يا رب اين نو دولتانرا با خرخودشان نشان !

 

 

يا رب اين نو دولتانرا با خرخودشان نشان !

 


غفار حریف

در نگارش اين مقال ، ديوان حضرت لسان الغيب خواجۀ شيراز را گشودم و از گلشن شعر چند شاخۀ نغز ، دلپذير و آبدار را نديم  راهم ساختم . خدا کند پسند آيد .

عنوان نبشته نيز مصراع يک بيت از يک غزل حافظ ميباشد .

 

   بپاسخ مقال «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» نگارش اينجانب منتشره در سايت     " سپيده دم " ، نوشتۀ هموطن عزيز مان عبدالقدير همراز را در سايت وزين " آريايي " ، به دقت مطالعه نمودم . به نسبت موجوديت پارهء از حرفهاي بي ربط و بي ضبط و نيشدار در نبشته ، خواستم خاموشي اختيار کنم . زيرا نشان غلط کشيدن بردفتر دانش ، سفسطه گويي ، کتمان رازهاي حقيقت با سياه کردن برگه هاي نيرنگ و افسون و مخلوط ساختن خوب با بد ، راست با دروغ ، شيوه کار ما نيست .

رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم

سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنيم

و ليک با اين پندار که شايد شماري ازخوانندگان محترم از رووس مضمون« نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» آگاهي کامل نداشته باشند ، بناٌ لازم دانستم تا فقط از سر ناگزيري ، بخاطر سوا شدن " سره از ناسره " به مقابلۀ بر حق با آينده سازان ( ! ) مخرب برخيزم .

   پيش از هر چيز ديگر ، بايد به خدمت آن هم ميهن گرامي بعرض رسانيده شود : برخلاف آنچه شما نوشته ايد ، خودم " نویسنده و تحلیلگر مسایل سیاسی- اجتماعی و ادبی " نيستم و در اين مسلک پرمسووليت هرگز و هيچگاهي به گرد و خاک قدم هاي آن برادر نازنين رسيده نميتوانم . و اگر از روي تمسخر و ريشخندي نگاشته ايد ، پس بدانيد که :

گر جلوه مينمائي و گر طعنه ميزني

ما نيستيم معتقد شيخ خود پسند

   آقاي همراز نگاشته اند : «"نهضت آیندۀ افغانستان" که شما از آن بنام "نهاد سياسی برون مرزی "یاد نموده اید، یک "نهاد سياسی برون مرزی " نبوده بلکه برعکس عملاً یک نهاد سیاسی فعال در داخل کشور دوستداشتنی مان افغانستان نیز می باشد... این به مفهوم آن نیست که "نهضت آینده افغانستان " به زعم شما یک " نهاد سياسی برون مرزی" می باشد. البته این خود یک نوع ذهنیگرایی از جانب شما در رابطه با  "نهضت آینده افغانستان " بوده و من متاسفم که شما نه می خواهید این حقیقت را بپذیرید».

   همراز صاحب ! خداوند شما را روز خوشي بدهد ، تلخکامي نه ! بازهم بشنويد و بخوانيد ،  با تاکيد پيهم ميگويم : "نهضت آیندۀ افغانستان" يک نهاد سياسي کوچک ، بلند پرواز ، تازه کار برون مرزي ميباشد !

زيرا :

جلسه موسس "نهضت آیندۀ افغانستان"به اشتراک 12 نفربتاريخ 15 اپريل 2000 در شهر گوتينگن

 آلمان در يک رستورانت و در اولين دقايق بنابر تک روشي سالارمنشانه و(Göttingen )

قوماندهء خشک سررشته دار آن دچار دودستگي شد و با مشکلات بيمارگونه روبرو گرديد که رويداد آنرا يکي از شرکت کنندگان اصلي محفل در يک گفت و شنود اختصاصي با نشريه وزين " آزادي " ( شماره 35 ماه جون سال 2000 ) بطور مفصل شرح داده است . حقا ! راست گفته اند که دروغگو حافظه ندارد !

