سیاست بریتانیای کبیر درهند و مرحله آغازین مناسبات پاکستان و افغانستان فصل چهارم قسمت يکم (سپتامبر ۱۹۴۵- پایان۱۹۵۰)

خليل وداد

سیاست بریتانیای کبیر درهند و مرحله آغازین مناسبات پاکستان و افغانستان فصل چهارم قسمت يکم (سپتامبر ۱۹۴۵- پایان۱۹۵۰)

یادداشت مترجم برای فصل چهارم

نکات قابل توجه و نو که در این فصل مشاهده میشوند اینها اند:

- بیشترینه شهرها و سرزمینهایی که اکنون پشتونها ساکن اند در اول مربوط اقوام تاجیک و فارسی- دری زبان بود. پشتونها تا سدههای ۱۲ و حتی پس از آن کوچی بوده و پس ازآن دهنشین شدند. چنانچه در متن فصل حاضر  آمده است : «در سدههای ۱۲ و ۱۴ پشتونها فلات غزنی، بخشی از وادی پیشاور، کوهات، بنو و نواحی جداگانه یی را در استان کابل تسخیر کردند. اسکان پشتونها ببرکت وجود زمینهای آزاد صورت گرفت، چون هنگام حمله چنگیز خان و اخلافش این زمینها خالی از سکنه شده و باشندگان ایرانی- تاجیکی و هندو- آریایی این مناطق به جاهای امن جابجا شده بودند. پشتونها بتدریج اسلام را پذیرفتند».

 « رشد اجتماعات پشتونها باعث آن شد که آنها به روابط بازرگانی با همسایگان کشانده شوند. مگر زمان درازی پشتونها فاقد شهرهای خود بودند. مردمان همسایه تا اینزمان به سطح بالای رشد ارتقا کرده و تجارت و پیشه وری در دست غیر پشتونها بود. حتی در قرن ۱۷ و آغاز سده ۱۹ در پیشاور باشندگان اصلی آن نمایندگان مردمان گونه گون هندو- آریایی و تاجیکها بودند.»

- «در سال ۱۷۹۹ حادثه یی رخ داد که در سرنوشت بعدی پشتونهای خاوری تاثیر بسزایی داشت. شاه زمان امر اداره لاهور را به سردار جوان ولی پرنفوذ سیک رنجیت سنگ داد. رنجیت سنگ با تسخیر بخش زیاد سرزمینهای افغانهای شمالغرب هند دولت مستحکمی (با مرکزیت پنجاب) را بنیاد گذاشت که تا سال ۱۸۴۹ موجود بود.»

- در این بخش کتاب همچنان به مسایل بین المللی و رقابتهای انگلیس و روسیه در آسیای مرکزی و بویژه پیرامون افغانستان نیز بحث شده و اطلاعات بی نظیری در مورد نخستین سفارت روسیه تزاری (ویتکویچ) و انگلیس (بر نس) بدبار کابل و از امیردوست محمد خان (حاجی حسین علی و مرزا محمد خان) به روسیه تزاری گذارش داده شده است. 

- «پس از جنگ دوم افغان- انگلیس ۱۸۷۸-۱۸۸۰ که در نتیجه آن افغانها شکست خوردند، نفوذ سلطنت انگلیس به مناطق همجوار با نوار مرزی پشتون نشین نیز مستحکم شد. برشالوده معاهده گندمک در سال ۱۸۷۹ که توسط امیر محمد یعقوب خان و نماینده زمامداران استعماری انگلیس- مامور سیاسی با صلاحیتهای ویژه ن. کیوناری امضا شد، افغانستان ازحق ادامه مستقلانه سیاست خارجی اش محروم گردید. درست پس از همین جنگ آنچیزی بوقوع پیوست که پس از دهها سال ماهیت روابط آیندهء پاکستان- افغانستان را معین کرد».

- منافع بریتانیا در منطقه ایکه اکنون آسیای میانه نامیده میشود با منافع روسیه که میخواست نفوذش را دراینجا گسترش دهد، رویاروی شد. حکومت بریتانیا مرامش را دستیابی به امنیت سرزمینهای هندی اش از دستدرازیهای روسیه اعلام کرد. این رقابت در این منطقه میان دو امپراتوری بزرگ را نویسنده نامور انگلیسی ر. کیپلینگ «بازی بزرگ» نامیده است.[1]

- «در ماه می سال ۱۸۳۸ و. مکناتن سکرتر امور خارجی گورنر جنرال هند برای مذاکرات با رنجیت سنگ موظف شد. مرام این گفتگوها پشتیبانی از بر تخت نشاندن دوباره شاه پیشین شاه شجاع بود. در پایان این مذاکرات معاهده باصطلاح «سه جانبه» میان انگلیسها، رنجیت سنگ و شاه شجاع امضا شد. برشالوده این معاهده شاه شجاع در برابر برگرداندن تخت سلطنت متعهد میشد که سند را به انگلیسها واگذاشته و برای «ابد» از پشاور، ملتان، کشمیر وغیره خاکهای تسخیرشده توسط مهاراجه به نفع سیکها چشمپوشی میکند. وی همچنان از ادعای تسلط بر هرات امتناع میکرد. مطابق این عهدنامه سیاست خارجی افغانستان و پنجاب باید عملا توسط کمپنی هند شرقی کنترول میشد. رنجیت سنگ برای کمک به شاه شجاع جهت تهاجم آماده شده به افغانستان لشکری پنجهزار نفری را تخصیص داده بود، مگر به گذار واحدهای انگلیسی از خاک پنجاب خودداری کرد». 

