مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز - بخش نوزدهم

 

عبد الواحد فيضی

مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز

از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!

(1709 ـ 2018)

( بخش نوزدهم )

جنگ قدرت در درون حاکميت؛ عروج خونبار و سقوط مرگبار حفيظ الله امين و باند جنايتکارش

( از 25 سنبله الی 6 جدی 1358)

         طوری که در بخش پيشين پيرامون يکه تازی ها، فرد گرايی ها، هوسبازی ها و هيجانات انقلابی گری حفيظ الله امين و شرکاء که منجر به کودتای درون حزبی عليه پرچمداران ح. د. خ. ا؛ تبعيد و زندانی کردن رهبران، کادرهای ملکی و نظامی و بخشی از صفوف جناح پرچم و فرماندهان قيام هفتم ثور1357 گرديد؛ به ادامه ی آن امين بخاطر تصرف کامل قدرت و انجام وظايف باقی مانده ی تفويض شده! کودتای ديگری را عليه نورمحمد تره کی، علی رغم حمايتی که تره کی وی را درتمامی اعمال ضد حزبی و جنايتبارش کرده بود؛ روی دست گرفت و بدين ترتيب، جنگ قدرت در درون جناح خلق نيز آغاز گرديد.

       اما، قبل از اين که روی اين مقابله رويارويی در درون حاکميت ميان تره کی و امين توضيحاتی بعمل آيد؛ ضرورخواهد بود تا بمنظور پی بردن به کنه اين اختلاف ها که مصيبت های جانکاه و خونچکان را در قبال داشت؛ مروری روی ميزان اعتقادهای حزبی و سياسی و موضوگيری های درونی ميان رهبران و کادرهای جناح خلق ح. د. خ. ا، صورت گيرد.

      جناح خلق، ازنظر اعتقاد های سياسی و ميزان برداشت ازمفاهيم جامعه شناسی علمی و انطباق آن در جامعۀ افغانستان، بصورت عموم شامل سه بخش (پيروان سنتی برتری خواه نورمحمد تره کی- سيطره  جويان انحصار طلب خط خونين حفيظ الله امين- اصولگراهای ضد تفکرات شئونيستی؛ مربوط به جناح  دستگير پنجشيری)، ميباشند.

- هواداران تره کی، درابتداء شامل آن عده اعضای کميته مرکزی و رده های پايينی بودند، که بعد از انشعاب سال 1346جانب وی را گرفتند؛ ولی بمرور زمان حفيظ الله امين با استفاده ی سوء ازاعتماد و حمايت تره کی ازوی؛ بمنظور پياده کردن پلان های تفويض شده ی غرب؛ ساحۀ کار وفعاليت حزبی وسياسی را بر روی سايرين تنگ ترساخت؛ تا اين که درسال1347 ، محمد طاهربدخشی دراثر برخوردهای مشکوک و ضد حزبی امين مقاطعه ی خود را با جناح خلق اعلام و سازمان جديدی را ايجاد نمود.

     به تعقيب بدخشی «داکترزرغون، امان الله استوار، ظاهرافق، ابراهيم سامل، همه کادرهای خلقی بودند، که درجريان مبارزه درون حزبی با امين قبل ازقيام هفتم ثور1357 ش به شکلی ازاشکال مجبور به ترک حزب شدند و باستثنای دکتورزرغون ديگران مبارزات خود را به شيوه های رنگارنگ و تکتيکهای جداگانه درسازمانهای جداگانه و به نامهای مختلف ادامه دادند. (1)  

    درمقابل، جای آنان را چهره های مختص به گروپ امين درمقامات حزبی اشغال نمودند.