   رئيس "نهضت آیندۀ افغانستان" در سخنراني خود در کنفراس سراسري نهضت آينده مورخ 15 جنوري 2005 ( در آلمان ) در بخش « وضعيت سياسي و ضرورت" حزب مردم افغانستان " » چنين تذکار داده است : « پس بر بنياد تحليل از وضعيت سياسي امروز ميتوان گفت که تشکل سازمان ما در جايي و در زماني روي ميدهد که کاملاٌ قانونمند است . اين تشکل دور از توده هاي خلق و دور از سرزمين ما بيان و افادۀ تناسب قواي سياسي کشور است . از آنجا که بخش نسبتاٌ مهم از بيدار ترين و آگاه ترين افراد وابسته به منافع انسان زحمتکش در همين برهۀ تاريخي ، جبراٌ در خارج کشور قرار دارند ، تشکل آنها ناگزير در همين جا صورت گيرد . » ( جريده آينده شماره 23 و24 فبروري 2005)

   بدين منوال ، رئيس نهضت آينده در بيانيه اساسي خود در اجلاس عمومي فدراسيون ( ! ) نهضت آينده مورخ 11 اکتوبر 2003 ( در آلمان ) ( جريده آينده شماره 19 دسمبر 2003 ) و سخنرانان در کنفراس  سراسري نهضت آينده مورخ 15 جنوري 2005 هيچيک تذکر نداده اند که نهضت آينده        " عملاً یک نهاد سیاسی فعال در داخل کشور دوستداشتنی مان افغانستان نیز می باشد."به همين شکل در ديباچه مرامنامهء " حزب مردم افغانستان " ( جريده آينده شماره 20 اپريل 2004 و ديباچه مرامنامۀ جديد نهضت آينده افغانستان ، بصورت ضمني درج نيست که نهضت آينده  " عملاً یک نهاد سیاسی فعال درون مرزي " است .

   خواننده عزيز ! حال شما با بزرگواري تان قضاوت کنيد و بگوئيد که چه کسي با ذهنيگرايي خاضر نيست تا حقيقت را بپذيرد ؟

   بلي برادر عزيزم ! نميشود و نميتوان با سرتمبه گي و سرزوري و زشت گويي " هيچ ونيست " را در مسند " هست " نشاند و برديگران اتهام خشک و بي پايه بست و خود را فاتح قله هاي تسخير ناپذير شناخت که سخت مضحک است و شرمآور !

   آري ! نهضت آينده افغانستان يک حقيقت نه ، بلکه سراب است و حباب است ، لاف است وپتاق است و گزاف !

فاش ميگويم و از گفتۀ خود دلشادم

بندۀ عشقم واز هر دو جهان آزادم ...

... نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چکنم حرف دگر ياد نداد استادم

   و باز يک مطلب خيلي جالب از محزن اسرار آقاي همراز که خواسته يک بندۀ ناتوان خدا را با چماق تکفير بکوبد و با جل و پوستکش در آتش دوزخ اندازد تا عقوبت گناهان ناکردۀ خود را بکشد !

   ايشان مينويسند : « دانسته نشد که نویسنده و تحلیلگر مسایل سیاسی و اجتماعی برونمرزی ما چی ناگزیریی داشت که بر مبنای محتویات طرح در دست داشتۀ شان با عجله و شتاب بدون آنکه بر مبنای سند تصویب شده در کنفرانس سراسری" نهضت آینده افغانستان "، حرفهای خود را ارائه کند، پیرامون مرامنامۀ "نهضت آینده افغانستان" اظهار نظر می کند.... »

   در آغاز ميخواستم خاطر نشان سازم که توضيحات پرطول و تفسير شما در اين زمينه به دو پيسۀ سياه نمي ارزد و به ناحق وقت گران بهاي خود را در بيهوده نويسي تلف ساخته ايد !

   بهر حال ، من مرامنامه نهضت آينده  را که در صفحۀ نخست آن اين عبارت " براي چاپ نمودن " نوشته شده و رئيس نهضت آينده به آدرس يک رفيق همرزمم ، ذريعه پست الکترونيکي ( ايميل ) صادر نموده ، در اختيار دارم و با استفاده از آن مقال «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» نگارش يافته است . منظور از در اختيارنداشتن سند تصويب شده اين بود که مرامنامه جديد ، بسان مرامنامه " حزب مردم افغانستان " تا آندم در نشريه آينده و يا بصورت جداگانه به چاپ نرسيده بود . سايت انترنيتي آنقدرها مدار اعتبار نيست ، زيرا هر لحظه امکان تغير و تبديل ـ کم وکاست کردن و حذف يا ازدياد کلمات و جملات در آن وجود دارد که درسند چاپ شده امکان پذير نمي باشد . بناٌ هيچ ضرورتي به جالب جلوه دادن اين مطلب ديده نميشود که چرا به سايت انترنيتي نهضت آينده مراجعه صورت نگرفته است ، زيرا " دلخواه " نيست ، به آن علاقمندي وجود ندارد و نمي پسندم .