- «در سال ۱۸۹۳ مرز میان هند برتانوی و افغانستان معین شد. این امر برشالوده باصطلاح «خطوط دیورند» که ماخوذ بود از نام نماینده نایب السلطنه هند دگروال «سرهنگ» سر مورتیمیر دیورند، که مسوولیت تعیین خطوط مرزی را بعهده داشت، صورت گرفت. در نتیجه بیشترینه قبایل «مستقل» افغان زیر اداره بریتانیا قرار گرفتند. امیر افغان عبدالرحمن خان (۱۸۹۰-۱۸۸۰) با تهدید به جنگ بدون درنظرداشت این واقعیت که نصف پشتونها در خارج حاکمیت افغانستان قرار میگرفتند، مجبور شد، «خط دیورند» را برسمیت بشناسد.۷۱ بتاریخ ۱۲ نوامبر ۱۸۹۳ مورتیمر دیورند و امیر عبدالرحمان خان «عهد نامه» ایرا از نام دو دولت امضا کردند. قابل یاددهانی است که در هیچ یک از مواد این معاهده از مدت اعتبار آن تذکر نرفته است. بنابر این همه ادعاهای مبنی بر صد ساله گی اعتبار آن همه ادعاهای بی پایه اند.۷۲ این معاهده از سوی حکومات بعدی افغانستان نیز تایید شده است».

- «بتاریخ ۱ جنوری سال ۱۹۰۵ حبیب الله خان طرح عهدنامه یی را پیشکش نمود که تمدید معاهده عقد شدهء پدرش عبدالرحمان خان را در دوره زمامداری وی پیشنهاد میکرد. انگلیسها ناگذیر بودند که پیشنویس عهدنامه امیر حبیب الله را پذیرفته و آنرا بروز ۲۱ مارچ ۱۹۰۵ در کابل امضا نمایند. اینگونه باوجود برخی امتیازدهی انگلیسها به حبیب الله خان غصب سرزمینهای پشتونهای شرقی بخاک هندبرتانوی نهایی و مستند شد».

 ******

بخش چهارم

تاریخ سرزمینهای پشتوننشین در دوره پیشا و پسا استعماری.

جهاد کشمیر:

رفع استعمار هند باعث رویاروییهای متضاد میان هند و پاکستان شد. مگر این امر باعث اختلافات گاه شدید میان پاکستان و افغانستان نیز شد. به این منظور لازم است تا تاریخ سرزمینهای پشتونها ازجمله ولایت مرزی شمالغرب(صوبه سرحد) و مبارزه ضد استعماری پشتونها تا کسب استقلال هند و تقسیم آن به اتحاد هند و پاکستان را بررسی کنیم.

تاریخ مردم پشتون به ژرفای قرون پیوند دارد. ساحه ایکه اکنون (بخشی از) کشور افغانستان و خیبر پختونخوا را دربر گرفته و تا مدتی پیش بنام ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) یاد میشد، از گذشته های دور از اهمیت مهم جیوپولیتیک برخوردار است. این منطقه با ساحات پیرامون آن از قدیم نقطه تماس میان ایران، هند و آسیای میانه بوده است. ارزش این منطقه را جهانگیران ایران باستان و اسکندر کبیر نیز میدانستند. برای درک درست این موضوع بهتر است فصل چهارم و پنجم کتاب مشهور آریانا «لشکرکشی اسکندر»۱ را خواند. این منطقه در قرون وسطا نیز باارزش بود. درست ازهمینجا کشورگشایان از آسیای صغیر و آسیای میانه عبور نموده و اینجا به گذرگاه مهم داخلی هند و هم بندرگاه هند به بحیره عرب و خلیج بنگال تبدیل شد. مگر اهمیت اینجا با تسلط استعمار در هند بیشتر شد. این ناحیه از زمانه های باستان مسکون بوده و بدون شک یکی از بخشهای ارگانیک آن در پروسه رشد تاریخی به قوم پشتون انجامید. سیر تکامل و تاریخ خلق پشتون هم در کشورما (روسیه) و هم در خارج مورد مطالعه قرار گرفته است. ی. و. گانکوفسکی در کتاب «مردم پاکستان (مراحل اصلی تاریخ رشد اتنیک آنها) مینویسد که شالودهء رشد قومی افغانها یا پشتونها در مردم ایران شرقی کوه های سلیمان (در غرب وادی هند[2]) قرار دارد. او همچنان یادآوری میکند که این طوایف حتی پیش از نیمه هزاره اول دراینجا مسکن گزین شده بودند. پس از زوال دولت یفتلی ها این عشایر به ناحیه فاقد چراگاهها و آب رانده شده و اتحادیه قبایلی را تشکیل دادند که بنیادی شد برای رشد اتنیک پشتونها. رشد نفوس باعث جابجایی تدریجی پشتونها به مناطق همسایه شد. برخی از این عشایر دهنشین شده و برخی دیگر به زندگی کوچیگیری ادامه دادند. دانشمندان روسی هریک ماسون و.م. و رومودین و.ا. نقش مهمی را در آموزش تاریخ مردم پشتون بازی کرده اند. آثار آنها مانند تاریخ افغانستان در دوجلد، جلد ۱ چاپ مسکو سال ۱۹۶۴ و جلد ۲ چاپ سال ۱۹۶۵ مسکو شناخته شده اند. و.ک. کارگون نیز با کتابش تاریخ افغانستان در قرن بیستم، چاپ مسکو سال  ۲۰۰۴و آثار دیگرش در این راستا سهم بزرگی گرفته است. یک روایت دیگر پیدایش پشتونها را نیز باید تذکر داد. حتی برخی رجال سیاسی افغان مانند خوشحالخان ختک، رهبر «خان نشین» ختک و شاعر نامورطرفدار پندار مبنی بر تعلق پشتونها به یکی از عشایر اسراییلی که پس از اسارت در بابل دوباره به وطن شان برنگشتند، بود. این روایت گرچه مشکوک است، ولی موجود میباشد.۲

