توفان ده روزه ی شمال تند باد ده ساله ی جنوب را به ثمررساند!

توفان ده روزه ی شمال

تند باد ده ساله ی جنوب را به ثمررساند!

پيشگفتار

میگویند چراغ همسایه تا به نیم شب است، نی تا به آخر شب. درخواست کمکهای نظامی دولت نورمحمد تره کی وحفیظ اله امین (۱۴ بار پس از حوادث هرات) از اتحاد شوروی وقت منجربه تغیيرات پی در پی سیاسی نظامی درافغانستان گردید وبدون آنکه جنگ را تمام کند کودتای نظامی علیه زنده یاد ببرک کارمل و به قربانی گرفتن داکتر نجیب الله و در مراحل واپسين، منجر به خروج نیروهای متذکره به کشورشان، چراغ سبز نشان دادن به کودتای شهنواز تنی برضد دکتر نجیب الله، بمنظور تضعیف وفروپاشی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وسقوط دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان گردید.

 به این ترتیب توفان ده روزه ی ثور۱۳۶۵ شوروی ازسوی شمال، تند باد نیابتی دهساله پاکستان از سمت جنوب دروجود نیروهای سیا وجهادیون ساخت پشاوررا به ثمر رساند.

اصل موضوع:

سرزمين کهنسال مان، که نام های تاريخی و قدامت آن در برگه ی نهم افغانستان در مسير تاريخ بدين شرح: «۱ـ آريانا: از عهد اويستا (هزار سال قبل از ميلاد) تا قرن پنجم ميلادی؛

۲ ـ خراسان: بعد از قرن سوم ميلادی کلمه خراسان که در معنی مشرق و مطلع أفتاب است؛

از قرن پنجم ميلادی تا قرن نزدهم مسيحی، درطی يک و نيم هزارسال به اين نام ذکرشده؛

۳ ـ  افغانستان: در قرن نزدهم به جاي خراسان اسم تازه (افغانستان) گذاشته شده است؛

[اين اسم توسط شاه شجاع و نماينده ذيصلاح دولت انگليس بجای نام خراسان گذاشته شد].

از تاریخ ایجاد آن تا عصر ما بنا به موقعیت تاریخی وجغرافیای  پیچیده ی خود در قلب آسیا همواره مورد حملات بیگانگان وکشور گشایان جهان قرارگرفته ودر مقابله با تجاوزات دشمنانش گاهگاهی خود محور قدرت در آسیا گردیده وبمثابه گهواره ی سنتی جغرافیای همجواراز اکسوس تا اندوس واز اصفهان تا همالیا را تحت کنترول خود داشته و با گذشت قرون واعصار سرانجام در سال ۱۷۴۷ميلادی پس از قتل نادرشاه در اردوگاهش خراسان   احمد شاه ابدالی دولت مقتدری را با انتقال مرکزيت از مشهد به قندهار تشکيل نمود.

پس از مرگ احمد شاه در سال ۱۹۷۲ تيمورشاه پسرش بجايش در تخت سلطنت نشست و بعد از مرگ وی در سال  ۱۷۹۳ جنگ قدرت بين ۲۴ پسرش آغاز گرديد.

همزمان با اين کشمکش ها در زمينه تقسيم مستعمرات احمدشاه ابدالی تا سرحد هدوستان؛ زمينه ی  تسخیر کشور پهناور هند بدست استعمار گران انگریزی وتشدید جنگهای داخلی بوسیله اولاده تیمور شاه وکشمکش برادران محمد زایی وسدوزایی؛ سرانجام این کشور همچون دانه ی گندم بین دو سنگ آسیا یعنی سنگ استعماری انگلیس و تزار روس خرد وخمیر گردیده وهمانند کیک پارچه هایش با کارد استعماراز بدنه اصلی جغرافیای آن بریده شده شانزده ولایات از جنوب وشرق کشور به هند برتانوی وقسمتی از مناطق سمت شمال بدست روسها افتاده در نتیجه نقشه ی جغرافیای بزرگ تاریخی آن در قالب چملکی های موجود  درآمده است.

پس از جنگ جهانی دوم وایجاد کشور مصنوعی پاکستان در سال ۱۹۴۷ برپایه ی دسایس استعماری از خاکهای جدا شده ی افغانستان وهند همچون غده سرطانی بین دوکشور همسایه به خطر دایمی مبدل گردید .