     اما دراثر فعاليتهای انحصارطلبانه وبرخوردهای خشن و لجام گسيختۀ حفيظ الله امين و حمايت تره کی از وی؛ سرانجام دکتر صالح محمد زيری، عبدالرشيد آرين، بشمول تعدادی ازکادرها، درخط سوم با دستگيرپنجشيری يکجا شده، مبارزه عليه حرکات جاه طلبانۀ و تفکرات ضد حزبی امين و شرکاء را درپيش گرفته؛ معتقد برآن شدند تا با تأمين وحدت مجدد هردوجناح (خلق و پرچم) ح. د. خ. ا، جلو خود سری های بی حد و حصر امين را بگيرند. بعد ازوحدت هردو بخش حزب درسال 1356 مواضع حفيظ الله امين خيلی ها تضعيف گرديد.     بخش دوم- حفيظ الله امين درواکنش با اين رويداد، بنابه گفتۀ يک منبع معتبر و بااهميت؛ جلسۀ اعضای گروهش را درپغمان برگزار نمود و اين تشکل را بحيث يک حزب، بمثابۀ الترناتيف ح. د. خ. ا درآن جلسه اعلام داشت. چناچه دراين رابطه  محمد اقبال  وزیری يکی از اعضای فعال باند امين داستان را اين گونه درکتابش نوشته است:

     «غلام دستگیر پنجشیری هسه (تلاش) وکره چی په گوند کی دبی باوری او بی اتفاقی هغه اورته لمن ووهی چی په خوا په گوند کی موجود وو، اوپه دیر زیرکی سره یی مخته بیوه سرنگه چی دخلقیانو په مینز کی دگوند دننه د زرغون فراکسیون وو چی د امین په ضد کی فعالیت کاوه؛ ولی په واقعیت کی  ددغه فرکسیون شاته دری تنه، چی اصلی محرک یی پنجشیری واو صالح محمد زیری اوعبدالکریم میثاق هم ورسره ملگری وو، ولارو؛ دغو دروتنو دیووالی د پروسی په جریان کی خپل پلویان د حفیظالله امین په ضد تحریکول هم یی دنورمحمد تره کی  د وراندیز په خلاف نه یوازی د گوند په یووالی کی دامین دسیاسی دفتر دغریتوب خند، بلکه د گوند حخه دهغه دایستلو په توطیه کی  دببرک کارمل  ملگری شول  په پای کی دحفیظ الله امین اودهغه پلویانوته دگوند دضدیت  ترنوم لاندی دوسیی جوری او دامین دایستلو دسند مسوده دمیثاق له خوا ولیکل شوه چی د مرکزی کمیتی ته وراندی اوپریکره ونیول شی. امین هم لاس ترزنی ناست نه و، اود افغانستان ملی دموکراتیک گوند بنست یی کشیشود چی دمرکزی کمیتی غری یی لاندی کسان و و:

      حفیظ الله امین دگوند مشر-  محمود سوما-  محمد منصور هاشمی -  عبدالرشید جلیلی - صدیق عالمیار - رازمحمد پکتین و صاحب جان صحرایی.

      زه د پلچرخی  په جیل کی دعلیشاه احمد زی له خوا ددی موضوع حخه خبرشوم. دثور انقلاب د بریالیتوب وروسته امین راته وویل چی دگوند دجوریدو اسناد دهغه پولیس له خوا  سوزول شوی و چی دثور په شپژ مه نیته یی دده دبندی کولو لپاره دده کورته ورغلی وو  په دی دول نوموری سند چی د کنفرانس د گدونکونکو لاسلیکونه ورباندی شوی و دپریکرو سره یوجای دمنحه ولار.»(2)

     یادداشت: این کنفرانس و تشکيل حزب نام نهاد حدود یک و يا دوماه پیش ازترور خیبر ازسوی امین در پغمان صورت گرفته بود.

     درمورد تأثير وحدت مجدد ح. د. خ. ا درجامعه وايجاد تشويش و اضطراب محمد داوود و حفيظ الله امين ازاين رويداد؛ اکادميسين دستگيرپنجشيری چنين مينگارد:

     «بهرصورت دراين شرايط و اوضاع، شخصيتهای درون جنبش هريکی ازرشد مبارزۀ اجتماعی و جنبش انقلابی کشور اميد ها و انتظارهای جداگانه و مخالف و مختلف داشتند. همچنين جريان وقايع و حوادث درون ح. د. خ. ا واقدامهای عجولانۀ دولت سردارمحمد داوود حاکی ازين واقعيتهای انکار ناپذير بود که وحدت و همبسته گی هردو جناح قبلی حزب، مواضع حفيظ الله امين و سردار محمد داوود را يکسان ضعيف تر و پايۀ سياسی، اجتماعی و سازمانی آنان را لرزانترساخته بود. بنابرين حفيظ الله امين و سردار داوود هردو از مجاری مختلف برای نيل به مقاصد واحد غصب قدرت و اطفای گرايش ملی عظمت طلبانه خود به توطيه گری و نقب گذاری وحدت حزب و اعمال تحريک آميز آغازنهادند. يکی ازتحريکات خود سرانۀ حفيظ الله امين ترورعلی احمد خرم وزيرپلان حکومت سردارداوود بتاريخ 25 عقرب 1356 بود. نقشۀ ترورعلی احمد خرم تا جاييکه تحقيقات کميسيون کنترول درولايت کندز آشکارساخت توسط حفيظ الله امين طرح گرديده بود. درآن هنگام دررأس کميسيون کنترول حزبی قرارداشتم... تاجاييکه ازنتايج بررسی معلوم شد، حفيظ الله امين برای اجرای توطئه خود اعضا و حتی کادرهای حزبی کندز را مورد استفاده و استعمال قرارداده بود.... حوادث قيام ثورنظريه ها و نتيجه گيری های هيأت اعزامی دفترسياسی را به وضوح کامل به اثبات رسانيد. زيرا اولين اقدام امين درهمان فردای تشکيل حکومت جمهوری دموکراتيک افغانستان، پذيرفتن زندانيان حادثۀ ترور خرم، ازجمله آزاد کردن و برخوردار ساختن شخصی بنام شينواری ازمساعدت های مادی دولت نوبنياد بود. ازميان اين زندانيان تنها مرجان قاتل [علی احمد خرم] رها نشد....» (3)

     ازآن جايی که بيروی سياسی و بويژه اعضای دارالانشاء کميته مرکزی ح. د. خ. ا بعد از شهادت خيبر، متناسب با صحبتهای انقلابی ای که درختم مراسم تشييع جنازۀ وی بعمل آورده بودند؛ تدابيرلازم جمعی را درمورد عواقب بعدی آن اتخاذ نکردند؛ بنابرآن حفيظ الله امين که درپرتگاه سقوط، يعنی اخراج ازکميته مرکزی و حتاعضويت حزب قرارداشت، با استفاده از اين ضعف رهبری حزب و دراختيار قرارداشتن بخشهای نظامی جناح خلق؛ تأمين مصونيت خويش با استفاده از روابط محکم کاری (!) با قديرنورستانی و حيدر رسولی، دوتن ازمقامات کليدی ارکان دولت؛ دستورقيام مسلحانه را بصورت يک جانبه و بدون حضورخودش دراداره و رهبری آن و بدون تدوين پلان منظم و درنظرداشتن مشارکت هردو جناح حزب، که درنتيجه گيری اين بخش روی آن توضيحاتی خواهيم داشت؛ به نظاميان جناح خلق صادرنمود.

     درنتيجۀ پيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور1357 که درآن نظاميان جناح پرچم نيز نقش فعال (ازآن جمله محمد رفيع و ديگران در قوای چهار و پانزده زرهدار نقش رهبری کننده) داشتند و بدون شرکت و يا مخالفت آنان پيروزی هرگزممکن نبود؛ امين با استفاده ازحمايت بی حد و حصر تره کی، لقب قوماندان انقلاب ثور(!) را از آن خود کرد وبدين ترتيب هواداران نورمحمد تره کی را هم  تحت تأثير خود قرارداده، درميان آنان جايگاه خود راتحکيم بخشيده و سپس تمام برنامه های را که ازجانب سازمان "سيا " برايش داده شده بود با حمايت تره کی و زيرنام رهبرکبير بسررسانيد.