نه هر که چهره برافروخت دلبري داند

نه هر که آينه سازد سکندري داند

نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داري و آيين سروري داند

 

   همراز صاحب ! وظيفه و مصروفيت اين بيچاره را "  تحلیلگر مسایل سیاسی و اجتماعی برون مرزي " تشخيص داده ايد ! پس خود شما حتماٌ " تحلیلگر مسایل سیاسی و اجتماعی درون مرزي " هستيد ؟

   نه ، خاک به دهانم ، اشتباه کردم ! زيرا فعلاٌ در خارج از کشور حيات بسر ميبريد . شايد درست اين باشد که در يک حالت بينابين قرار داريد و ميتوان به آن " تحلیلگر مسایل سیاسی و اجتماعی ميان  مرزي " نام گذاشت و يا بالاتر از آن " تحلیلگر مسایل سیاسی و اجتماعی فرا مرزي ! "فراخور حال و احوال وظيفوي تان ميباشد ؟

قلندران حقيقت به نيم جو نخرند

قباي اطلس آنکس که از هنرعاريست

   گذشت زمان ، در سالهاي حاکميت و پس از آن ، عملکرد ( رفتار ـ کردار ـ گفتار ) هر رهرو و سياست را به آزمايش گرفت و در روند آن ثابت گرديد که چه کساني منافقت را پيشه کرده بودند و در راه ورسم خود با صداقت گام نمي گذاشتند و هميشه " کاسه زير نيم کاسه " داشتند . سيماي توطئه گران ، دسيسه سازان ، تفتين گران ، شراندازان در نزد اعضاي شرافتمند ح .د .خ . ا  و کليه آگاهان سياسي فرهيخته و با وجدان وطن ما ، آنقدر عريان است که حاجت به بازي با کلمات پيش نمي آيد .

   آقاي همراز ! آدرس را غلط رقم مي زنيد : همه واقف اند که در بين حلقه رهبري و اعضاي نهضت آينده افغانستان ، شماري از چهره ها وجود دارد که در طول دوران قدرت ، در زندگي سياسي خويش بخاطر حفظ چوکي و مقام و يا رسيدن به آن به جز " کاسه زير نيم کاسه " گذاشتن و توطئه کردن ، چيزي ديگري را نياموخته بودند و از انجام هيچ عملي زشت در مقابل حزب ، وطن و مردم ، دريغ نورزيدند ( اگر خواسته باشيد به معرفي آنها نيز مي پردازم ).

سحربلبل حکايت با صبا کرد

که عشق روي گل با ما چها کرد

از آن رنگ رخم خون در دل افتاد

وزان گلشن بخارم مبتلا کرد

غلام همت آن نازنيم

که کار خير بي روي و ريا کرد

من از بيگانگان ديگر ننالم

که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

   بسيار زياد تشکر و جهان سپاس که ناديده و بي خبر را از مزاياي علم وتخنيک ، کامپيوتر و انترنت آگاه ساختيد ! خير و برکت ببينيد و اجرش نصيب تان باد ! ورنه ازين جهان فاني ، نامراد بدرود حيات ميگفتم !

يا رب اين نودولتانرا با خرخود شان نشان

کاين همه ناز از غلام ترک و استر ميکنند

   نميدانم آن کامپيوتر شناس گرامي و مبلغ سينه چاک پيشرفت هاي علم و تخنيک از کجا ميداند که     " هنوز هم منتظر هستیم که باید همه چیز مانند گذشته ها از طریق پُِِست در اختیار ما قرار گیرد و یا کسی هم برای ما ارسال بدارد ." درحاليکه هيچ نوع شناخت و ارتباط ( شخصي ـ رسمي ـ سياسي ) با مخاطب وجود ندارد ؟ در اين حصه تکليف موصوف چيست ؟ آيا پرداخت مصارف پستي کمرش را خم کرده و حال طاقتش طاق شده ، حوصله اش بسر رسيده و بيدرنگ به آسمانها فرياد ميکشد و گلايه را پيشه کرده است ؟

   هان راستي ، بعضي ها درين سمت سو به مقصد رسيدن به چشمهء معلومات از غيبگويي ، رمل انداختن و هذيان گفتن کمک ميگيرند .

