متن اعتراضیهء نورمحمد سنگر:
متن اعتراضیهء نورمحمد سنگر:
ادامهء خصومت با حزب دموکراتیک خلق افغانستان دشمنی آشکار با دموکراسی است!
خانم ها و آقایون!
مقامات امنیتی و قضایی جمهوری فدرالی آلمان ، در یک اقدام کم سابقه، غیر قانونی و تهدید آمیز... تصمیم به برگرداندن من، بمثابه یک عضو فعال حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به میهنم گرفته اند. این مطلب، نخست توسط پولیس فرودگاه فرانکفورت به من ابلاغ شد که به اعتراض من، وکیل مدافع و کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان مواجه شده و پولیس مجبور گردید تا موضوع را به دادگاه بفرستد.
دادگاه " ویس بادن" با ارایهء یک نامه یی هفت صفحه یی دلایل خود را مبنی بر این تصمیم به وکیل مدافع من گسیل داشت که متن آن هم از لحاظ حقوقی و هم از لحاظ سیاسی، غیر موجه و دور از انصاف و حقیقت است.
متن ارسالی دادگاه بجز از چند مورد کوچک و بی اهمیت در باره من، سراپا سیاسی است و دشمنی آشکار این مقام قضایی را با حزب دموکراتیک خلق افغانستان نشخوار می کند که ذیلاً به پاسخ آن میپردازم:
دادگاه مدعی است که گویا من بتاریخ 21.12.2009 به ادارهء خارجی ها مراجعه کرده پرسشی و یا تقاضایی از آن ها داشته ام و آن اداره پروندهء من را به دادگاه فرستاده و دادگاه با مراجعه به اصل تقاضای پناهندگی من متوجه شده است که دلایل (18 سال قبل)، دیگر موجه نیست و من باید به کشورم برگردم...
ـــ من هرگز به هیچ اداره یی و در هیچ زمانی مراجعه نکرده ام و هیچ نوع تقاضای و یا پرسشی هم نداشته ام و از زمان اقامتم در کشور آلمان بجز موقع تمدید ویزه، به اداره خارجی ها نرفته ام.
ــــ احیاناً اگر چنین مراجعه یی صورت گرفته باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که دادگاه بجای پرداختن به پرسش و یا تقاضای من به تجدید نظر روی پرونده من فکر کند و تصمیم به اخراج من بگیرد.
ــــ همه دلایل ارائه شده داگاه که در متن آن نامه گنجانیده شده، بی بنیاد، غرض آلود و آشکارا در ضدیت با قوانین دولت فدرالی آلمان قرار دارد.
دادگاه در نامه خویش می نویسد:
" ما نمی توانیم پیشبین باشیم که شما در آینده مورد پیگرد قرار میگیرید و یا نه؟...
( صفحه دوم، پاراگراف 9)اگر چنین اطمینانی وجود ندارد، پس معیار قضاوت چیست و بر کدام بنیادی استوار است؟
درینجاست که دادگاه پرده از چهره می افگند و دشمنی آشکار خود را با حزب دموکراتیک خلق افغانستان برملا می سازد. بعد از این مقدمه ، ادعا ها و دلایلی را می شمارد که خود نیز معتقد به آن نبوده و مستدل و مطمئن حرف نمیزند؛ به سراغ حزب دموکراتیک خلق افغانستان میرود و با تکرار کلماتی چون: "کمونیست ها"، "حاکمیت کمونیست ها" ، "حزب کمونیست" ، "قوای اشغالگر شوروی"...موضوع را سیاسی ساخته و من را به نمایندگی از (کمونیست ها)، به محاکمه میکشاند.
من در اولین انتریوی خویش بصراحت گفته بودم که در افغانستان حزبی بنام حزب کمونیست وجود ندارد و من عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان هستم...
