرا سرمایه دار تصرف مینماید. مانند بهره برداری از کار مولد بردگان و رعیت ها (دهقانان. مترجم) از کارگران نیز بهره برداری صورت میگیرد. همه شان برای دیگران مازاد تولید میکنند. تنها اشکال مازاد و مناسبات استثماری سرمایه داری آنها را از همردیفان شان در بردگی و فیودالی متمایز میسازد.

     در هسته تولیدی سرمایه داری رابطه بین کارگر و کارفرما طوری است که اولی مازاد را تولید و دومی آنرا تصاحب میدارد. این بهره برداری را؛ مارکس مانع عمده ی دستیابی سرمایه داری به وعده هایش یعنی  آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی  میداند. فقدان عناصر فوق الذکر در بردگی و فیودالی به همین طور ناشی از روابط استثماری در ماهیت اصلی تولیدی ایشان است.

 نتیجه گیری مارکس قرار ذیل است:

برای رسیدن به آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی در جامعه مناسبات استثماری تولید را باید طرد نمود. اینکه یک اقلیت، مازاد تولید شده توسط اکثریت را تصاحب و توزیع مینماید، عملی است ناسازگار که به اهداف مترقی اعلام شده ی انقلاب فرانسه و امریکا صدمه زده  و از آن وقت تا حال در هرکجا  این ناسازگاری، اهداف فوق را به  یک قصه مفت تبدیل کرده است.

     در نوشته های مارکسیستی اکثرا از"برده های مزد"  سخن رفته است که البته یک تبصره تصادفی نبوده، بلکه وضع مزد بگیر را با وضع برده ارتباط میدهد. با نگاه به آزادی مزد بگیران از پشت ذره بین تیوری مازاد مارکس این آزادی تخیلی معلوم میشود. در سرمایه داری اکثر کارگران به دامی می افتند که مزد بگیر باشند و برای کارفرما مازاد تولید کنند و یا در خدمت یک کارفرما مزد بگیرند. یعنی از حساب مازاد یک کارگر مولد دیگر زندگی کنند. آزادی، تغییر نظام را میخواهد؛ درغیر آن تا ابد در تلک خواهید ماند.

    مارکس استدلال میکند که جوامع استثمارگر برای حفظ استثمار از مازاد استفاده میکنند.  برده داران با مازادی که از برده ها میگیرند برده داری را حفظ میکنند و زمینداران مازاد دهقانان را در بقای فیودالیزم بکار می برند. همینطور سرمایه داران مازاد کارگران مولد را بکار میبرند تا مناسبات اجتماعی سرمایه داری یعنی جامعه کارفرمایان و کارگران را حفظ بدارند تا سرمایه داران و نماینده های رسمی شان نه تنها در اقتصاد، بلکه در سیاست و فرهنگ موقف قوی داشته باشند.

    در سرمایه داری ـ صد سال پیش، پنجاه سال پیش، و یا اکنون، این طبقه کارفرماست که از نظر اجتماعی مسلط است. نقش مارکس در برملا ساختن آنکه تولید عامل عمده حفظ این تسلط است برجسته می باشد.

    مارکس در بحث هایش راجع به مازاد و استثمار مفهوم منحصر به فرد خود را از طبقه دارد. مفهومی که از مفاهیم عنعنوی قبل از مارکس فرق دارد. قبل از مارکس (درواقع برای هزاران سال)؛  مردم را به اساس آنکه چقدر ثروت دارند و یا چقدر قدرت بالای دیگران اعمال میکنند، به زیرگروه (قشر- مترجم) تقسیم میکردند. آنانیکه توجه به ثروت داشتند مردم را  به دارا و نادار، پولدار و فقیر  تقسیم نمودند.  طبقه متوسط را از بالائی ها و پایانی ها جدا ساختند. آنهایی که قدرت را در نظر داشتند، فرمانروایان و فرمانبرداران، قویان و ضعیفان را متمایز ساختند. برای همه این مردمان، طبقه مقوله ای بود که مردم را به اساس توزیع ملکیت و قدرت در بین شان تقسیم  و توضیح می کردند.

مارکس در طرح انتقاد اجتماعی اش از آن  مفاهیم کهنه طبقه (مقوله ها و تعریف ها) استفاده نمود. در این کار مارکس پیرو بسیاری از کسانی بود که پیش از او نیز چنین کرده بودند و در کنار موصوف همان کار را میکردند. اما  برخلاف دیگران؛ مارکس مفهوم جداگانه و متفاوت طبقه را اختراع و استعمال کرد.  یکی از آن مفاهیم مبتنی به تحلیل و تجزیه اش از مازاد میباشد که در آن طبقه تولید کننده ی مازاد، طبقه تصرف کننده ی مازاد و طبقه ی که بخشی از مازاد توسط تصرف کننده برایش توزیع میگردد؛ وجود داشت.

مبارزه بین این طبقات، سرمایه داران را که اکثراً تعهد شان را به آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی تکرار می کردند بی اعتبار میساخت. به عبارتی دیگر مارکس با استفاده از مفاهیم طبقه که به اساس مازاد اختراع نموده بود  توضیح نمود که چرا در گذشته منتقدین توزیع نابرابر ثروت و قدرت قادر نبودند تا بالای بی عدالتی های اجتماعی غلبه حاصل کنند. آنها نمی دانستند که تغییر ساختار مازاد جزء ضروری و تکمیل کننده برنامه های دیگر برای رفع نابرابری ها در توزیع اجتماعی ثروت و قدرت است.

آنها نمی دانستند که جهت تحقق تعهدات اجتماعی و نیل به آزادی، برابری، برادری و دیموکراسی خاتمه دادن به استثمار خیلی ضروری میباشد.

 به ارتباط مبارزات طبقاتی (در سه جلد کتاب سرمایه) آنچه که مارکس بیشتر توجه خود را بدان معطوف ساخته است به درجه اول تولید و توزیع مازاد و به درجه دوم توزیع اجتماعی ملکیت و قدرت میباشد.

 

 

پروگراف پایین، در کتاب هم در یک صفحه جداگانه آمده است. بدینمنظور از متن برگردان فاصله دارد.

 

 

"طوریکه میتوان متمایز ساخت، یک شخص در زندگی خصوصی خود در مورد خودش چه فکر میکند و چه میگوید. اما در حقیقت او کیست و چه میکند؟

همینطور در مبارزات تاریخی؛ باید هنوز بیشتر زبان و آرمانهای ذهنی جوانب را از ساختار، گرایش واقعی و مفهومی که نزد خود از واقعیت خویش دارند، تفکیک کرد"

مقالات مرتبط

...

مارکسیسم مجموعه ای از «جزئیات لایتغیر» نیست، دگم نیست، علم است. با آن که یک سیستم فکری است ولی سیستم... ادامه

...

(محققان کتابخانه مارکس چگونگی اعمال نظر طبقهٔ حاکم و روش رودررویی با آن را تشریح می‌کنند.) ادامه

...

127 سال پیش در روز 14 مارس سال 1883 میلادی کارل مارکس بنیان‌گذار سوسیالیسم علمی در شهر لندن چشم از ج... ادامه

...

نگاه و تفکر انتقادی یا آنگونه که مارکس می‌ گوید، «نقد بی ‌رحمانه»ی همه چیز، از اصول بنیادین دیدگاه چ... ادامه

...

اگرچه خود مارکس به ”پایه “ و ”روبنا“ فقط در دو اثر خود اشاره کرده است (تا آنجا که من می‌دانم)، ”مسئل... ادامه

...

تبصره: { آنچه که زیر این عنوان نگاشته می شود باز نویسی از تاریخ نیست. در مجموع این نگارش آن قسمتی از... ادامه

...

برازند گی تحلیل های مارکس و دیگر مارکسیست ها درآنست که ایشان در کنار بینش خاصی که از تحلیل مازاد محو... ادامه

...

واکنون درمورد توزیع مازاد سرمایه داری:  این توزیع نشان میدهد که چطورساختارمازاد بالای بسیاری ازابعاد... ادامه

...

در سرمایه داری امروز، تولیدات موسسات کپیتا لیستی شکل کالا را دارد. کالا از تولید کننده به مصرف کننده... ادامه

...

چه انگیزه ای باعث شد که در نیمه ی قرن 19، در اروپا؛ کارل مارکس به مثابه یک جوان در حال رشد منتقدر سر... ادامه

...

با تشکر از همکارانم در انجمن دیموکراسی درعمل که در تهیه این رساله صرف مساعی و همیاری نموده اند؛ هریک... ادامه

...

 نقد شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوه‌های گوناگون مناسبات سلطه واستثمار درجه... ادامه