خون ما خوردند اين کافر دلان

اي مسلمانان ، چه درمان الغياث

   آن بزرگوار محترم در رابطه به ساختار تشکيلاتي ح . د .خ. ا معلوماتي ارائه داشته اند که چشمهاي بسته و لته بندان ما را باز ساخت و به هوش و حواس ما جان تازه بخشيد . قوت دل گرفتيم و نيروي از دست رفتۀ ما توليد مجدد ( بازتوليد ) شد . از جمله روي موضوع " عضو بسيار ـ بسيار عادي ح . د .خ. ا" پيچيده اند که مستلزم تبصره ميباشد :

   مفهوم جملۀ فوق آنقدر ساده و عام فهم است که اصلاٌ ايجاب بحث و به درازا کشيدن سخن را نمي نمايد . زيرا هر عضو عادي ح . د .خ. ا بخوبي ميداند که مطلب از چه قرار است !

   بلي ! در اساسنامه ح . د .خ. ا ، ساختار تشکيلاتي آن به ( صفوف ـ کادر ها ـ رهبري ) دسته بندي شده بود و حتي در گذشته ها ( پيش از حاکميت ) براي داوطلبان عضويت ، دوره و مرحلۀ پرورشي نيز وجود داشت .

   مقصد از نوشتن  " عضو بسيار ـ بسيار عادي ح . د .خ. ا" را حرفهاي آتي بخوبي روشن ميسازد :

   در سلسلۀ مراتب مقامات حزبي در ح . د . خ. ا : 1 ـ رهبري ( اعضاي اصلي و علي البدل بيروي سياسي ، اعضاي دارالانشأ ، اعضاي اصلي و علي البدل کميته مرکزي ) ، 2 ـ کادر هاي حزبي در مرکز ، روسا و مسوولين مديريتها ، مربي ها و ساير کارمندان حرفوي شعبات کميته مرکزي ، اعضاي کميته حزبي شهر کابل ـ مسوولين شعبات ـ منشي و کارمندان کميته هاي حزبي نواحي شهر کابل ـ مسوولين سازمانهاي اوليه و شعبوي ) ، 3 ـ کادر هاي حزبي در ولايات ( منشي و اعضاي کميته هاي ولايتي ـ منشي هاي کميته هاي شهري و نواحي در ولايات ـ منشي ها و کارمندان حزبي در ولسوالي ها ) ، 4 ـ کادر هاي حزبي در دواير دولتي ( اعضاي حزب که در وظايف مهم رسمي و دولتي در داخل و خارج مملکت تنظيم بودند ) ـ از شمار لشکر عظيم صفوف حزبي ، نگارنده فقط در يک جلسه گروپي بحيث عضو تنظيم بود . خير ، از کاه ، کوه ساختن خصلت حرافان بي خاصيت است که ميخواهند گذشتۀ ننگين خويشرا در لابلاي کلمات و جملات هرزه بپوشانند .

صوفي نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنياد مکر با فلک حقه باز کرد

بازي چرخ بشکندش بيضه در کلاه

زيرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

   در بارۀ اين پرسش که " آيا از لحاظ ساختار تشکيلاتي ح . د . خ . ا ... موجوديت فزيکي دارد ؟ " قبلاٌ در نبشتۀ " از داغ لاله دور شو ، اي واژه دروغ ! " منتشره در نشريه " آزادي " ( شماره 66 اپريل 2005 ) که بصورت مشخص بآدرس " نهضت آينده افغانستان " نگارش يافته بود ، پاسخ ارائه شده است ( هر گاه ضرورت احساس شود اين مقال را در سايتهاي انترنتي به نشر مي سپاريم ) .

با مدعي مگوئيد اسرار عشق و مستي

تابي خبر بميرد در درد خود پرستي ...

... دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت ، گر بت نمي پرستي

   همراز صاحب ! کاملاٌ درست حدس زديد و درست فرموديد : نويسنده مقال «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» عضو " عملاٌ فعال ح . د .خ. ا " ميباشد و از صراحت لهجه در اقرار اين حرف هيچ باکي ندارد و هراسي را بدل راه نميدهد . تا آن زمانيکه رمق در حيات است بعنوان يک پرچمدار راه منافع زحمتکشان ميرزمد و در پاي اين آرمان شريفانه جان مي سپارد .

تا زميخانه ومي نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک رۀ  پير مغان خواهد بود

حلقۀ پير مغان از ازلم در گوش است

برهمانيم که بوديم و همان خواهد بود

خوانندهء عزيز ! حتماٌ در اظهار اين سخن ، اين کمترين تان را حق بجانب ميدانيد که معني افاده هاي  " خواننده مستقل " و " بدون داشتن کوچکترين ارتباط وپيوند با نهادهای سياسی نوتشکيل درداخل وخارج ازمرزهای کشور " بسيارواضح و روشن بوده و هيچ نيازي به مغلق ساختن و جنجالي کردن

  آنها به قصد تاخت و تاز و تعرض بدور از نزاکت به افراد و اشخاص و نهادهائيکه در اين بحث دخيل نيستند ، ديده نمي شود ؟

   نبشته «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» مربوط به يک نفر است ،در طرحريزي آن با هيچکسي ، هيچگونه مشوره يي صورت نگرفته بود ، در پخته سازي مفاد آن شخص ديگري اشتراک نداشت و در سايت " سپيده دم " نيز به نام نگارندهء آن منتشر شد . بدين معني : محتويات مقال در برگيرندۀ نظريات و پرسشهاي مستقلانهء يک فرد است ، نه ديدگاه هاي سياسي مشترک يک تشکل که به شکل دسته جمعي توسط يک کميسيون و يا هيئت تحرير ارگان نشراتي ، تهيه و به نشر رسيده باشد . پس خوانندهء مستقل بودم و فعلاٌ نيز بدون مشارکت ديگران بطور انفرادي به پاسخ پرداختم .

عيب مي جمله چه گفتي هنرش نيز بگو

نفي حکمت مکن از بهر دل عامي چند...

... پير ميخانه چه خوش گفت بدردي کش خويش

که مگو حال دل سوخته با خامي چند

   منظور از گنجانيدن سطر " بدون داشتن کوچکترين ارتباط وپيوند ..." در نوشته اين بود که ما خصلت و سرشت رقبا و دشمنان سياسي کهنه و نو ظهور خويشرا خوب مي شناسيم . اصلاٌ با يادآوري اين مطلب خواستم رفع مسووليت نمايم تا هر گاه بي موجب اتهام وارد گردد و يا تاخت و تاز ناشيانه صورت گيرد ، بسيار به راحتي جواب حادثه جو به کف دستش گذاشته شود ، چنانچه مظاهر حرکات ناشايسته در همين نوشتۀ منتشره در سايت " آريايي " به وضاحت وجود دارد .

   همراز صاحب مي پرسند : " ...پس اين موضعگيري منفي در قبال نهضت آينده از جانب شما براي چيست و از کجا ناشي ميشود ؟ "

   در رابطه به علت موضعگيري در قبال نهضت آينده بارها ابراز نظر شده ودر نوشتۀ حاضر نيز کم و بيش حرفهاي وجود دارد . باقي ماند موضوع " از کجا ناشي ميشود ؟ "

آري پرسندهء عزيز ! اين موضعگيري از شناخت دقيق و درک درست از ماهيت ، ساخت دروني و سرشت ذاتي نهضت آينده ناشي ميشود ! بدين جهت لازم بود تا تذکار مي يافت که بدون از ح . د .خ. ا  " بدون داشتن کوچکترين ارتباط وپيوند با نهادهای سياسی نوتشکيل درداخل وخارج از مرز هاي کشور"ندارم .

   از آنچه که تاکنون گفته آمد ، بايست مخاطب و طرف مناظرۀ آن برادر عضو نهضت آينده ، نويسندۀ نبشته «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» مي بود که از موضع ح . د .خ. ا  حرف ميزند . ولي بيهوده با حيله گرفتن نقل قول تولستوي ، ديگران را بدون ذکر نام ونشان ، تول و ترازو نموده است . آفرين و صد آفرين به اين مهارت و کارروايي هاي حيرت انگيز که بعضي ها در تلاش اند تا با دادن پيوند و ارتباط صوري بين دو پديده متفاوت و متجزا از همدگر ، به شکل نادرست بهره برداري سياسي نمايند !!!