اطلاق "حزب کمونیست" ، "کمونیست ها" و "حکومت کمونیستی"... زادهء افکار دستگاه های استخباراتی و اطلاعاتی کشور های امپریالیستی است که تحت تٱثیر جنگ سردو بمنظور تحریک اذهان عامه ملت مسلمان افغانستان، بوسیله باند های فندومنتالیستی، بخورد مطبوعات داده می شد و با این پروپاگند های بی اساس جنگ را در افغانستان طولانی و در پوشش آن خود را به اهداف ژئوپولیتیک، ژئواکونومیک وژئواستراتیژیک خود نزدیک میساختند و می سازند.
کشور های امپریالستی در راس آنها ایالات متحده آمریکا، با شعار ضد بشری : " جنگ تا آخرین افغان"، نه تنها در صدد شکستن حریف جهانی و انتقام کشی از شکست های پیاپی شان از آمریکای لاتین تا آفریقا و آسیا بودند، بلکه از مردم آزاده و سلحشور افغانستان، انتقام شکست های مرگباری را می گرفتند که اسلاف انگلیسی آنها در آواخر قرن نزدهم و آغاز قرن بیستم، از شمشیر افغانستانی ها چشیده بودند.
امپریالیست ها بخوبی میدانستند و میدانند که حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، بمثابه وارث بلا ا ستحقاق تمام مبارزات آزادی خواهانه و ترقی پسندانه خلق زحمتکش افغانستان ، یگانه مانع در تطبیق برنامه های استعماری آنان بوده و به همین دلیل با تمام امکانات به جنگ این نیروی عظیم مردمی آمدند و تا امروز به اشکال مختلف و انواع گوناگون علیه آن توطئه می کنند و دسیسه می چینند که دادگاه حاضر یک نمونه روشن آن است!
من تقاضای استرحام از هیچ مقامی را نداشته و از مرگ هم هراسی ندارم، اما تعجب من بیشتر ازین است که : چرا این دادگاه شهامت گفتن حقیقت درونی خود را ندارد و با ردیف کردن حرف های نامرتبط تلاش می نماید تا این اقدام خویش را قانونی جلوه بدهد؟ در حالیکه متن هفت صفحه یی ارسالی شان خود بیانگر نیات آنان است.
خانم ها و آقایون!
دادگاه در صفحه سوم، پاراگراف دوم می نویسد:
"ما زمانی تصمیم به تجدید نظر در مورد یک پناهنده میگیریم که مطمئن باشیم، دو باره خطر پیگرد وجود ندارد..."
ـــ آیا نویسندگان این متن می توانند ثابت کنند که چنین تهدیدی وجود ندارد؟
ـــ آیا در میان میلیونها پناهنده از کشور های مختلف، فقط بالای افراد محدود باید تجدید نظر صورت گرفته و تصمیم اتخاذ شود؟
ـــ در زمان حاکمیت حزب ما ، در اثر تبلیغات لگام گسیخته مطبوعات غربی، هزاران افغانستانی تشویق بفرار شدند و به کشور های مختلف منجمله کشور آلمان مسکن گزین گردیدند...بعد از فروپاشی دولت تحت رهبری حزب ما و رفع دلایل آنان ، چرا چنین تجدید نظرها صورت نگرفت و تصامیم این چنینی اتخاذ نشد؟
ـــ هزاران عضو حزب ما، همین اکنون در کشور آلمان اقامت دارند، چرا اولین قربانی من و یا افراد محدودی انتخاب شده اند؟
پاسخ روشن است!:
چون من بعد از فروپاشی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، هرگز سکوت نکردم و تسلیم نشدم و با نوشتن چهار عنوان کتاب و ده ها مقاله...ماهیت این جنگ کثیف و لعنتی را با برنامه های استعماری امپریالیست ها، افشا کرده و در کنار همرزمان دلیرم که در کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان، بسیج شده اند؛ بخاطر آزادی میهنم رزمیده ام که دور از باور است ؛ ا ونباید پنداشته شود، این موضوع از دید دستگاه های اطلاعاتی اشغالگران کشورمان، منجمله کشور آلمان بدور مانده است!
این دادگاه در حقیقت امر، با این اقدام تهدید آمیز تلاش دارد تا صدای رسای کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان را خموش ساخته و اعضای پرافتخار حزب ما را مجبور به سکوت سازد که خیال است و محال!