پاکستان که دوام زندگی ننگین خود را در جنگ با افغانستان وتضعیف این کشورمی پندارد، منتظر بهانه ی جنگی با افغانستان بود، که سرانجام در سال ۱۳۵۲ درزمان آغاز دولت جمهوری محمد داوود خان با فرار گروهی از دين فروشان اسلام نما به خاک پاکستان و معامله ننگین ميهن فروشی وقبول غلامی پاکستان در ازاء پول ( دالر وکلدار) و خانه ودفتر وموتر و اسلحه مورد استعمال برای قتل و کشتار مردم افغانستان گواهی نامه ی تفقد ریگان ،برژنسکی وجنرال ضیا و کرنيل های آی اس آی پاکستان را بدست آوردند.

آنان، با این قوت برضد دولت محمد داوود در نقاط مختلف افغانستان یعنی ولایات خوست، ننگرهار ،کنر، لعمان وپنجشیر آتش جنگ را مشتعل نموده، دست تجاوز استعمارگران غرب را در خاک مقدس افغانستان دراز ساختند. 

از آن زمان به بعد؛ بويژه پس از رویداد نظامی ثور ۱۳۵۷ خورشیدی وتیغ کشیدن حفیظ الله امین بروی حزب ومردم افغانستان که منجر به فرار گروه های بزرگ مردم به خارج ازکشور وبخصوص به پاکستان و ايران گردید؛ با ایجاد تنظیمهای بنيادگرای جهادی توسط فراریان افغانستان درپشاور و مشهد به مدیریت کشورهای میزبان بهانه جنگ بدست رژیم خونتای پاکستان داده شد که بموجب آن جنگ نیابتی پاکستان در افغانستان با ایجاد دوصدوشصت وسه جبهه ی جنگی بوسیله آنان (که در آن زمان به نام اشرار بی فرهنگ ياذ می شدند)  وتروریستان عرب وعجم با تشدید جنگها، مکاتب ومدارس وزیر ساختارهای اقتصادی وفرهنگی را به آتش کشیدند وبا تهدید جان ومال مردم سیل آوراه گان بخارج جریان یافت که با گسترش جنگ ها و جنايات امين پای ارتش اتحاد شوروی نیزبه افغانستان کشانده شد.

 آمدن قوتهای نظامی شوروی علی رغم مخالفت رسمی وتاکیدی زنده یاد ببرک کارمل که عواقب آنرا قبلاً پیشبینی نموده و دولت شوروی را هشدار داده بود؛ بآنهم اقدام لشکر کشی اتحاد شوروی به افغانستان خود بهانه ی بزرگی را بدست آمپریالیزم امریکا ،ژاندرمری پاکستان وارتجاع منظقه داد که با توسل به همان اسلحه ی انگليسی استفاده شده در سرکوب نهضت مشروطيت دوم،( زیر نام دین ومذهب) جبهات جنگ تشدید یافت.

با آمدن ارتش سرخ به افغانستان ،پس ازسقوط دولت نود روزه حفیظ الله امین جدی ۱۳۵۸ با رویکار شدن مرحله دوم قیام ثور وایجاد دولت دموکراتیک وملی (ج د ا) تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل، دولت جدید بر مبنای اصول زرین دفاع از جان، مال و عزت مردم و تأمين حق زندگی شايسته و انسانی برای همه شهروندان کشور؛ بر پاییه موکراسی وعدالت اجتماعی با اشتراک همه ملیتها، اقوام، قبایل واقشار مختلف جامعه وتحقق سیاست صلح جویانه وآشتی ملی با برنامه انجام خدمات عامه، رشد فرهنگی، تامین حقوق ورشد متوازن اجتماعی ،تامین تساوی حقوق شهر وندان ،اتحاد وهمبستگی ملیتها، اقوام وتشکل کارکنان دولتی اعم از روشنفکران، زنان ،مردان ،کارگران دهقانان ،اهل کسبه وسایر اصناف زحمتکشان کشور با روحییه عالی وحدت ملی بدور شوراها، اتحادیه ها ،کلکتیفهای محلی، همچنان تجهیز وتکمیل ومواظبت از قوای مسلح کشور، بمنظور دفاع از استقلال وتمامیت ارضی و حاکمیت ملی؛ توجه به حقوق وامتیازات کارگران دهقانان جوانان وتامین تساوی حقوق زنان با مردان ،تحکیم روابط حسن همجواری با کشورهای همجوار وتامین روابط وهمکاری متقابله با خلقهای جهان وسازمان ملل متحد ودفاع از حقوق بشر،تامین صلح ونوسازی کشور همه وهمه بمثابه خارچشم دشمنان افغانستان برای آنها غیر قابل تحمل گردید.