در سدههای ۱۲ و ۱۴ پشتونها فلات غزنی، بخشی از وادی پیشاور، کوهات، بنو و نواحی جداگانه یی را در استان کابل تسخیر کردند. اسکان پشتونها ببرکت وجود زمینهای آزاد صورت گرفت، چون هنگام حمله چنگیز خان و اخلافش این زمینها خالی از سکنه شده و باشندگان ایرانی- تاجیکی و هندو- آریایی این مناطق به جاهای امن جابجا شده بودند. پشتونها بتدریج اسلام را پذیرفتند. 

رشد اجتماعات پشتونها باعث آن شد که آنها به روابط بازرگانی با همسایگان کشانده شوند. مگر زمان درازی پشتونها فاقد شهرهای خود بودند.۳ مردمان همسایه تا اینزمان به سطح بالای رشد ارتقا کرده و تجارت و پیشه وری در دست غیر پشتونها بود. حتی در قرن ۱۷ و آغاز سده ۱۹ در پیشاور باشندگان اصلی آن نمایندگان مردمان گونه گون هندو- آریایی و تاجیکها بودند.۴

جریان هستایش اجتماعی باعث آن شد تا در سرزمینهای پشتونها نخستین ساختارهای دولتی گونه یا خاننشینها فیودالی ایجاد شوند. در نیمه قرن ۱۸ شرایط برای ایجاد دولت واحد افغانی بوجود آمد. در سال ۱۷۴۷ امپراتوری درانی بوجود آمد. در نتیجه جامعه پشتون به سوی واحد نو اجتماعی- اقتصادی یعنی ملیت رشد نمود. تاریخ ایجاد نخستین دولت افغانی چنین است. در سالهای پایانی قرن ۱۷ بیشترینه سرزمینهای افغانی بزیر حاکمیت زمامدار فارس نادرشاه افشار درآمد که در سال ۱۷۳۹ لشکرکشی تباه کنی را به هند سازمانداده و از شاهان مغل فرمان تسلط به سرزمینهای شمال وادی هند  (یعنی ساحهء افغانستان کنونی) را بدست آورده بود.۵ بخشی از فیودالان افغان در این لشکر کشی سهیم بودند. مبارزه خونین قبایل افغان برضد نادرشاه چندین سال دوام کرد. پس از قتل نادرشاه که بدست توطیه  گران بتاریخ ۲۰ جون ۱۷۴۷ صورت گرفت، امپراتوری ساخته شده توسط وی سقوط کرد. بخشهایی ازاین امپراتوری دولتهای مستقل را تشکیل دادند. واحدهای افغانی نادرشاه در راس آن چندین خان قبیله ابدالی قرار داشتند، با غنیمت بخشی از توپخانه از خراسان بسوی قندهار رفته و در آنجا مستقر شدند. در اینجا در نزدیکی مزار شیرسرخ در ماه اکتوبر ۱۷۴۷ جرگه یی از خانهای متنفذ و نیرومند طوایف اصلی عشیره ابدالی دایر شد. پس از چندین جلسه آنها احمد خان جوان را از طایفه سدوزایی به شاهی برگزیدند.۶  

چون در بنیانگذاری دولت افغانستان خانهای قبیله ابدالی قرار داشتند، این امر باعث تامین نقش حاکم  در حکومات افغانی شده و همچنان در نامگذاری طایفه ابدالی به درانی (گرفته شده از واژه دُر)۷ بازتاب یافت. احمدشاه با اتکا به سوارکاران مجرب و آبدیده افغان در جریان لشکرکشیها نخست مواضعش را در قندهار مستحکم نموده و سپس قلات و غلزی، غزنی، کابل و پیشاور را تسخیر کرد. پس از این خانهای قبایل شرقی افغان او را بحیث پادشاه خویش برسمیت شناختند.۸ این مناطق هستهء دولت درانی را میساختند. ازاینجا احمدشاه حکومتش را به استانهای شمالغربی هند گسترش داد. احمد خان در اردوی پادشاه فارس نادر شاه افشار هنگام لشکرکشیهایش سهیم بود. او که ضعف مغلها را دیده بود، تصمیم گرفت همه هند را تسخیر کند. او پنچ بار به آنجا لشکرکشی نمود: در سال ۱۷۴۸، ۱۷۵۰، ۱۷۵۲، ۱۷۵۶- ۱۷۵۷ و سال ۱۷۵۸.۹ با ارزشدهی به این واقعیت که این آغازدولت واحد افغانی بود، باید اینرا هم پذیرفت که این دولت غارتگرانی بود که مدام سرگرم لشکرشیهای چپاولگرانه در سرزمینهای همسایه بودند. «چنانچه در سال ۱۷۵۷ احمدشاه با تسخیر دهلی تاوان جنگ را برابر به ۱۰ ملیون روپیه تعیین کرد. زمانیکه اردوی افغانی پس از این لشکرکشی از هند برمیگشت، تنها غنایم شخص شاه را در ۲۸ هزار شتر و یابو انتقال میدادند. مگر توپخانهء بدست آمده از دشمن بحال خویش رها شدند، چون همهء چارپایان تخصیص یافته برای انتقال آنها با غنایم چور شده بار شده بودند. تصاویر این غارت البته به اندازه یی کوچکتر در لشکرکشیهای خراسان بازتاب یافته اند».۱۰

قابل یادآوریست که دربرابرش لشکر مغل نه بلکه ارتش سیکها مقاومت میکرد. آنها با قطع مسیرارتباط احمدشاه با افغانستان اورا مجبور نمودند تا عقب نشینی کند.۱۱ پنجاب البته شامل دولت درانی شد، مگر در سالهای ۶۰ قرن ۱۸ سیکها قیام نموده و تقریبا همهء ساحه خویش شامل ملتان را بدست آوردند. زوال سیاسی امپراتوری مغل که در نیمه سده ۱۸ شدت کسب کرده بود، باعث تسهیل پیروزی سیکها شد. در سال ۱۷۶۵ گورومات یعنی شورای سران نظامی سیکها استقلال پنجاب را اعلام کرد.۱۲

تا زمانی که لشکرکشیهای احمدشاه توام با پیروزی بودند، فیودالهایی که از وی غنایم بزرگ جنگی را بدست میآوردند، ازحکومت وی پشتیبانی میکردند. مگر زمانیکه شکستها و تلفات در امر بدست آوردن غنایم جنگی آغاز شده و با گسترش بهره کشی اجتماعات افغان توام شد، زمامداران محلی دیگر نمیخواستند داراییها و امتیازات خویش را با حکومت مرکزی تقسیم کنند. جریانات جدایی طلبانه خانهای افغان تشدید شد. احمدشاه در سال ۱۷۷۳ وفات کرده و جایش را فرزندش تیمورشاه که ولیعهد بود گرفت. تیمورشاه پایتخت را از قندهار به کابل آورد. مگر تمایلات جدایی طلبانه در میان فیودالهای افغان بیشتر شده و او مجبور شد که با آنها مبارزه شدیدی را پیش ببرد. همچنان بالایش چندین بار سوقصد صورت گرفته و در نهایت مسموم شد.

پسر تیمورشاه شاه زمان تلاش نمود تا به هرج و مرجها پایان داده و حتی پایتخت را به لاهور بیآورد که لازمه آن آغاز سیاست تجاوزی به شمالغرب هند بود. در سال ۱۷۹۹ حادثه یی رخ داد که در سرنوشت بعدی پشتونهای خاوری تاثیر بسزایی داشت. شاه زمان امر اداره لاهور را به سردار جوان ولی پرنفوذ سیک رنجیت سنگ داد. رنجیت سنگ با تسخیر بخش زیاد سرزمینهای افغانهای شمالغرب هند دولت مستحکمی (با مرکزیت پنجاب) را بنیاد گذاشت که تا سال ۱۸۴۹موجود بود.۱۳ در همانسال ۱۷۹۹ دسیسه یی برهبری بزرگ پرنفوذ طایفه بارکزی پاینده خان در برابر شاه زمان صورت گرفت. دسیه گران افشا شده و اعدام گردیدند. پسر پاینده خان فتح خان بارکزی و همفکرانش از برادر و حریف شاه زمان شاه محمود که در ایران مخفی بود، پشتیبانی میکردند. شاه زمان ساقط و کور شده و بجایش بر تخت سلطنت شاه محمود (۱۸۰۱-۱۸۰۳) نشانده شد که فقط آله یی بود در دست طایفه های درانی. در سال ۱۸۰۳ وی نیز از سلطنت ساقط شده و بر سریر سلطنت برادر دیگر شاه زمان شاه شجاع الملک شانده شد. مگر بازهم او را در سال ۱۸۰۹ عزل نموده و بر تخت سلطنت دوباره شاه محمود (۱۸۰۹-۱۸۱۸) را نصب کردند. با گذشت هرروز زمامداران نامنهاد دولت به آله دست سران فیودال تبدیل میشدند.

در آستانه سدههای ۱۸-۱۹ انگلیسها نخستین بار در امور درونی افغانستان به مداخله آغاز کردند. برای جلوگیری از عقد پیمان میان شاه زمان و زمامدار دولت میسور واقع در جنوب هند تیپو سلطان، مدیران کمپنی هند شرقی با استفاده از نفوذ خویش در فارس، همکاری آنان را در سقوط شاه زمان بدست آوردند. در سال ۱۸۰۸ هیات دیپلماتیک انگلیس در راس م. الفنستن به افغانستان گسیل شد که بتاریخ ۱۷ جون ۱۸۰۹ قادر شد با شاه شجاع معاهده یی را عقد نماید که در آن شاه نامبرده متعهد شده بود که درصورت لشکرکشی ناپلیون یکم از راه افغانستان به پیمان فرانسه- روسیه نپیوندد. مگر این عهدنامه برروی کاغذ ماند چون بزودی شاه شجاع ساقط شد.۱۴

حتی پیش از آنکه کنگره ویانا (سپتامبر ۱۸۱۴- جون ۱۸۱۵) تجدید نقشه اروپا را ختم کند، امپراتوری بریتانیا آماده دفع «خطر روسیه» در آسیا بود. در ماه نوامبر ۱۸۱۴ میان فارس و انگلستان معاهده تهران عقد شد. برشالوده این عهدنامه فارس متعهد میشد که جلو هر لشکر اروپایی را به هند گرفته، خانات بخارا، خیوا و قوقند را تشویق به برخورد همانند نموده و مرزهای دولتهای روسیه و فارس باید مطابق عقد معاهدات میان بریتانیا، فارس و روسیه تدقیق شوند. فارس و بریتانیا باید در صورت بروز جنگ به همدیگر کمک میکردند، مگر درحالت جنگ میان انگلستان- افغانستان فارس متعهد میشد که لشکر خود را در اختیار انگلستان قرار دهد و در صورت جنگ میان افغانستان- فارس بریتانیا بیطرف مانده و تلاش نهایی اش را انجام میداد تا عملیات جنگی را از هردو طرف متوقف نماید.۱۵ در سرزمینهای پشتونهای شرقی فعالیت انگلیسها حتی در دهه نخست قرن نزدهم آغاز شده بود. بگونه مثال، او. مورکرافت در وزیرستان پیشتر در سال ۱۸۲۴ نفوذ کرده و ای. میسون که درسالهای ۱۸۲۰-۱۸۳۰ ازاین نواحی دیدن کرده بود، مدت درازی در میان پشتونها زندگی نموده و مشغول آموزش تاریخ و شیوهء زندگی آنان بود.۱۶

دربارهء وضعیت عمومی حاکمیت درانی میتوان گفت که این دولت به چندین سلطنت مستقل منشعب شد. حاکمیت کابل، قندهار و پیشاور را خانان بارکزای غصب کردند. زمامدار هرات شاه محمود بود که تاج امپراتوری را در سال ۱۸۱۸ ازدست داده بود. دولت واحد افغان دیگر وجود نداشت.

قابل یادآوریست که بخش اصلی خاکهای افغانستان که پسانها توسط بریتانیا به هند برتانوی ادغام شدند، از فیودالهای افغان شامل دولت سیکها غصب گردیده و پس از تسخیر این دولت به خاک بریتانیا ملحق ساخته شدند. تسلط سیکها بالای سرزمینهای درانیان نه فقط ببرکت فشار نظامی سیکها بلکه با خیانت صریح منافع ملی از جانب فیودالهای درانی نیز صورت گرفت. بادرنظرداشت هرج ومرج آغاز شده زمامداران جداگانه حتی پیش از سقوط امپراتوری نامبرده به خاننشینهای واقعا مستقل تبدیل شده بودند. در سال ۱۸۱۰ مظفر خان حاکم ملتان که از کمک دولت متبوعه سیک ناامید شده بود، مذاکراتی را با گورنر جنرال کمپنی انگلیسی هند شرقی آغاز کرده، حاکمیت بریتانیا را پذیرفت و جهانداد خان کورزایی حاکم اتوک مستقیما خیانت کرد. او این نقطه مهم استراتیژیک که کنترول کننده گذر رودخانه اندوس (هند) توسط مهاراجه پنجاب رنجیت سنگ بود، را فروخت. در سال ۱۸۱۸ رنجیت سنگ ملتان را و در سال ۱۸۱۹ کشمیر را به زیر سلطه اش درآورده و پس از آن ساحل راست رودخانه اندوس که باشندگان آن افغانها بودند، را تسخیر نمود. در سال ۱۸۱۸ ارتش رنجیت سنگ نخستین بار وارد پیشاور شد ولی اینبار او شهر را به اداره خودش ملحق نساخت. در سال ۱۸۱۹ او دیره غازی خان و در سال ۱۸۲۱ دیره اسماعیل خان را به تابعیت خویش درآورد. ۱۸

زمامدار کابل محمد عظیم خان که پیشاور را بخشی از خاکش میپنداشت، نمیخواست آنرا به سیکها واگذار کند. در سال ۱۸۲۲ او به آنجا آمده ولی بنابر خرابی اوضاع کابل بزودی مجبور شد دوباره برگردد. رنجیت که از ادعاهای محمد عظیم آگاه شد اردویش را به پیشاور گسیل کرد. مگر حاکم بارکزی پیشاور سلطان محمد (طلایی جد مادری نادرشاه و برادرانش، او بخاطر زر دوستی و زراندوزی بیش از حد این لقب را کسب نموده بود. مترجم) با آگاهی ازاین اقدام رنجیت سنگ، وی بیدرنگ به پرداخت مالیات موافقت نموده و باینگونه خودرا نه والی محمد عظیم بلکه استاندار مهاراجه سیکها خواند. پس از این رنجیت سنگ لشکرش را برگشت داد. زمامدار پیشاور سلطان محمد (طلایی) فرار کرده و پنهان شد.۱۹

رنجیت سنگ از فرمانروایی اش در پشاورش  و پرداخت مالیات راضی بوده ولی با ادعاهای کابل به غنیمت (جنگی) اش نمیتوانست موافقت کند. هراس از وابستگی و دربند شدن به بیگانگان طوایف پشتون یوسفزی، افریدی و ختک را وداشت تا در دفع تجاوز سیکها سهیم شوند. مگر حتی در آنزمان نیز خیانت برخی از فیوالان افغان آشکارا شد. چنانچه حکمران دیره غازی خان نزد رنجیت سنگ توبه گار شده و یوسفزی های زیر فرمانش از شرکت در جنبش همگانی خودداری ورزیدند. ۲۰ جنگ فیصله کن در نزدیکی نوشهره روی داد. فداییان قبایلی با شور و هیجان میجنگیدند، مگر شخص محمد عظیم خان که آغازگر این «جنگ مقدس» بود، عملا هیچ کاری جهت کمک به آنها نکرد. برعلاوه محد عظیم به افواه مبنی بر اینکه زمامدار سیکها به ماچینان جایی که حرم و خزانه وی نگهداری میشدند، حمله کرده است، باور نموده و به دژ ماچینان هجوم برده و به واحدهای اردویش دستور داد پیشاور را تخلیه نمایند. در نتیجه رنجیت سنگ به پیروزی نهایی دست یافت. بر شالوده برخی اسناد فقط شمار کشته شدگان قبایل افغان در این رویارویی ۱۰ هزار نفر بود.۲۱ پس از پیروزی در نوشهره رنجیت سنگ پیشاور را تسخیر نموده و واحدهایش ارگ پیشاور را چپاول نمودند. رنجیت سنگ مهاراجه سیکها سلطان محمد خان (طلایی) را که اظهار اطاعت و پرداخت مالیات برایش را کرده بود دوباره بحیث حاکم پیشاور گذاشت.

بزودی پس از رسوایی نوشهره محمد عظیم خان مرد. پسر محمد عظیم خان حبیب الله که بر تخت زمامداری کابل نشسته بود، جهت بدست آوردن کمک به حاکم قندهار شیردل خان مراجعه کرد. ازسویی دوست محمد خان دژ بالاحصار را به محاصره کشاند، مگر جنگ میان قطعات وی و شیردل خان به نتیجه یی نیانجامید. مذاکرات صلح که درآن خانهای دیگر بارکزی (خویشاوندان و هم قبیله گان فتح خان بارکزای که مقام وزارت شاه محمود  در سالهای ۱۸۰۱-۱۸۰۳، ۱۸۰۹-۱۸۱۸ را پس از سقوط شاه شجاع در سال ۱۸۰۹  بدست داشته و بدستور وی در سال ۱۸۱۸کشته شده بود) نیز اشتراک داشتند که در نهایت به یک توافق انجامید.۲۲ برادران بارکزایی که رهبری شیردل خان را پذیرفته بودند، شهرها و ولایات افغانستان را میان خویش تقسیم کردند. حاکمان پیشاور عطا محمد خان، سید محمدخان و پیر محمد خان شدند. مگر بزودی دوست محمد کابل را تسخیر نموده و از آنجا سلطان محمد خان را رانده و مبارزه اش را برای گسترش ساحهء تسلط اش آغاز کرد. ۲۳

رنجیت سنگ پس از پیروزی نوشهره و تسخیر پیشاور نیروهای اصلی اردویش را به لاهور برده و فرماندهی قطعات تامین کننده حاکمیتش در پیشاور را به یکی از سرداران جنگی اش هری سنگ واگذاشت. در سال ۱۸۳۴ یوسفزاییها و افغانهای ساکن دو ساحل رودخانه هند(اندوس) در ناحیه بالای اتوک علیه سیکها قیام کردند. در راس آنها یکی از اشتراک کنندگان قیام نوشهره سیداکبر خان ساکن سیتان قرار داشت. هری سنگ توانست بخشی از ناحیه هزاره را در ساحل چپ رودخانه هند(اندوس) تسخیر کند. او در ۲۵ کیلومتری سیتان دست به ساختمان دژی زد. بقول و.ا. رومودین سیتان که در ساحل دیگر رودخانه واقع بود به پایگاه مستحکم مبارزه علیه سیکها تبدیل شده و تلاشهای هری سنگ و خود رنجیت سنگ که تلاش داشتند ساحل دیگر را تسخیر نمایند به ناکامی انجامیده و تلفاتی را ببار آورد.۲۴ در اینمورد ل. ار. گوردون- پولانسکایا در پژوهشش «جریان اسلامی در زندگی اجتماعی هند و پاکستان» به تفصیل نوشته است.۲۵

مبارزه بعدی را دربرابر سیکها سید احمدشاه زاده بریلوی- شهری در شمال هند بعهده گرفت. ازآنجاییکه پندارهای وی تاثیر بسزایی در هستایش ناسیونالیزم اسلامی در سرزمینهای پشتونها داشتند، لازم است تا کمی بیشتر به آنها و فعالیتهای وی روشنی انداخته شود. ک.آ. انتونوا و گ.گ. کتوفسکی یاددآوری کرده اند که جنبش وهابیها که بناینگذارآن سید احمد بریلوی (۱۷۸۶-۱۸۳۱) سردار پیشین خولکر (شمال هند) بود جدی و طولانی بود. او مبلغ «جهاد» با «کفار» که حکومت هند را تسخیر کرده بودند، بود. در سال ۱۸۲۰ زمامداران استعماری وهابیها را از بیهار راندند، بنابراین او به سیتانو ساحه قبایل پشتون آمد. درآنجا وهابیها با سیکها درگیر شدند. در سال ۱۸۳۱ سید احمد بقتل رسید.۲۶

باتفاوت از این پژوهشها ل. پ. گوردون- پولانسکایا مینویسد که سیداحمد پیرو ایدیولوگ اسلامی احمدالرحیم شاه ولی الله (۱۷۰۳-۱۷۲۶) فرزند بزرگترین روحانی دهلی بوده و در درازنای ۱۲سال در مدرسه بنیان هشتهء پدرش «مدرسه رحیمیه» بکار تدریس مشغول بود. صدها طالب العلم تهیدست با مصارف وی مشغول آموزش بودند. او جدا مخالف محدودیت شیوه آموزش موسسات اسلامی بوده و اعلام میکرد که خودداری از گسترش سیستم آموزشی اسلامی در میان اقشار وسیع مردم در نهایت به تسلط فرقه های خصم میانجامد. او اندیشه هایش را هم برشالودهء قرآن و احادیث مستدل میکرد. شاه ولی الله در جریان چندین سال آنها را از روحانیون عرب آموخت. مگر او ترویج کنندهء ساده این پندارها نبوده، بلکه نیروی اندیشه هایش در آرمانی مشخص یعنی تلاش برای احیای امپراتوری قرون اوسطای هند نهفته بود. او معنی زندگی اش را در استحکام جماعت مسلمان هند میدید. ل. ار. گوردون- پولانسکایا خاطرنشان میسازد که همه ایدیولوگهای «ناسیونالیزم اسلامی» پندارهای خویش را مرتبط با او دانسته و خودرا پیرو وی میپندارند.

ل. ار. گوردون پولانسکایا همچنان تذکر داده که انگلیسها بدون اساس جنبش سیداحمد را وهابی میپندارند. شخص سید احمد شیوهء نوین اسلامی اش را «طریقه» که گونه یی از صوفیگری بود، نامیده و همراه با دوست و همکارش محمد اسماعیل عبدالغنی (۱۷۸۱-۱۸۳۱) متفکر جریان «طریقه محمدیه» که به خانواده نامور شاه ولی الله تعلق داشت، میگفت که پندارتصوفی مبنی بر مساوات دربرابر خدا بهترین بازتاب اسلام نخستین میباشد. در جهانبینی سیداحمد آموزش او پیرامون «جهاد دربرابر کفار» جای اصلی راداشت.۲۸ ل. ار. گوردون پولانسکایا مینویسد که سید احمد بریلوی «جماعت مجاهدین » را بنیان گذاشت. او بنابر تضییقات حکومت انگلیس قرارگاهش را به سیتان انتقال داد. سیداحمد نه تنها برضد انگلیسها بلکه هندوها و سیکها نیز بود. او پس از پیروزیهای اولیه بالای سیکها در اجلاس جنگ سرداران و سربازان مجاهد بتاریخ ۱۱ جنوری سال ۱۸۲۷ لقب امام را کمایی کرد. در میان مردم او را عموما پادشاه میگفتند و در اسناد رسمی سیکها ازاو بنام خلیفه یاد شده است. سیداحمد هوادار حکومت مدنی نبود مگر وضع مالیات بالای مردم  برشالودهء دکترین «جماعت مجاهدین» و مخالفتش با رسوم پشتونها باعث دوری آنها ازوی شدند.۲۹