در ادعانامه آمده است که گویا من زمانی "رییس اطلاعات پنجاب" بوده ام...
نویسندگان این متن حتا نمیدانند که "پنجآب"، سرزمینی بزرگی است که میان هند و پاکستان تقسیم شده و فرسنگ ها از افغانستان فاصله دارد و در کشور ما منطقه یی بنام "پنجآب"، وجود ندارد و اگر منظور از همسانی اسامی باشد باید به اطلاع برسانم که در افغانستان دو منطقه به نام های "پنجآو و پنجوایی"، وجود دارد که اولی در بامیان و دومی در قندهار واقع است و من هرگز در آنجا ها کار نکرده ام، برخلاف من در سال 1361 خورشیدی مسوول خدمات اطلاعات دولتی پنجشیر بودم که درآن زمان تحت اشغال باند شورای نظار به سرکردگی احمدشاه مسعود بود که اکنون نیزمعاونیت اول ریاست جمهوری افغانستان، ریاست پارلمان، اکثریت وزارت خانه ها و استان های شمال شرقی افغانستان، در اختیار آن باند بدنام است.
در بخش دیگر ادعانامه آمده است: که،" من در انتریوی خویش مطالب عام را بیان داشته ام و موضوع خاصی در انتریوی من نیست..."
باید بصراحت بگویم که یکی از دلایلی که دادگاه را به اتخاذ چنین تصمیمی وادار ساخته است، همین موضوع است. چون من در همان موقع به شخص انتریو گیرنده گفته بودم که داخل جزئیات مسایلی که به امنیت ملی کشور مان و مصئونیت همکارانم ارتباط دارد نگردید، چون من پاسخ نخواهم داد! نا گفته پیداست که خشم مقامات قضایی تصمیم گیرنده بعد از هژده سال اکنون زبانه میکشد که چرا نتوانستند از من منحیث یک منبع اطلاعاتی سوء استفاده کنند؟
در نامه دادگاه آمده است:
"...در ماه اگوست 2005 كه اعضای حزب قبلی شما در وجود کنگره شش صد نفری خویش زیر نام "متحد ملی"،موجودیت خویش را اعلان که توسط وزارت عدلیه رژیم (فاسد) کابل برسمیت شناخته شده و راجستر گردیده..."
درین جای شکی نیست که عده یی از اعضای دیروزی حزب ما از اهداف و آرمانهای حزب بریده و در صفِ دشمنان تاریخی افغانستان قرار گرفته اند و با برنامه های مختلف، گروهک ها و سازمانهای را ساخته اند...اما هیچ یک از آن گروهک ها و سازمانها مدعی احیای حزب دموکراتیک خلق افغانستان نبوده، ایدئولوژی و آرمانهای آن را کنار گذاشته، سوگند حزبی خویش را زیر پا نموده، اشغال افغانستان را برسمیت شناخته و اقتصاد بازار آزاد را که جوهر افکار امپریالیست است، قید برنامه های شان نموده و عملاً از صف مدافعین منافع زحمتشان جدا شده ودر خدمت استعمارگران و اشغالگران کشور شان درآمده و در تطبیق برنامه های ضد بشری آنان مساعدت می کنند. که گسست آنان از صفوف حزب ما دگر ربطی به تشکیلات حزب دموکراتیک خلق افغانستان که توسط کمیته فعالین حزب به مبارزات خویش ادامه میدهد، ندارد.
این بریدن ها و پیوستن ها منحصر به افغانستان نبوده در جهان به تکرار دیده شده است: اکثریت احزاب دست راستی کنونی در کشور های اروپای شرقی از بدنه همان احزاب کمونیستی تشکیل شده اند، میخائیل سرگیویچ گورباچوف، خائین ترین شخصیت در تاریخ احزاب کمونیستی جهان، زمانی دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی وقت بود، نخست وزیر شما خانم انگیلا مارکل، در گذشته یکی از برجسته ترین رهبران جنبش کمونیستی جوانان آلمان دموکراتیک بود، آقای یوشکا فیشر وزیر خارجه سابق کشور تان در دوره دانشگاه از جمله رادیکال های چپ محسوب میشد...
جایی برای انکار وجود ندارد که این افراد ضربات خورد کننده به تشکیلات سیاسی شان وارد کرده اند اما هرگز موفق نشده اند و نمی شوند تا از حرکت تاریخ بجلو، جلوگیری کنند.
در مورد حقیقت حضور ارتش اتحاد شوروی در آن سالها در میهن مان قابل تذکر میدانم:
موجودیت ارتش شوروی در آن سال ها در کشور ماهرگز به معنای اشغال افغانستان نبوده و این افسانه های ساخته شده در مراکز دروغ پراگنی امپریالیست ها که گویا اتحاد شوری آن زمان از طریق خاک افغانستان خود را به آب های گرم میرساند، نیز امروز به پشیزی نمی ارزد.
تا جایی که به حقیقت جنگ در افغانستان ارتباط دارد:
این جنگ توسط استراتیژیست های امنیتی آمریکا و متحدین جهانی و منطقوی آنان، مدت ها قبل از حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و حضور یابی ارتش اتحاد شوروی آغاز شده بود که من جزئیات آن را در کتاب های: "پاسخ به تلاش مذبوحانه برای مسخ تاریخ" و "نیم نگاهی بر ائتلاف های تنظیمی در افغانستان"، نوشته ام.
از تلفات جانی و مالی که در اثر این جنگ اعلان ناشده بر مردم و کشور ما تحمیل شدهیچ انسان واقع بین و عاقلی نمیتواند انکار کند، اما عامل جنگ و دوام آن تا امروز که میهن ما در اشغال قوای تجاوز گر ناتو تحت رهبری آمریکا، قرار دارد، فقط و فقط همین اشغالگران اند که امروز تحت نام "ایساف"، در وطن ما جنایت می آفرینند.
بطور نمونه می توان ازبمباردمان دو نفت کش (تانکر تیل)وگرفتن جان ده ها انسان ونابودی منطقه ی درمرباطات ولایت قندز بوسیلهء ارتش آلمان؛ بمباردمان محافل عروسی و خوشی مردم وکاروان های ترانسپورتی و مکاتب ومساجد ومحلات مسكونی ... وبه خاك وخون كشیدن صدها انسان بیگناه ونابودی هست و بود مردم بوسیلهء نیروهای اشغالگر ودهه ها نمونهء دیگر، یاد آوری نمود.
افزون بران، آنچه مصیبت های متنوع و مرگباراجتماعی واقتصادی كه دامنگیر مردم افغانستان است، نتیجهء عملكردحكومت بیدادگر، مفسد، مافیایی وتنظیمی ــ طالبي کرزی وشركاء می باشدكه اساس آن بگونهء تحمیلی وغیر دموكراتیك، در شهر «بن» المان، گذاشته شده است.
خاطر نشان باید نمود که طی دههء هشتادمیلادی، امپریالیست ها بیش از هشتاد هزار تروریست را از سراسر جهان بسیج نموده به افغانستان فرستادند که نتیجهء آن امروز در مقابل چشمان بشریت قرار دارد؛ فراموش نکنید که کشور آلمان نیز سالانه بیش از هفتاد میلیون مارک را از مالیه خلق زحمتکش این كشور به این هدف نامقدس و دوام و تشدید جنگ کثیف و اعلان ناشده علیه كشور ما، اختصاص میداد...
پرونده آقای "هلمت کهل"، زد و بند های این دولت ها را با مافیای مواد مخدر که در عقب این جنگ ویرانگر قرار دارد به جهانیان به اثبات رسانید...
جای تعجب است که جنایتکاران ، دیگران را به جنایت علیه بشریت محکوم می کنند!
در فرجام:
هیچ حقیقتی از دید ملت ها و تاریخ پنهان نمی ماند و شرم ساران تاریخ نیروهای استعمارگر و زورگو دیر و یا زود به گودال بدبختی و نابودی فرستاده می شوند!
زنده باد اتحاد زحتکشان جهان علیه ستمگران!