(( کدام يک را برگزيد ؟! ))
( غفار عريف )
(( کدام يک را برگزيد ؟! ))
دو رويی- نفاق- بد انديشی
ويا
وقا ر- ثابت قد می- خرد مندی
اين جهان کوه است و فعل ما ندا
بازآيد سوی ما از كُه صدا
" مولوی"
درسايت “ آزادی” نبشته ای را با تيترنيشدار« تأملی برتحليل گونه های دگم و بی نتيجه! » ازرشحۀ قلم خامه پردازشهير(!) و نگارشگر بی بديل (!) ميهن مان، آقای زلمی نصرت "مهمند" که کاردشوار وعمل طاقت فرسای ارسال آن را به تارنما، محترم نجيب روشن سرو سامان داده است؛ به خوانش گرفتم.
کاتب مقال وقت گرانبهای خويش را روی " هدف "، « مکث کوتاهی، به ارتباط با مقالات، تحليل گونه ها و ديدگاههای يک تعداد طرفداران و ادامه دهندگان مبارزات آغازين ح. د. خ. ا درمورد برخی رويدادها منجمله پلينوم کميته مرکزی مورخ 14 ثور1365» صرف کرده و در لابلای نوشتۀ خود، پرزه های تيت و پاشان و اجزای شکسته و ريختۀ ماشين دروغ پراگنی را بخاطرکشتن حقيقت و حلق آويزکردن واقعيت؛ با چين و چروک و خيلی ها ناموزون، خشت و پيچ نموده است.
ازمکافات عمل غافل مشو گندم ازگندم برويد جو زجو
ويا:
پزشکی چون کنی کس را که هرگز نيايد راحت ازبيمار بيمار
( ناصرخسرو )
شايان ذکر است که درنگارش مقال حاضر، اندرز سودمند لقمان حکيم ( آموختن ادب از بی ادبان ) هرگز و برای يک لحظه ای هم ازنظر دور نبوده است. درحالی که پابندی ما به اصول جهانشمول: احترام به آزادی بيان و انديشه؛ محترم شمردن حق ابرازنظرهای شخصی؛ رعايت عفت قلم و سخن؛ اخلاق ژورناليستی و اصول نويسندگی؛ خدشه ناپذير ميباشد. ليکن چاره چيست که دفاع ازحقيقت و لگام زدن به پلانهای سازمان يافته، داير برپخش و نشردروغهای شاخدار، گاهگاهی انسان را مجبورميسازد تا مرزها را درهم شکند و با چلچراغ خرد و انديشه به مصاف سياه کاسگان ماجراجو وبد سکال برود!
نميتوان به هررسوايی قلمی و شايعه پردازی های هستريک به ديدۀ قدرنگريست و درمقابل ياوه سرايی ها، هذيان گويی ها وهرزه نويسی ها؛ خموشی اختيار کرد و يا بی تفاوت باقی ماند.
درست برپايۀ همين استدلال است که با نگرش آزاد انديشانه، انتقادی و سازنده؛ عليه دروغگويان چراغ کش و شهرت طلب به مجادلۀ برحق برميخيزم و با هياهوی دروغين، داوری های سخيف و توهين آميزآنان؛ گلاويز ميشوم و نظريات خلق الساعه، افکارانتزاعی و عقايد التقاطی را که خيلی ها حساب شده و گستاخ منشانه؛ بارديف بندی کلمات مبتذل چوکات بندی گرديده، ازپرويزن حقيقت ميگذرانم. زيرا به خوبی ديده ميشود که خامه پرداز(!) درسايت " آزادی"، مزورانه و با توسل به نيرنگ و فريب، دراول خون حيات را ازشاهرگ حقيقت مکيده و بعداً پيکر بی نفس ش را به چوبۀ دار آويخته است.
مطرب عشق عجب ساز ونوايی دارد
نقش هرپرده که زد راه به جايی دارد
عالم ازنا لۀعشاق مبا دا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوايی دارد
اشک خونين بنمودم به طبيبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوايی دارد
ستم از غمزه مياموز که درمذهب عشق
هرعمل اجری و هر کرده جزايی دارد
"حافظ"
اين جوفروشان گندم نما، چنان درمقام مغزهای متفکر، دانشمندان متبحر و خردمند ، درسايت آزادی جلوه نمايی ميکنند که تو گويی اکادميسينهادر بخشهای علوم، اينها اند وحتا يکباری هم به اقتضای تکبر و غرورکاذبانه متوجه خود نميشوند که چگونه وتا کدام سرحد درنوشته ها و تحليل های پوچ خويش حقيقت را لگد مال و واقعيت را وارونه به خورد مردم داده وميدهند تا با تفتين، توطئه و ماجراجويی بازار شايعه پراگنی را گرم نگهدارند و خود مانند نقطۀ " نيرنگی" درمحورآن قرار گيرند.
آن عالی جناب قلمزن درسايت “ آزادی” و صدرنشين درسياست، با وجود ادعاهای بلند بالا، معلوم نيست به چه منظوری، يک مطلب را درپردۀ ابهام نگهداشته و حالی نساخته اند که خيل « طرفداران اعادۀ جنبش چپ دموکراتيک (!) » چه کسانی اند که ما « باگذشت هرروز از صف آنها فاصله (!) » ميگيريم و« آگاهانه » ازآنها « تجريد » ميشويم؟! لطفاً با کمال صداقت و امانت داری، اصليت چهره ها و شخصيتهای طرفدار اعادۀ جنبش چپ دموکراتيک، گذشتۀ سياسی- صلاحيت و سوابق کاری- عملکرد حال و پلانهای آيندۀ آنها را به معرفی بگذاريد تا خلايق ازآن باخبرشوند و شايقين با يافتن آگاهی ازپاکيزگی سرشت شخصيتها و پابندی آنان به آرمانهای سترگ مردم؛ سرنوشت سياسی خويش را با تشکيلات ايشان، پيوند زنند.
دُرنام جستن دليری بود زما نه ز بد دل به سيری بود
ز نيرو بود مرد را راستی زسستی دروغ آيد و کاستی
" فردوسی"
واما آن کسانی که به علت دروغگويی ها، ماجراجويی ها و فتنه گری های خود ؛ درنزد رفقا و دوستان سياسی ثابت قدم ديروزين خويش، نه تنها تجريد؛ بلکه مردود و منفورنيزهستند و ديگ خود خواهی وبزرگ منشی شان درآتش ديگدان هيچ يک ازسازمانواره های جدا شده ازپيکر ح. د. خ. ا مستقر دراروپا؛ به جوش نيامد؛ چگونه با پررويی به خود حق ميدهند که ازعمق نيات قلب سياه ، نه از ضمير روشن؛ به ديگران تاپۀ « تجريد (!) » را بزنند؟
وباز افسانه گويی جالب ديگر که ازمخيلۀ ناجور نويسندۀ مضمون« تأملی بر... » درسايت " آزادی " تراوش کرده تا از « تصورات خام (!) » ، « روش ها، تحليل ها و مفکوره های خام (!) » باب سخن بگشايد.
درست است، با شهامت، با عجز و بيچارگی به اين مطلب اعتراف ميکنم که " من " و " ما" درکارسياست و بازی های سياسی و داشتن تجربۀ (!) سياسی ، به اندازۀ مسؤول سايت " آزادی " و رفيق گرمابه وگلستان اش آقای نصرت " مهمند " به پختگی لازم نرسيده ايم و هنوز دراين راه مبتدی و نوکار و خام- خام هستيم و شب و روز بخاطر کسب دانش و آگاهی سياسی بيشتر و غنای تجربۀ سياسی انساندوستانۀ خويش درتلاش و تکاپو ميباشيم که به گمانم اين نيت نه تنها هيچ عيبی ندارد؛ بل کار صوابی نيز است. وليک آن دوستان عزيز و حواريون آنان تا فعلاً متوجه خود نشده اند که دورۀ پختگی و رسيدگی شان گذشته؛ حالا ترش کرده اند؛ استحاله شده اند؛ آبله های مکروبی بغض و کينه و بخيلی شان ازدرون و بيرون، پس از آماسيدن و گنديدن ترکيده و بوی بد ، زننده و متعفن را به محيط و ماحول سياست پراگنده ساخته و مشام خاص و عام را اذيت ميکند و قريب است به مانند ويروس کشندۀ انفلونزای مرغی و خوکی؛ حيات و زندگی شماری ازدوستان راه و رسم سياستهای انسانی را تهديد به مرگ و نابودی نمايد.
صمد بهرنگی، قصه پردازنستوه درادبيات کودک، دربخش پيشگفتار برقصۀ الدوز
( ستاره ) و عروسک سخنگو؛ دريک تمثيل بی نهايت عالی، اززبان عروسک چنين نگاشته است:
(( يک شب الدوز مرا جلوش گذاشت و هی برايم حرف زد و درد دل کرد. حرف هايش اينقدر درمن اثر کرد که به حرف آمدم و با او حرف زدم و هنوز حرف زدن يادم نرفته.