      بخش سوم جناح خلق، که شامل دستگيرپنجشيری، داکترصالح محمد زيری، عبدالکريم ميثاق،عبدالرشيد آرين، عبدالحکيم شرعی، خليل کوهستانی، هنرغيرت وشماری ديگر که از ابتداء مخالف موقع دادن بيشتر به امين دراموررهبری حزب بودند؛ قبل از رويدادهفتم ثور 1357 درپروسۀ وحدت مجدد حزب درتفاهم با جناح پرچم ازگزينش وی درهيأت اجرائيه حزب جلوگيری بعمل آوردند؛ به تعقيب آن درزمان ترورعلی احمد خرم، که بدستور امين صورت گرفته بود؛ همۀ آنان درزمينۀ اخراج امين ازکميته مرکزی و سبکدوشی اش ازرهبری سازمان نظامی، با پرچمداران ح. د. خ. ا همنواشده بودند؛ ولی همين که ازيکطرف حفيظ الله امين درجريان رخداد هفتم ثور 1357 جايگاهش را با استفاده از امکانات ذکرشده و مهارت های ويژه ی خودش، درمقام قوماندان (!) انقلاب ثورمتبارزنمود(درحالی که پيروزی اين قيام متعلق به فرماندهان نظامی آن مانند دگروال عبدالقادر، جگرن محمد رفيع، جگرن محمد اسلم وطنجار، سيد محمد گلاب زوی، جگرن خليل الله، جکتورن محمد يعقوب، تورن غلام عمر شهيد وديگران بود، نه حفيظ الله امين که وی بعد ازدادن اطلاع گرفتاری رهبران حزب به نظاميان وباصطلاح صدور قيام (!) خود را داو طلبانه مانند بارق ولايق به پوليس تسليم نمود و قيام مسلحانه را که سرنوشت حزب، وطن و مردم افغانستان به آن پيوند گسست ناپذير داشت، بی صاحب رها کرد)؛ازجانب ديگر گردن نهادن بلا قيد و شرط نورمحمد تره کی منشی عمومی کميته مرکزی ح. د. خ. ا، رئيس شورای انقلابی و صدراعظم افغانستان، به خواستهای ضد حزبی و وحدت شکنانۀ فاجعه بار امين، تاييد و پشتيبانی بی دريغ ازاين خواستها؛دردناکتر ازهمه، پيوستن و تسليمی بی شرمانه چهارتن از اعضای کميته مرکزی جناح پرچم:(غلام مجدد مشهوربه سليمان لايق- محمد حسن مشهوربه بارق شفيعی- عبدالقدوس غوربندی- سرور يورش) که ازجمله دوتن آنان (لايق و بارق) اعضای بيروی سياسی نيز بودند؛ بشمول تعداد انگشت شماری ازکادر های بی ايمان، جبون، سست عنصر و معامله گر اين جناح به باند سفاک حفيظ الله امين و انجام خوش خدمتی های آنان درمعرفی آدرسهای پرچمی ها و کُمک درامر دستگيری و زندانی ساختن شماری از ورزيده ترين کادرهای حزب (پرچمیها)  به جلادان امين و آغاز کشتار پرچمی ها بوسيلۀ امين و شرکاء؛ بخش سوم جناح خلق نيز ازمخالفت صريح با امين و تره کی دست کشيده و گوشه گيری را اختيار نمودند و سرانجام بعد از قتل تره کی بوسيلۀ امين، و رفتن سه تن ازرهبران نظامی قيام ثور به سفارت شوروی و زندانی شدن متباقی آنان؛ پنجشيری نيز به بهانۀ مريضی ازشرکت درحاکميت امين کناره جويی کرده به مسکو رفت و زيری و آرين و ديگران هم بی نقش گرديده زير نظارت امين قرارگرفتند. ميثاق هم تا حدودی به سازش و گوشه گيری تن درداد. صرف عبدالحکيم شرعی بحيث وزيرعدليه ـ دادستان کل کشور وحايز صلاحيت قاضی القضات، تسليم بلا قيد وشرط تطبيق اهداف و اعمال شنيع باند خون آشام حفيظ الله امين گرديد وبا ارتقاء به عضويت بيروی سياسی کميته مرکزی حزب حاکم، مسؤوليت تمام قتل های انفرادی و دسته جمعی حفيظ الله امين جنايت پيشه را بحيث قاضی القضات و دادستان کل کشور، در کنار رفيق شفيقش(!) در برگه ی تاريخ زندگی خود، ثبت و ضبط نمود.  