   بدين سبب ضرور بود تا بخاطر دادن جواب دندان شکن به رقباي در کمين نشسته ، نگاشته ميشد که  هيچ "ارتباط وپيوند با نهادهای سياسی نوتشکيل درداخل وخارج از مرز هاي کشور" ندارم .

   به اين پرسش که چرا نظريات راجع به مرامنامهء نهضت آينده قبل از تصويب به مراجع مربوط به نهضت ( سايت انترنتي و يا به آدرس اعضاي آن ) ارسال نشده بود ، پاسخ چنين است : چه کسي ذلت و حقارت را مي پذيرد و با تسليم طلبي با يک نهاد سياسي بلندپرواز ، بزرگمنش ، خودبين و خودپسند در پي تامين ارتباط ميگردد ، به جز از افراد و اشخاص همطراز و هم خصلت که ديدگاه ها و نظريات يکسان دارند و بسوي يک جولانگاه روان هستند .

نازپرورد تنعم نبرد راه بدوست

عاشقي شيوۀ رندان بلاکش باشد

   همراز صاحب ! برپايه سخن دانشمندان عرصهء تاريخ و پژوهشگران جامعه شناسي علمي ، ياد از گذشته هاي تاريخي ، نوشتن در بارۀ سلسله اعمال گذشتگان ، ذکر رويدادها و حوادث تاريخي سرنوشت ساز به انسان ياري ميرساند تا مسايل را بدقت و بدرستي به بررسي گيرد و موضوع تحت بحث را خوبتر ارزيابي کند . به اين اساس هيچ انسان وطنپرست و مردم دوست که مشتاق اعتلاي کشور و سرفرازي عوام الناس است ، به تاريخ سرزمين خود بي علاقه بوده نميتواند .

   در نوشتۀ  «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» ايجاب مينمود تا با استفاده از منابع و مأخذ معتبر و قابل اعتماد ، بشکلي از اشکال روي مسايل تاريخي تماس گرفته شود . زيرا مرامنامهء يک نهاد سياسي آينده ساز (!) مطمح نظر بود ، نهادي که در سر لوحهء اهداف ووظايف خود ( به استناد مرامنامه ) " نوسازي جنبش چپ افغاني (!)  " ، " نوسازي انديشه يي را بحيث پيش زمينهء نوسازي سياسي و سازماني جنبش دموکراتيک (!) " قرار داده و ساختمان " جامعه مبتني برعدالت اجتماعي را به حيث يک ( امکان تاريخي ) مطرح " ساخته است . برعلاوه اين نهاد " در فرايند هفت سال تلاش و مبارزه پيگير ، توانمندي خود را براي نوسازي کل جنبش دگرگونساز اجتماعي ـ سياسي افغانستان (!) " کرده است . بناٌ بايد با ذکرکارنامه هاي تاريخي بالاي موضوعات مکث مي نموديم تا مي فهميديم که نياکان ما در دفاع از وطن ، تماميت ارضي و نواميس ملي ، استقلال وخوداراديت ، تشکيل دولت نيرومند مرکزي ، برضد مداخلۀ بيگانگان ، برعليه استعمار واستثمار ـ بيداد و ستم قرون وسطايي ... چه زجرها کشيده بودند ، چه سختي ها را پشت سر گذرانيده بودند ، با چه مشکلاتي دست و پنجه نرم کرده بودند ، کدام کوره راه ها را پيموده بودند ... به اين معني که در کارزاررفتن به آينده ، تحقق اهداف ووظايف مطروحه و دستيابي به موفقيت ، مدنظرگرفتن تجارب گذشته ما را ياري ميرساند .