پژوهشگر دیگر روسی  و.آ. رومودین مینویسد که سیداحمد پس از جابجایی در سرزمین پشتونها مذاکراتی را با زمامداران بارکزایی کابل پیش برده آنها را به «جهاد» دربرابر سیکها دعوت میکرد، اما حمایت آنها را دریافت نکرده بود. زمامدار کابل دوست محمد و حاکم پیشاور یارمحمد نیز از شرکت مستقیم در این جنگ خودداری ورزیدند. درآنهنگام سیداحمد به فتح خان رهبر خودوخیل مردان مراجعه نموده و به کمک وی رهبری یوسفراییها را بدست آورد. سیداحمد قادر شد در ۱۸۲۹-۱۸۳۰ پیشاور را تسخیر کند. او در آنجا حتی سکه خودش را نیز ضرب زد. ظاهرا سید احمد میخواست مستقلانه حکومت کند. او بالای قبایل تحت تسلط اش مالیه ده یکم اموال (عشر) را وضع نموده و تلاش کرد برخی سنتها و رسوم پشتونها را دگرگون کند. این سیاست وی باعث موج نارضایتی شد. پشتونها دست بقیام زدند و سید احمد مجبور شد پیشاور را ترک گوید. پس از این او مبارزه اش را با سیکها در ساحل راست رودخانه هند (اندوس) در ناحیه هزاره ادامه داد. درسال ۱۸۳۱ او درآنجا در نبرد بالاکوت کشته شد. پس از مرگ سیداحمد یکی از همرزمان نزدیکش سیداکبر در سیتان جابجا شد که بزودی آنجا به پنهانگاه نه تنها  جنگجویان ضد سیکها بلکه مبارزان ضد انگلیس نیز تبدیل شد. اینجا سالهای دراز حیثیت یکی از مراکز مهم مبارزه پشتونها و باشندگان مسلمان هند برضد تسلط انگلیسها را داشت. پس از متواری شدن سیداحمد شاه رنجیت سنگ بخش اعظم وادی پیشاور را گرفته، به تابعان خویش سلطان محمد خان و برادرانش فقط شهر پیشاور با شهرستانش و منطقه کوهات را واگذاشت.۳۰

یو. و. گانکوفسکی تذکر داده که دوست محمد خان وقتی زمامدار کابل شد، تلاش نمود تا خاکهای افغانستان را دوباره متحد سازد.۳۱ و.آ. رومودین همچنان مینویسد که دوست محمد مبارزه اش را برای اتحاد افغانستان آغاز کرد. او ارتشش را تقویه و مدرنیزه کرده حتی تولید تفنگهای میل دراز را که طول هدفگیری شان ا

مقالات مرتبط

...

از مدتی است که اتاق فکری امریکا (کانون نظم نوین جهانی) با تجارب بدست آمده از حمایت بیدریغ مالی و تسل... ادامه

...

تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان طالبان و ارتش پاکستان رخ میدهد یک بازی استخباراتی، یک تاکتیک... ادامه

...

افغانستان را خطر جدی سقوط در پرتگاه نیستی تهدید می کند! یک بازی خطرناک دیگر در راه است، که باید با ه... ادامه

...

طوری که خوانندگان گرامی و هم ميهنان عزيز آگاهی دارند؛ عمران خان نخست وزير پيشين پاکستان، ادامه

...

گروه بین الملل: سال گذشته پاکستان به لبه پرتگاه کشانده شد. مجموعه‌ای از بلایا از جمله سیل‌های فاجعه... ادامه

...

طبق گزارش رسانه ها روز دوشنبه هفته گذشته یک هيأت علمای دینی پاکستان به رهبری مفتی تقی عثمانی به کابل... ادامه

...

پاكستان ازبنيادش كشوري است سرگردان وپيوسته درحال استحاله وستيزه جوئي. خلقت اين كشور كه درآن استعمارن... ادامه

...

پس از آن که امريکايی ها با امضای توافق نامه ی قطر با طالبان بوسيله زلمی خليلزاد برنامه ی کشيدن سرباز... ادامه

...

آيا وقعاً طالبان افغانهای با غيرت اند؟ غرور افغانی شان همانا قتل دکتر نجيب الله ولی‌نعمتِ‌ شما آقای... ادامه

...

پاکستان با توجه به هزینه های بزرگ مالی در پروژه های تروریستی،هزینه سرشار نظامی،اوج فساد در ارکان بلن... ادامه

...

جبهه یا اتحاد چپ مترقی ومارکسیستی یک ضرورت است یا یک آرزو، هوس یا دیکوریشن بورژوازی؟ اکنون بشریت وار... ادامه

...

هم ميهنان عزيز، خوانندگان گران ارج! محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، وزیر خارجه قطر، درحاشیه نشست سالانه م... ادامه