      بدين ترتيب حفيظ الله امين بعد ازقتل تره کی، اکثريت اعضای رهبری و کادرهای جناح خلق را که به اشکال و عناوين مختلف ازهمکاری باوی سرباززدند، تحت پيگرد قرارداده، شماری ازکادرهای وحدت خواه را که دربرابر امين به مقابله برخاستند، زندانی کرد و ازآن جمله شماری از آنان را به شهادت رسانيد. هنوزنوبت سربه نيست کردن کامل اعضای حزب و سايرنيروهای مترقی نرسيده بود که به حيات ننگينش پايان داده شد.

 درحالی که رژيم خودکامه امين با توسل به همچو اعمال تحريک آميز ضد حزبی و ضد مردمی اش ادامه ميداد و ازميان مردم و اقشار روشنفکر جامعه تجريد شده ميرفت؛ همزمان با آن فعاليتهای سازمان مخفی پرچمداران ح. د.  خ. ا در دفاع از اهداف عام نهضت، حزب و قيام هفتم ثور؛ کاربخاطر تأمين وحدت مجدد هردوجناح حزب، برچيدن بساط باند جنايت پيشۀ امين و استقرار يک دولت وسيع البنياد، با اشتراک نيرو های ذکرشده جريان داشت؛ اما در جبهۀ مقابل و مخالف، حرکتهای تخريبی سازمانهای ارتجاعی و بنيادگرای اسلامی برهبری گلب الدين حکمتيار، برهان الدين ربانی، صبغت الله مجددی وديگران با استفاده ابزاری از اشتباهات، انحرافات، اعمال واقدامات تحريک آميز و سرکوبگرانۀ جناح اقتدار گرای رژيم، ازباورها، سنن و عقايد دينی، ملی و عنعنات مردم، بر ضد نظام بهره برداری کرده، بخاطر سرنگونی جناح حاکم حزب و دولت، به حمايت مستقيم "آی. اس. ای " پاکستان و حکومت متعصب قرون وسطايی آخوندهای ايران نيز راه اندازی شده بود؛ نخستين حرکت ارتجاعی درولايات: ننگرهار، کنرها، نورستان، کاپيسا ، پنجشير، ارُزگان، پکتيا، درۀ صوف سمنگان و مناطق هزاره ستان، سپس تهاجم خونين درهرات برهبری تورن اسماعيل به تحريک و حمايت مستقيم پاکستان و ايران آغاز و طی آن تعداد زيادی از کادرها و صفوف، بشمول کادرهای نظامی جناح خلق قربانی اشتباهات و هوسبازی های يکه تازانه و ضد حزبی امين گرديدند. همينگونه شمارزيادی از مردم هرات نيز بصورت چشم بسته زيرتأثير تبليغات گمراه کننده، اعمال جنايتبار و حرکات ارتجاعی، واپسگرايانۀ  تيکه داران دين و دالر شدند. دراين موارد بوريس گروموف دراثر مشهورخود بنام" ارتش سرخ درافغانستان" چنين مينويسد:

    « دربهار سال 1979 کاملاً روشن گرديد که درافغانستان بمفهوم واقعی کلمه جنگ داخلی درگرفته است. پانزدهم ماه مارچ درولايت هرات خيزشهای ضد دولتی آغاز گرديد». (4)

 وی جريان را که برمبنای گزارش اندره گروميکو وزيرخارجۀ شوروی، به جلسۀ 17 مارچ بيروی سياسی کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی ثبت شده، اين گونه شرح ميدهد:

      « برپايۀ آخرين گزارشهائيکه ما از افغانستان چه بشکل رمز و چه از طريق گفتگوهای تلفونی بدست آورده ايم، اوضاع درافغانستان به شدت وخيم گرديده است و اکنون ولايت هرات درمرکز نا آراميها قرار دارد. درهرات بگونه ای که ازتلگرامهای پيشين برمی آيد، فرقه 17 ارتش افغانستان مستقر است. اکنون اطلاع گرفته ايم که اين فرقه ازهم پاشيده است. نيروی توپچی و برخی ازنيروهای پياده که درساختار اين فرقه شامل بودند، به جانبداری ازشورشيان برخاسته اند. باندهای خرابکاران که از قلمرو پاکستان رخنه کرده و نه تنها به کمک دولت پاکستان، بلکه [ ازجانب ] چين وهم ايالات متحده امريکا و ايران آموزش ديده و مسلح گرديده اند، درهرات راه سرکشی درپيش گرفته اند. ضد انقلابيون داخلی به اين شورشيان رخنه کرده ازپاکستان و ايران پيوسته اند. رهبران توده ها نيز رويهمرفته شخصيتهای مذهبی اند. تخمين شمارشورشيان دشوار است؛ اما رفقای ما ميگويند که سر به هزاران ميزنند، درست هزاران...». وی ادامه ميدهد:

      « يکروزبعد درفرقه جلال آباد توطئه ديگری کشف گرديد که درآن بيش ازدوصد و سی افسر و سرباز به جرم اقدامات ضد دولتی بازداشت گرديدند. اين رخدادها موجوديت رژيم انقلابی را تهديد نموده و در عاليترين سطح درمسکو مطرح شد ». (5)

      درچنين اوضاع واحوال، مخالفت ميان دو جناح اقتدارگرای اول و دوم ( تره کی و امين) دردرون نظام به شدت آغازگرديد.

     حفيظ الله امين درآغاز ماههای اول رويداد هفتم ثور1357 با بالا کشيدن شهرت کاذبش به عنوان قوماندان سپيده دم انقلاب(!) و با استفادۀ سوء از ضعف های نورمحمد تره کی در اداره و رهبری دولت؛ جُبن و ناکارايی نوراحمد نور مسؤول بخش نظامی جناح پرچم حزب در امر بسيج و مشارکت فعال آنان در روزهای ششم و هفتم ثور1357 و توبه نامه گرفتن ازلايق، بارق ، غوربندی و سرور يورش، همين که ببرک کارمل وساير رهبران و کادرهای جناح پرچم ح. د. خ . ا را بمثابۀ رقبای اصلی ازمبارزۀ فعال سياسی ازدرون حزب و دولت بيرون رانده و بخارج تبعيد و يا رهسپارزندانها نمود و خود به عوض کارمل بحيث منشی دوم کميته مرکزی حزب ومعاون صدراعظم، موقعيتش را تحکيم بخشيد؛ آنگاه متوجه جناح تره کی شده، درگام نخست با تبديلی محمد اسلم وطنجار فرمانده قوتهای زمينی جناح خلق در روز قيام، از وزارت مخابرات بحيث وزيرداخله، پست معاونيت صدارت را که درآغاز استقرار رژيم برايش داده شده بود، ازنزدش گرفت. به تعقيب آن جنرال عبدالقادروزيردفاع و فرمانده اصلی قوتهای هوايی و زمينی رويداد هفتم ثور و شخصيت مستقل الرأی را با راه اندازی دسيسه ای که قبلاً ازجريان آن تذکاربعمل آمد، زندانی کرده ازسرراهش برداشت تا فرماندهی ارتش را شخصاً بعهده گيرد؛ ولی وطنجار ازهرلحاظ خود را مستحق اين پست ميدانست و تره کی نيز با تقرر وی موافق بود.

     اما، حفيظ الله امين که زمامداری کُل کشور را ميخواست؛ حکمروايی مطلق بر ارتش را گام اول و اساسی اين آرزو ميدانست. سرانجام تره کی را اغوا نموده متقاعد ساخت تا او را بگونۀ سمبوليک در رأس وزارت دفاع قرار داده، خود رسماً بحيث معاون، وليک درعمل فرمانروای کُل ارتش، تمام صلاحيتها را دراردوی افغانستان به کف گيرد.

     مدتی بعد حرص مقام خواهی امين طغيان نموده وطنجار را ازپست وزارت داخله نيز برکنار و بارديگر بصفت وزيرمخابرات برگزيد؛ ولی حوادث هرات اين اقدامات امين را زير سؤال قرارداد:

    « پس از حوادث هرات، درجلسه مورخ 17 مارچ 1979 شورای انقلابی وضع مغشوشی بوجود آمد. امين ازجانب وطنجار وسيد محمد گلابزوی مورد سوال قرار گرفت مبنی براينکه: چرا چنان حوادث درفرقه 17 هرات رخ داد، درحاليکه او رهبری وزارت دفاع را عملاً در دست دارد؟ دراين جلسه سازش ديگری صورت گرفت. وطنجار بحيث وزيردفاع تعيين گرديد و امين بحيث صدراعظم تحت عنوان " لمری وزير". ولی امين نه تنها نفوذ خويش را درارتش حفظ و توسعه داد، بلکه دوتن ازنزديکان خويش : محمد يعقوب و اقبال وزيری را بالترتيب بحيث قوماندان عمومی ارکان حرب و رئيس عمومی امورسياسی اردو، به صفت معاونين وزير مقرر نمود.

       باينگونه علايمی مبنی براختلاف ميان تره کی و امين ازبهار 1979 پديد گرديد و در مطبوعات جهانی راه يافت. » (6)

       درچنين اوضاع پرآشوب درکشور، مبارزه بخاطر انحصارقدرت ميان دو جناح حاکم در درون نظام شدت بيشتری کسب کرد؛ نورمحمد تره کی به اشتباهات جبران ناپذيرش درمورد شناخت چهرۀ اصلی امين و ميدان دادن به اعمال تخريب کارانۀ ضد حزبی، ضد مردمی و فاجعه آفرين وی پی برد که زمان و فرصتهای بسيار مهم و حياتی را ازدست داده بود.

      سوگمندانه! تره کی به سابقۀ سياه امين دردوران تحصيلاتش درايالات متحدۀ امريکا ومتهم شدنش بوسيلۀ منابع معتبر بين المللی به سازمان " سيا "؛ به فعاليتهای تخريبکارانه اش حين ورود به افغانستان در درون حزب که منجر به انشعاب سال 1346 گرديد؛ به انجام اعمال تروريستی اش درسالهای 1356 ـ 1357( ترورعلی احمد خرم ـ انعام الحق گران و سوء، قصد عليه ببرک کارمل و ترور ميراکبرخيبر) و صحبتهای مسؤولانۀ زنده ياد ببرک کارمل، پيرامون ماهيت اصلی و عملکردهای آگاهانۀ ضد حزبی و ضد انسانی اين اجنت سازمان " سيا " و دشمن آشتی ناپذير وحدت حزب، آزادی و سعادت مردم و اتحاد باهمی  نيروهای ملی و دموکراتيک افغانستان؛ اهميت و ارزشی قايل نگرديد.

      برعکس، امين که هميشه موجوديت خود را درقدرت، با اساليب: توطئه چينی، حادثه جويی، فعاليتهای اگنتوری و راه اندازی جنگ روانی با مخالفين دردرون حزب، حاکميت و بيرون ميدانست؛ در نبرد کنونی، سرو صداهای تبليغاتی را براه انداخت که گويا درکنار

تره کی يک باند چهار نفری (وطنجارـ گلابزوی ـ سروری ومزدوريار) قراردارد؛ همينگونه جناح سومی (پنجشيری ـ زيری ـ ميثاق ـ آرين...) را که در انجام اعمال جنايتکارانه ی تروريستی و سرکوب خونين مخالفين حزبی و غير حزبی وی، شرکت نکرده، طرفدار وحدت حزب وروش مسالمت بودند؛ بنام "کنجکی های درکمين نشست

مقالات مرتبط

...

امروز چگونگی اتخاذ تصمیم فرستادن قوا توسط حلقه محدود بیروی سیاسی خوب معلوم است اما وقایع که قبل ازای... ادامه

...

اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 که نام آن را " پلنوم 18 " گذاشتند، چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ علل وعوامل داخلی و خا... ادامه

...

حفيظ الله امين پس از دو کوتا در درون حزب و حاکميت، عليه رهبران جناح پرچم و فرماندهان قيام مسلحانه هف... ادامه

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه

...

حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه

...

 در تابستان  1979 ،اختلافات تره کی و امین در برابر یکدیگر آغاز شد. این کار با خیانت و در نهایت تراژد... ادامه

...

رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه

...

انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور:      ط... ادامه