در تنگنای تیرگی

غفار عریف

  برای کودک به خون خفته ی سرزمینم،

  عرش مایل و همراهان جان باخته اش و 

همه کسانی که موهوم پرستان روسیاه، در 

 این روز حق زندگی را از آنان گرفتند. 

----------------------

در تنگنای تیرگی

تا کی ای آتش سودا بسرم برخیزی؟

تا کی ای نالهٔ زار از جگرم برخیزی؟

تا کی ای چشمهٔ سیماب که در چشم منی

از غم دوست بروی چو زرم برخیزی؟

(سعدی)

        در این گاهه ی بیدادگری و خون آشامی و در این چرخه ی وحشت و مرگ؛ همسفر لحظه های تلخ و جانگداز زندگی می شوم و در تنگنای درد و اندوه در باران اشک با آوای غم، در غوغای آمد امد بهاران، سرود اندوهگین شکسته شدن غنچه ی نا شگفته و پرپر شدن گل های خوشبو و خوشرنگ گلزار زندگانی را می خوانم و سوداگران وحشت و مرگ را که خون جوانه های باغ را بر زمین می ریزند؛ با سر کشیدن آب تلخ خوشه های رز از تاکستان های سبز، نفرین می کنم!

زین آتش نهفته که در سینهٔ من ست

خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت

(حافظ)

(پایان)

۱۶ / ۳ / ۲۰۲۱

مقالات مرتبط

...

برای کودک به خون خفته ی سرزمینم،  عرش مایل و همراهان جان باخته اش و  ادامه