همانا، با تشدید تنشها افغانستان تخته خیز جنگها میان دو ابر قدرت شرق وغرب قرار گرفت ودر تکرار تاریخ گفته ی یکصد سال پیش امیر عبدالرحمن جابر، مبنی بر افتادن دانه گندم در بین دوسنگ آسیاب، افغانستان بار دیگرقربانی جنگ نیابتی سرد، ميان ابر قدرتها گردیده ودولتهای برخاسته از قیام ثور ۱۳۵۷ با دستاوردهای انقلابی شان بخطر جدی مواجه شدند. چنانچه در راستای تحولات جهانی واتفاقات تحمیل شده داخلی ومعامله ننگين گورباچوف با قدرتهای غربی، سرنوشت کشورهای جهان رادر شرق وغرب عالم، برهم زد، که در نتیجه یک سازش خائنانه گوربا چف رهبر وقت شوروی در کشور ايسلند با رهبران ایالات متحده امریکا وانگلیس وآی اس آی پاکستان، نخست از همه کشور افغانستان مورد معامله قرار گرفت، که در نتیجه ی معامله اين مثلث شیطانی، منجر به فروپاشی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان وبربادی مردم افغانستان گردید.

کودتای مثلث شیطانی در واقع وارد کردن ضربه شدید برهبری حزبی ودولتی که منجر به سبکدوشی زنده یاد ببرک کارمل وعده بیشتری از کادرهای رهبری حزب گردید. در روند انجام این تغيیرات وتحولات سیاسی، با پیش کشیدن کاندیدای قربانی هزینه ی حوادث خونین افغانستان، قرعه ی فال بنام داکتر نجیب الله رقم زد ودر فاصله ی نه چندان دور، بازهم توفانهای جدیدی از مسیر شمال وسمت جنوب درقالب کودتای جنرال تنی بر ضد داکتر نجیب الله وزیدن گرفت واین زمینه ی بود برای پارچه سازی ح د خ ا، تا پارچه های کوچک شده آن به آسانی در حلقوم اژده های استعماری بلعیده شود.

این تغیيرات وتحوات سیاسی در حقیقت پیش زمینه ی بود برای فروپاشی ح. د. خ. ا ودولت ج. د. ا، که بربادی مردم افغانستان را در پی داشت.

کودتای نظامی چهارده ثور ۱۳۶۵ خورشیدی توفانی بود که وزش آن در طی ده روز از سمت شمال کشور،تند باد ده ساله جنوب را به نفع تجاوزکاران جهانی ومنطقه درافغانستان بثمر نشاند.

پس از آن با بقدرت رسیدن مجاهدین هفتگانه وهشتگانه که با شروع جنگهای خونین  تنظیمی همراه بود، همه هست وبود کشور؛ دستاوردهای تحولات ثور و داروندار مردم توسط گروهای جهادی به یغما رفت و کشور به خاکدان و ویرانه مبدل گردید.

 جنگ مجاهدین در کابل و ساير ولايات بيش از هشتاد هزار کشته و صد ها هزار زخمی و معلول؛ حدود سه مليون آواره را به پنج قاره ی جهان در قبال داشت واز آنروز الی اکنون افغانستان بمر کز تروریزم بین المللی، هرج ومرج گروه های شرارت پيشه ی مذهبی وتخته خیز ابر قدرتها ی غرب وشرق گردید و در يک کلام کشور ما، منحیث دیگ بی سرپوش مورد دستبرد خزنده ها وگزنده های خطرناک وموزی قرار گرفت.

 اکنون مردم افغانستان درگرداب جهل ومرض، فقر وتنگدستی، بی خانمانی و بیکاری؛ بیماری و بی سر نوشتی ومحروم از ابتدایی ترین حقوق شهر وندی فرو رفته و جوانان کشور مجبور به فرار وترک وطن میشوند ومردم مستضعف افغانستان به گروگان سوپر فاشيست های دين سالار و قبيله سالار پيرو تفکر عصر حجر در میان تهدید وارعاب و گرسنگی به سختی نفس میکشند.

در چنين اوضاع و احوال، می توان گفت که  در مجموع افغانستان بزندان عمومی مبدل گردیده است؛ اما فرق بزرگ آن اين است که زندانيان نان و سرپناه درزندان دارند؛ مگر مردم نگون بخت افغانستان، نه نان دارند و نه خانه و لباس....

پس باید گفت که راه حل چیست؟ راه حل نجات وطن از اين بدبختی، اتحاد وهمبستگی خرد ورزان، دوست داران ميهن، فرزندان صادق، دلسوزان متعهد ورسالتمند ومسؤول و نیازمند مبارزه متحدانه در یک خط مقدس با وحدت ملی وهمبستگی داد خواهانه از طریق مفاهمه ومذاکره صلح امیز وتفاهم ملی کشورمیباشد، که بر بنیاد آن هم وطنان رنج کشيده ی ما راه نجات خود و ميهن مألوف خويش را پیدا خواهند نمود.

 با عرض حرمت

عبدالوکیل کوچی