مبين بسيب زنخدان که چاه در راهست

کجا همي روي ايدل بدين شتاب کجا ؟

   آقاي همراز ! برطبق اصول وروشهاي تعليم وتربيه ( پداگوژي ) بين درس تاريخ و ذکر وقايع تاريخي ، از هر لحاظ تفاوت وجود دارد . درس تاريخ بر بنياد معيار هاي اصول تدريسي آماده ميگردد و دريک چوکات بندي مشخص تدوين ميشود . اما آنچه که يک نويسنده در يک مقال ، يک سلسله حوادث تاريخي را با استفاده از آثار چاپ شدهء تاريخي برميشمارد ، در برگيرندۀ کليه موضوعات شامل يک کتاب درسي مضمون تاريخ نميباشد . بناٌ خيلي متأسفم که بدون سنجش نبشتهء «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» را بجاي درسنامۀ تاريخي به اشتباه گرفته ايد .

   و ليک به حکم وجدان و شرف سياسي خود ، لطفاٌ رفع مسووليت نمائيد وبه هموطنان عزيز مان روشن بسازيد که در کجاي نوشتۀ  «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» به زعم شما " به شکل جسته وگريخته مطالبي را نادرست تحرير ..." نموده ام ؟

   بدون شک درين حصه قضاوت مردم چنين خواهد بود : کسيکه حوادث تاريخي ( ثبت شده در متون کتب و آثار تاريخي ) را مسخ و جعل کرده بخورد مردم داده و يا در آينده ميدهد و همچنان بناحق چنين اتهام را ميبندد ، دچار بيماري رواني و ضعف اخلاقي ميباشد !

خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان

تاسيه روي شود هرکه در او غش باشد

   همراز صاحب گل ! چرا بلند پروازي هاي بيجا ميکنيد و مطالب را وارونه انعکاس ميدهيد ؟ در کجاي آن نوشته آمده است تا در مرامنامه " در مورد حوادث و رويدادهاي تاريخي و پيکار سرنوشت ساز خلق هاي ميهن ما ... " " به تفصيل توضيحات داده شود ؟ " به گمان اغلب در تفکيک " ديباچۀ مرامنامه " تا " اهداف مرامي مرامنامه " ودادن " توضيحات لازم وضروري " تا دادن "توضيحات به تفصيل "  دچار سردرگمي ميباشيد .

   هر سازمان سياسي ، در ديباچۀ مرامنامهء خود ، از حوادث تاريخي کشور و سرگذشت گذشتگان يادآوري بعمل ميآورد . اين توضيحات لازم و ضروري ميتواند چند سطر را در برگيرد و يا يک دو ويا چند پاراگراف را احتوا نمايد .

   خواننده عزيز ! آقاي عبدالقدير همراز در نوشته خود با تلاشهاي مذبوحانه به هر خس و خاشاک دست وپا انداخته تا با انحراف دادن مسير اصلي مطالب ، ذهنيت خوانندگان محترم را مغشوش سازد . بناٌ از هموطنان خويش احترامانه خواهشمندم تا با قبول زحمت ، نوشته  «نگاهی به مرامنامۀ "نهضت آیندۀ افغانستان"» را يکبار ديگر مطالعه فرمايند و مشاهده نمايند که از اثر پر آوازهء لئون تولستوي در ارتباط به چه موضوعي نقل قول صورت گرفته است . بعداٌ روشن ميشود که چرا و به چه علت آتش خشم دوست سابق ما شراره پيدا کرده است ؟

عمر بگذشت به بي حاصلي و بوالهوسي

اي پسر جام ميم ده که به پيري برسي

چه شکرهاست دراين شهر که قانع شده اند

شاهبازان طريقت بمقام مگسي

... با دل خون شده چون نافه خوشش بايد بود

هر که مشهور جهان گشت بمشکين نفسي ...

کاروان رفت و تودر خواب وبيابان در پيش

وکه بس بيخبر از غلغل چندين جرسي ...

   همراز صاحب نگاشته اند : " در فرهنگ انقلابی کاربرد واژه "جناب" مروج نمیباشد. هر آن کسی که خود را انقلابی میداند استفاده و کاربرد از واژه  "جناب" را در مقابل رفیق همرزم دیروزی خود و حتی دیگران نادرست میداند..."

   در اينجا دو نکته قابل تذکار دانسته ميشود :

   1 ـ آنهائيکه در دايرۀ رفاقت حزبي نيستند ، نبايد اين انتظار را داشته باشند که امروز نيز بسان گذشته بنام "رفيق " خطاب شوند . زيرا :

اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش &